رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول
رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول

6 هزار بازنشسته با حقوق 5 میلیونی از اقدامات پوپولیستی دولت مهر ورز(لطفا با دقت بخوانید)

کد خبر: ۱۸۰۶۸۸
۳۰ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۹
ایران روزهای دولت یازدهم در حالی خود را آماده اجرای قانون بودجه سال 1393 می‌کند که طرح مهم احیای سازمان مدیریت وبرنامه ریزی را در دستور کار دارد. رئیس‌جمهور می‌گوید ایران با رکود تورمی‌مواجه است و باید اقداماتی را برای خروج از رکود تدارک دید. هدفمندی یارانه‌ها، بودجه عملیاتی، اجرای برنامه چشم‌انداز و ... هر کدام به نحوی از انحا دولت را درگیر خود کرده است.

مهدی پازوکی، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی درباره شرایط امروز، دیروز و چشم‌انداز فردا با ما به گفت و‌گو نشست.

وی معتقد است لازمه حرکت ایران به سمت توسعه، راه‌اندازی یک نهضت ضد فساد است. نهضتی که مردم و مسئولان را درگیر کند و برای تحقق این هدف نیز شرط‌هایی را مطرح کرده است. وی از سابقه سازمان مدیریت وبرنامه‌ریزی دفاع می‌کند و از دلایل افزایش پرونده‌های فساد می‌گوید.

گفت و‌گوی «قانون» با وی در پیش روست.

جناب آقای پازوکی، شش ماهی از فعالیت دولت یازدهم گذشته است و هنوز پای دولت یازدهم در اقدامات دولت دهم گیر کرده است، این در حالی است که مقرر بود ایران در پایان دوره اجرای برنامه چشم انداز به اولین کشور منطقه تبدیل شود، اما شاخص‌ها در حال حاضر نوید تحقق چنین هدفی را نمی‌دهد. فکر می‌کنید در طول هشت سال گذشته چه رخدادی سبب تغییر مسیر حرکت ایران شد؟

 من ۲۷ سال است که به عنوان معلم اقتصاد، به دانشجویانم همین موارد را درس می‌دهم. راحت بگویم، هیچ کشوری امکان ندارد با وجود فساد گسترده به توسعه برسد. یکی از موانع مهم توسعه اقتصادی در جهان فساد است که مانع پیشرفت می‌شود اصلا در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا این فساد گسترده بود که عامل درجا زدن شد. فساد سبب می‌شود فقر و فلاکت و عقب ماندگی بر کشور‌ها حاکم شود.

پس شما ایران را در شمار کشورهایی که با فساد گسترده روبه‌رو بوده‌اند ارزیابی می‌کنید؟
 من این را نمی‌گویم. آمارهای بین‌المللی این را می‌گوید. بر اساس گزارش سازمان‌های معتبر بین‌المللی ایران بین ۱۷۷ کشور جهان از نظر فساد رتبه۱۴۴ را دارد. این بدان معناست که وضعیت ایران در این حوزه اصلا خوب نیست.
اگر بخواهید آدرس فساد را بدهید، کجا را نشان می‌دهید؟ بالاخره به قول خودتان27سال است که معلم اقتصاد هستید و در این دوران اتفاقا در قامت یک کار‌شناس اقتصادی نیز ایفای نقش کرده‌اید.

 من معتقدم ساختار اداری و اقتصادی کشور اشکال دارد. بگذارید در این خصوص بیشتر توضیح بدهم. برگردیم به اینکه چرا رژیم شاه از هم پاشید. فروپاشی رژیم شاه و مخالفت جوانان دیروز با این سیستم به دلیل آن بود که این ساختار مبنای درستی نداشت. فساد سیستم شاه را به نابودی کشید. اتفاقا این روز‌ها که ایام پیروزی انقلاب اسلامی است، خوب است واکاوی در این خصوص صورت گیرد. یکی از جاهایی که می‌تواند موجب بروز و تشدید فساد در هر کشوری شود ساختار اداری و اقتصادی کشور است.

ما می‌بینیم که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این ساختار به شدت فاسد بود. امرای ارتش و نزدیکان دربار و کسانی که از مسئولیت‌های بالا برخوردار بودند، از رانت‌های ویژه‌ای استفاده می‌کردند. من یک مثال می‌زنم. برخی از این‌ها زمین‌های خارج از محدوده را به ثمن بخس می‌خریدند و بعد با پارتی بازی آن را وارد محدوده شهری می‌کردند و به چندین برابر قیمت می‌فروختند. همین دست رانت‌جویی‌ها طبقه جدیدی را در اقتصاد ایران ایجاد کرد. طبقه نوظهوری که اصلا به منافع ملی توجه نداشت. مردم از وجود همین طبقه عاصی شده بودند.

البته رژیم خودش نیز کم کم متوجه این قضیه شد و سعی داشت با زندانی کردند برخی از این افراد در سال ۱۳۵۷ نشان دهد که اشکالات را دریافته است اما دیگر دیر بود و این اقداماتش اتفاقا سقوط سیستم را تسریع کرد. در یکی از گزارش‌هایی که در مرکز تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه‌هاروارد ثبت و تدوین شده است برخی از عوامل رژیم اشاره می‌کنند که ما وجود این فساد و رانت‌جویی و رانت‌خواری را به شخص شاه گزارش می‌دادیم اما بعد‌‌ همان افراد مورد گزارش با نفوذی که در دربار داشتند ما را از کار بیکار می‌کردند.

این موارد در کتابی که توسط آقای میلانی به نام «شاه» منتشر شده است نیز بازگو شده است. کتابی نیز توسط یکی از سردمداران ساواک منتشر شد که به مواردی از این دست اشاره دارد و خودشان به فساد این سیستم اذعان دارند. ببینید حرف من این است که شخص شاه خودش که فاسد نبود و شخصا دزدی نمی‌کرد، مشکلش این بود که جلوی فساد موجود در سیستم را نمی‌گرفت و اجازه می‌داد عده‌ای از نزدیکان به قدرت، به ثروت‌های بادآورده وبدون زحمت دسترسی پیدا کنند و همین امر مهم‌ترین دلیل سقوط رژیمش بود.

اما پس از انقلاب اتفاقا مدیرانی روی کار آمدند که مشکلشان با رژیم قبلی همین فساد بود اما چون ساختار اداری و اقتصادی ایران دستخوش اصلاحات جدی نشد، می‌بینید که در برخی دوره‌ها امکان بازگشت فساد و افزایش پرونده‌هایی از این دست وجود دارد. خب در دورانی که گذشت، ایران یکی از بی‌نظیر‌ترین دوره‌های درآمدهای نفتی را شاهد بود. از سوی دیگر دولت سیستمی برای اداره کشور نداشت.

همین امر موجب شد پرونده‌های فساد اقتصادی و سوء‌استفاده و رانت‌ها رو به فزونی بگذارد و الان که 6ماه از عمر دولت یازدهم گذشته است می‌بینید هر روز خبری در خصوص فساد در یک نقطه منتشر می‌شود. این اخبار نگران‌کننده است و باید به آن‌ها از زاویه‌ای خاص پرداخته شود.

ما در هشت سال گذشته با دولتی مواجه بودیم که خود را پاک‌دست‌ترین دولت تاریخ ایران می‌نامید. فکر می‌کنید چرا حرف و عمل تا این حد تفاوت داشت. واقعا از نظر شما مقامات دولت سابق قصد داشتند با فساد مبارزه کنند و نتوانستند؟

 من که رمال و جن‌گیر نیستم. من یک کارشناسم که بر اساس داده‌ها و واقعیات عینی می‌توانم بحث کنم. من معتقدم اقدامات دولت قبلی ایران را عقب برد. حالا به مواردی اشاره می‌کنم. مردم داستان‌های غم انگیزی درباره دریافت وام از شعب بانکی تعریف می‌کنند. واقعا پای صحبتشان بنشینید و ببینید برای دریافت یک وام ۱۰ میلیونی یا کمتر چقدر رفت و آمد کرده‌اند و چقدر مدرک داده‌اند و مدرک گرفته‌اند. اما یک سوی دیگر قضیه را نیز بررسی کنید.

وقتی سید محمد خاتمی در سال ۱۳۸۴ دولت را به محمود احمدی‌نژاد تحویل می‌داد، بدهی بخش خصوصی به بانک‌ها کمتر از ۱۰ هزار میلیارد تومان بود. شما الان این رقم را بررسی کنید. وقتی دولت دهم کار را تحویل داد این بدهی به هشتاد هزار میلیارد تومان افزایش یافت. این بدهکاران چه کسانی هستند؟ این‌ها آدم‌های عادی‌اند. همان‌هایی هستند که وام ۱۰ میلیونی گرفتند و نبردند پس بدهند. اصلا این طور نیست. می‌بینید طرف زمین کویر را ثبت کرده است و بعد به عنوان وثیقه به بانک معرفی کرده و ده‌ها برابر ارزش آن زمین بی‌ارزش، تسهیلات دریافت کرده است. در جایی دیگر تسهیلات میلیاردی بدون وثیقه به افراد داده شده است. این‌ها چه معنی دارد؟

اینکه بانک متوجه نشده است که این زمین ارزش ندارد یا اینکه رشوه‌ای در این میان رد و بدل شده تا بانک متوجه نشود، این یعنی فساد. این یعنی مشکل. همین یک مورد نشان می‌دهد تا چه حد بحران رانت‌خواری و رانت‌جویی عمیق بوده است. اگر دولت حسن روحانی دوره بعد هم رای بیاورد و هشت سال سخت، کار کند و بتواند کشور را به وضعیت سال ۱۳۸۴ بازگرداند باید گفت خیلی خوب کار کرده و باید مورد تقدیر قرار گیرد.

به موضوع تسهیلات بانکی اشاره کردید. برای من تعجب‌آور است که چطور این اتفاق دور از چشم نهادهای نظارتی رخ داده است. بالاخره میزان معوقات بانکی یک شبه به ۸۰ هزار میلیارد تومان نرسید. اشکال از کجا بود که این روند تداوم داشت؟
خب من اگر بخواهم از منظر خودم به این سوال پاسخ دهم می‌گویم اشکال از اینجا بود که شخص رئیس‌جمهور سابق اعتقادی به کار علمی و کار‌شناسی نداشت. من معتقدم ایران در هشت سال گذشته به لحاظ سیستم تصمیم‌سازی به قبل از قاجار بازگشته است. رئیس‌جمهور سابق نه خودش و نه تیمش به کار کار‌شناسی اعتقادی نداشتند. این حرف را همین‌طوری نمی‌گویم.
امروز کم کم برخی از وزیران وی صحبت می‌کنند و وضعیت آن دوره را می‌گویند. وزیرانی که از دولت وی جدا شدند و آن‌ها که جدا نشدند می‌گویند که در دولت احمدی‌نژاد فقط وی صحبت می‌کرد. خب حالا از یک جای دیگر هم می‌شود این رافهمید. سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی در این دوره منحل می‌شود و این قابل بررسی است.

دلیل این انحلال را باید در شیوه برخورد این سازمان با دولت یافت. کار‌شناسان سازمان مدیریت و برنامه ریزی بله قربان‌گو و حرف‌شنو نبودند. آن‌ها از خودشان حرف نمی‌زدند بلکه روی مبانی کار‌شناسی مسائل را تحلیل می‌کردند. به همین خاطر دولت صلاح دید که حرف مخالف حرف‌های خود را نشنود و این سازمان را منحل اعلام کرد.

 قبل از انحلال سازمان مدیریت وبرنامه‌ریزی نیز انتقادات به عملکرد این سازمان بالا بود.
 بله ما هم نقد داشتیم.

از این منظر موضوع را مطرح می‌کنم که در حقیقت کار‌شناسان این سازمان هم در سال‌های قبل از حضور دولت نهم و دهم نتوانسته بودند بسیاری از مشکلات را حل کنند. پس نباید این طور فکر کنیم که یک سازمان بسیار کارآمد در این دوره منحل شد.

 قبول دارم. ما هم به عملکرد سازمان نقادی داشتیم اما راه حل این مشکلات انحلال نبود. بدنه سازمان مدیریت در این سال‌ها بسیار ضعیف شد. کار‌شناسان نخبه و درست و حسابی رفتند و کارشناسانی با سطح علمی پایین‌تر وارد این سیستم شدند. حالا شما می‌گویید به عملکرد این سازمان انتقاد هست و من هم قبول دارم اما دوست دارم دو مورد از عملکرد این سازمان را مثال بزنم تا ببینید در دو نقطه حساس تاریخی سازمان چطور عمل کرده است.

من فکر می‌کنم عملکرد سازمان در بحث جمعیت و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بسیار عالی بود. در سال ۱۳۶۲ وقتی نرخ رشد جمعیت ما به بالای سه درصد رسید دفتر جمعیت سازمان، گزارشی را تهیه کرد مبنی بر اینکه کودکانی که به دنیا می‌آیند فقط سالانه بیست میلیون دلار هزینه شیر خشک دارند. باید برای این‌ها ویتامین و مواد مورد نیاز و... را تامین کرد. بالاخره اوضاع کشور نیز عادی نبود و جنگ جریان داشت.

در‌‌ همان دوره مسئولین وزارت بهداشت از ورود به مسئله می‌ترسیدند اما خب، ما گزارش کار‌شناسی ارائه کردیم و بودجه‌ای را برای تنظیم خانواده اختصاص دادیم. من یادم هست‌‌ همان سال ۱۳۶۵ سمیناری در مشهد برگزار شد و رئیس وقت سازمان بهزیستی اعلام کرد که من مخالف کنترل جمعیت هستم. ما می‌گفتیم هر چه جمعیت به این شکل اضافه شود حوزه تحت پوشش تو گسترش می‌یابد چرا که آدم‌های فقیر و... زیاد می‌شوند. ببینید اگر ما آن زمان این کار را نکرده بودیم الان ایران به بنگلادش تبدیل شده بود.

اما انگار زیادی سفت و سخت عمل شد!
من فکر نمی‌کنم نرخ رشد جمعیت ایران بحرانی شده باشد. برای افزایش جمعیت هم فقط نباید به  زادو ولد فکر کرد. می‌شود جلوی مرگ و میر کودکان را گرفت و کیفیت زندگی را بالا برد.

در مورد قطعنامه ۵۹۸ چرا عملکرد سازمان را درخشان می‌دانید؟
واقعا عملکرد سازمان درخشان بود. برای اعلام دلیل باید برگردیم به سال ۶۶ و ۶۷. جنگ در آن دوره به شرایطی رسیده بود که کسی جرات صحبت در مورد آن را نداشت. سازمان در‌‌ همان دوره یک گزارش مبسوط اقتصادی منتشر کرد و در آن اشاره نمود که وضعیتمان چیست. گزارش را به نخست‌وزیر وقت تحویل دادند.

وی این گزارش را به سازمان برگرداند و درخواست تکمیل آن را داد. بعد با امضای خودش آن را به حضرت امام (س) ارائه کرد. ایشان که گزارش را دیدند از فرماندهان نظامی، خبرگان، علما و مقامات کشوری نظر خواستند. همه گفتند جنگ تمام شود اما فرمانده سپاه مخالف بود و می‌گفت باید فلان قدر تانک و اشعه لیزر و.. داشته باشیم. بالاخره امام (س) به این جمع‌بندی رسیدند و قطعنامه ۵۹۸ پذیرفته شد. ببینید اهمیت یک مکان و مرکز کار‌شناسی چقدر بالاست. چون می‌تواند بی‌طرف واقعیات را بگوید مهم است
.

حالا فکر می‌کنید انحلال سازمان مدیریت تنها به این دلیل بود که بدنه این سازمان از شخص رئیس جمهور سابق و دولت وی حرف‌شنوی نداشت؟
بله. در ادبیات توسعه به دولت آقای احمدی‌نژاد دولت تحکمی گفته می‌شود. این دولت اصلا به برنامه‌ریزی اعتقادی نداشت و «برنامه‌روزی» را جایگزین آن کرده بود. با وجود درآمد بی‌نظیر نفتی ایران، می‌بینید که کشور اصلا یک قدم جلو نرفت و اتفاقا در همه شاخص‌ها عقب رفته است. این نتیجه اداره هیاتی اقتصاد است.

من باید اشاره کنم که از وقتی نفت از چاه‌های نفتی ایران سر برآورده است تا امروز درآمدهای نفتی چقدر بوده است. طبق آمار‌ها از زمان انعقاد قرارداد دارسی تا پایان دوره رضا شاه ایران ۵۰۰ میلیون دلار نفت فروخته است. از سال ۱۳۲۰ تا زمان انقلاب نیز حجم فروش نفت به ۱۳۶ میلیارد دلار رسیده است.  از سال ۱۳۵۷ تا کنون نیز ایران بالغ بر هزار میلیارد تومان نفت فروخته است. بالغ بر ۶۵۰ میلیارد تومان از این رقم در دولت آقای احمدی‌نژاد حاصل شد. من اعتقاد دارم اگر به بچه‌ات هم بیش از حد پول بدهی فاسد می‌شود. حالا دولت هم وقتی بیش از حد پول داشت فاسد خواهد شد.
شما از یک طرف با درآمدهای نجومی روبه‌رو بودید و از سوی دیگر با یک سازمان منحل شده. این در حالی است که سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی از‌‌ همان ابتدا برای برنامه ریزی در خصوص نحوه هزینه پول نفت تشکیل شد. اسمش هم سازمان برنامه بود و بودجه‌ریزی در حوزه وزارت اقتصاد تعریف شده بود. اما جالب اینجاست که در طلایی‌ترین دوره درآمد نفتی ایران، این سازمان وجود خارجی نداشت.

گویا تمامی روسای جمهور همواره مشکلاتی با این سازمان داشته‌اند. درست است؟
بله اما در حد و اندازه معقول. این طور نبود کسی بخواهد سازمان را منحل کند. همه به اصلاح فکر می‌کردند. در کتاب خاطرات خداداد فرمانفرما، رئیس دوره قبل از انقلاب سازمان برنامه هم آمده است که قبل از انقلاب نیز این سازمان مخالفانی داشته است.

به گفته وی یکی از مراکزی که به شدت مخالف سازمان برنامه بود دربار و شخص اشرف بود. حالا چرا این افراد با سازمان مخالف بودند؟ چون دوست داشتند پول بی‌حساب و کتاب خرج کنند. از این رو سازمان برنامه را سد راه می‌دیدند. این‌ها تجربه است. ما باید از آن درس بگیریم. اقتصاد شوخی ندارد. کسی نمی‌تواند اعلیحضرت‌مآبانه و دستوری با آن برخورد کند. نتیجه اقتصاد دستوری می‌شود کره شمالی. اگر ما خواهان توسعه وپیشرفت ایران هستیم که هستیم و این حق ماست باید به اصول علم اقتصاد برگردیم.
دوباره رجوع کنیم به‌‌ همان حرفی که آدام اسمیت ۲۰۰ سال قبل گفت؛ وظیفه دولت تامین ثبات و امنیت است و قوه قضاییه کارآمد می‌تواند آزادی فعالیت در چارچوب قانون را تضمین کند. حالا شما ببینید چرا در این دوره برخی نهاد‌ها و افراد خاص حتی توانستند وارد عرصه فروش نفت شوند. شرایط کشور جنگی نبود، نباید ما معادلات اقتصادی را تا این حد به هم می‌ریختیم.
حالا برگردیم به‌‌ همان دولتی که پول زیاد داشت. پس درآمدهای عجیب و غریب نفتی را عامل شکل گیری چنین وضعیتی می‌دانید؟
بله درآمد نفتی در غیاب نظارت تبدیل به ابزاری برای فساد و رانت‌جویی شد و به جای اینکه کشور را جلو ببرد، عقب راند. حالا کم کم پرونده‌های دیگری نیز رو خواهد شد. ببینید این وضعیت نتیجه مدیران ناکارآمد است. بگذارید مطلبی را اینجا بازگو کنم. وقتی یکی از مدیران مورد اعتماد آقای احمدی‌نژاد برای مدیریت یک بانک پیشنهاد شد،‌‌ همان جا من در جلسه‌ای اشاره کردم اگر سیستم بانکی ایران با مدیریت این فرد دچار مشکل نشود من به درس اقتصادی که خوانده‌ام شک خواهم کرد. بعد دیدیم این بانک درگیر یکی از بزرگ‌ترین پرونده‌های مالی تاریخ شد.

حالا شما مقایسه کنید این وضعیت را با وضعیت کشوری مثل آمریکا. وقتی اوباما به قدرت رسید، آقای پیتر دیاموند را به کنگره معرفی کرد تا بتواند عضو رزرو  فدرال شود. کنگره با استناد به اینکه این فرد سابقه اجرایی ندارد، وی را نپذیرفت اما جالب است که ایشان چندی بعد جایزه نوبل اقتصاد را گرفت و‌‌ همان طور که می‌دانید جایزه نوبل اقتصاد را به هر علافی تحویل نمی‌دهند. اما در ایران آیا به این مسائل توجه شد. من اصلا نمی‌گویم مدیران غرضی داشتند اما چون تجربه کافی نداشتند سیستم را با مشکل مواجه کردند.

طبق آمار در همین بانک صادرات دویست نفر بالای بیست میلیارد تومان بدهی دارند. میلیارد عدد بسیار بزرگی است. از هزار سال پیش تا کنون هزارمیلیارد دقیقه نگذشته است آن وقت ما پرونده‌های سوء‌استفاده هزار میلیاردی و... داریم.
من خودم قبلا جزو نقادان آقای نوربخش بودم و به بخشی از سیستم تحت نظر وی ایراد می‌گرفتم اما حالا که فکر می‌کنم می‌بینم من چون این آقایان را دیده بودم به آن‌ها ایراد می‌گرفتم. سیستم کشور چنان دچار مشکل شد که در همین دوره زمانی بانک‌ها تا آستانه فلج شدن و فلج کردن اقتصاد پیش رفتند. خب این‌ها همه مشکل است. باید به آن رسیدگی شود.

یکی از مواردی که برای بررسی افزایش سوء استفاده و فساد مورد اشاره قرار می‌گیرد، افزایش اعتبارات خارج از شمول است، این مورد تا چه حد در افزایش فساد اداری موثر بود؟
همان طور که گفتید در این دوره ردیف‌های متفرقه و اعتبارات خارج از شمول به شدت افزایش یافت. فقط در یک مورد هزار میلیارد تومان به همین صورت برای هزینه کرد در حوزه فرهنگی در اختیار استانداران قرار گرفت. بجاست بررسی شود تا ببینیم با این اعتبار چه کار فرهنگی صورت گرفت. فرهنگ ریا و دروغ و تظاهر از میان رفت؟ وقتی شما می‌گویید خارج از شمول، یعنی به هر کسی که دلتان خواست پول بدهید و به هر کسی دوست نداشتید، اعتباری ندهید. این طور شد که برخی دانشگاه‌ها میلیاردی پول گرفتند و برخی دانشگاه‌ها با وجود نیازشان هیچ نگرفتند.

من خاطرم هست آقای احمدی‌نژاد می‌گفت باید بودجه آن قدر کوچک و شفاف شود تا هر ایرانی بتواند یکی از این کتابچه‌ها را در جیب داشته باشد و مطالعه کند.

بله اما در عمل آن قدر ردیف‌ها افزایش یافت که شفافیت به طور کلی از میان رفت و دیگر کسی از بودجه سر در نمی‌آورد. ما تا قبل از این یک موافقت‌نامه داشتیم که میان سازمان مدیریت و دستگاه اجرایی ردو بدل می‌شد و معلوم می‌کرد در ازای بودجه تخصیصی قرار است چه کاری صورت گیرد اما این موافقت‌نامه در دوره دولت قبلی  در عمل حذف شد و به یک ورقه کاغذ کاهش پیدا کرد. همه چیز کلی شد. دیگر دستگاه موظف نبود در ازای دریافت اعتبار فلان کار را انجام دهد. به جای ایجاد سیستم برای حل مشکلات رئیس‌جمهور ترجیح داد سفر استانی کند. سفر استانی با معذرت از تمام طرفدارانش شیوه امروزی نیست. این شیوه شاید در دوره قاجار و قبل از آن جواب می‌داد اما امروز پاسخگو نیست. لزومی ندارد ما تک تک شهر‌ها را برویم و ببینیم. فراموش نکنید جهان مدرن را اندیشه‌های مدرن اداره می‌کند نه ابزارهای مدرن.
حالا همه این کار‌ها انجام شد اما در تمامی شاخص‌ها ما عقب رفتیم. پس باید بپذیریم یک جای کار ایراد داشت. ما در شاخص رقابت‌پذیری اقتصادی بر اساس گزارش سال ۲۰۱۲ بین ۱۴۴ کشور رتبه ۶۶ داریم و در حوزه فضای کسب و کار بین ۱۸۵ کشور رتبه ۱۴۵ را از آن خود کرده‌ایم. پس در گزارش‌های کلان می‌توانیم وضعیت خودمان را ببینیم.
مشکلی که ما در این دوره داشتیم این بود که دولت قبلی اصلا علم اقتصاد را قبول نداشت. می‌گفتند این علم غربی است در حالی‌که علم شرقی و غربی ندارد. ترکیه را ببینید. سی سال قبل بین فاصله زمانی ورود و خروج شما به این کشور ارزش پولشان تغییر کرده بود اما حالا چطور این کشور قدرت گرفته است. علت این بود که به توصیه‌های اقتصاددانان گوش کردند. کمال درویش را داشتند و به حرف‌هایش گوش دادند و توانستند هم رشد اقتصادی‌شان را مثبت کنند و هم تورمشان را یک رقمی کنند. تورم دو رقمی در کشورهای توسعه یافته و حتی در حال توسعه دولت عوض می‌کند، شوخی نیست.

اما در ایران دولت همه تمرکزش کارهای پوپولیستی بود. نتیجه هزاران پروژه نیمه‌کاره در استان‌ها و شهرهاست. راه دورنروید. به همین پاکدشت سر بزنید ببینید چند پروژه معطل مانده است. این شیوه اداره کشور طبیعتا  درست نبود.

حالا فکر می‌کنید چه باید کرد؟
به نظر من باید نهضت ملی ضد فساد را به راه انداخت. دولت روحانی سیگنال‌های خوبی از خود نشان داده است. این سیگنال‌ها باید به کار عملی ختم شود نه شعار و کار پوپولیستی. برای اینکه نهضت ضد فساد جواب دهد باید دو کار کرد. اول اصلاح ساختار اداری را مد نظر قرار داد و دوم اینکه پرونده سوء استفاده‌های مالی را تعیین تکلیف کرد. ماجرا نباید به محاکمه «ب- ز» و «م – خ» و... ختم شود. باید سیستمی که این‌ها را در خود پرورش داده است مورد خطاب و عتاب قرار گیرد.  باید معلوم شود چه کسانی این افراد را وارد سیستم کردند و از محل این کار چه نفعی بردند.
دولت قبلی اتفاقا در مورد اصلاح ساختار اداری نیز طرح‌‌های فراوانی داشت و ایده‌هایی در این حوزه را مطرح می‌کرد اما در عمل حجم دولت نسبت به گذشته افزایش یافته است.
در مورد اصلاح ساختار اداری هم باید به دقت عمل شود. اوضاع در این حوزه به هم ریخته است. ما یک دفتر منابع انسانی در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی داشتیم اما این دفتر تبدیل به معاونت شد. این معاونت ۲۹ رئیس امور و 14 مدیرکل دارد . این بدان معناست که 29 نفر در سطح معاون وزیرحقوق می‌گیرند . می‌بینید این تشکیلات تا چه حد گسترش یافت. این‌ها مسائل مهمی است. از طرف دیگر در دوره هشت ساله محمود احمدی‌نژاد فاصله حداقل و حداکثر حقوق بازنشستگان بسیار زیاد شد.

این فاصله تا پیش از آن هفت برابر بود اما در این دوره به بیست برابر رسید. این بدان معناست که ما در حال حاضر بازنشستگانی داریم که حقوق‌های پنج میلیونی تا 10 میلیونی می‌گیرند. این‌ها چه کسانی هستند ؟ مگر می‌شود یک معلم زحمتکش با لیسانس دانشگاه تهران حقوق 900 هزار تومانی بگیرد و فلان آقا از فلان نهاد خ
اص که من می‌ترسم اسمش را بیاورم 6.5 میلیون تومان حقوق بازنشستگی می‌گیرد . کجای دنیا این اتفاق می‌افتد
.

آقای احمدی‌نژاد می‌گفت من طرفدار ضعفا هستم اما سیستمی‌برای حمایت از آنها نداشت. الان 6هزار نفر حقوق بالای 5 میلیون تومان می‌گیرند. آقای خاتمی‌که با سمت رئیس جمهور بازنشسته شده است حقوقش کمتر از 3.5 میلیون تومان است . این‌ها چه کسانی هستند که حقوق 5 تا 10 میلیون تومانی می‌گیرند ؟ این‌هاهمه مظاهر فساد هستند که باید با آن‌ها برخورد شود.

اعتراض به هزینه75میلیاردتومانی شهرداری تهران برای برگزاری جشن (اقای شهردار بی خیال الودگی جشنها مهم است)

اعتراض به هزینه75میلیاردتومانی شهرداری تهران برای برگزاری جشن

جامعه > شهری - روزنامه اعتماد نوشت:

رییس کمیسیون سلامت و محیط زیست شورای شهر تهران در تذکر خود در جلسه شورای شهر خبر داد که شهرداری تهران در بودجه سال آینده، 75 میلیارد تومان برای برگزاری جشن‌ها، پذیرایی و ایاب و ذهاب، هزینه تلفن همراه و پاداش تراز نامه برای اعضای هیات رییسه شرکت‌های زیرمجموعه خود در نظر گرفته است.

رحمت‌ا‌لله حافظی(عضو اصولگرای شورا) با بیان اینکه 41 شرکت و موسسه در این فهرست قرار دارند که برای هر کدام مبالغی در نظر گرفته شده است، گفت: فقط در شرکت بهره‌برداری مترو که یکی از شرکت‌های زیرمجموعه شهرداری است 16 میلیارد تومان برای برگزاری جشن‌ها و پذیرایی در سال 93 در لایحه شهرداری پیش‌بینی شده است و این در حالی است که نام برخی شرکت‌ها همچون جهان یا شرکت ارتباطات شهرداری اصلا در این لایحه ذکر نشده است. افشاگری این عضو شورا به همین جا ختم نشد بلکه او به حضور برخی اعضای شورای شهر تهران در هیات‌مدیره و مجمع شرکت‌های تابع شهرداری هم اعتراض کرد. علیرضا دبیر دیگر عضو نزدیک به قالیباف خطاب به حافظی گفت: دوره بگم بگم‌ها تمام شده است اگر اشاره شما به اعضای شورای سوم است شفاف بگویید.  

 اقای دبیر شما را همین مردم تهران دیبر کردند کجا بودید تا حالا که بحث بگم بگم را مطرح کنی؟ کمی دیر از خواب خرگوشی بیدار شدی ! امروز وظیفه شخص شما و امثال شما بحث الودگی است نه جشنها ،اگر مرگ و میر  در الودگی تهران نباشد جشن معنا پیدا میکند نه اینکه هر روز می شنویم که بخاطر الودگی تعدادی از هموطنان زحمت کش در تهران به خاطر الودگی دارند فدا می شوند و شما به دنبال منافع خود هستی. 

زمستان در اذربایجان زلزله زده(خدایا نجاتشان ده)


«مرتضوی گیت» و سنگ پای قزوین

«تلخ‌خند» این هفته اختصاص داره به زمستان در مناطق زلزله زده آذربایجان شرقی

اقتصاددان ها در مورد مصوبه مجلس چه می گویند؟ یارانه نقدی بدهید، یارانه نقدی ندهید

اقتصاددان ها در مورد مصوبه مجلس چه می گویند؟ یارانه نقدی بدهید، یارانه نقدی ندهید

اقتصاد > اقتصاد سیاسی - مصوبه دیروز مجلس در مورد واگذاری اختیار پرداخت یارانه نقدی به مردم با دیدگاه های متفاوتی از سوی اقتصاددانان کشور مواجه شده است.

 

به گزارش خبرآنلاین، برگزیده ای از این نظرات به شرح زیر است:

 

                                        نام

                           نظر

 

                                      سعید لیلاز

دولت باید به پرداخت یارانه نقدی به مردم ادامه دهد چراکه اساسا مکانیزمی برای تشخیص اینکه چه کسانی درآمدی بالا و چه کسانی درآمد پایین دارند، وجود ندارد. برهمین اساس به دولت توصیه می کنم پرداخت یارانه نقدی را تداوم دهد. البته در حوزه هایی مانند بهداشت و حمل ونقل نیز باید اقداماتی صورت گیرد.

 

 

 

 

                           موسی غنی نژاد

این موضوع بسیار مهم نیاز به کارشناسی و تدبیر دقیق دارد که دولت در آیین نامه اجرایی قانون باید مد نظر قرار دهد. اینجا قانون در کلیت آن خوب است اما نیازمند آیین نامه اجرایی بسیار مدبرانه ای است که منجر به نارضایتی مردم نشود. دولت می تواند از متقاضیان دریافت یارانه، ثبت نام مجدد به عمل آورد  تا برمبنای سقف درآمدی مشخصی، کسانی که واجد شرایط دریافت یارانه نقدی هستند شناسایی شوند. در صورتی که یارانه به افرادی که واقعا مستحق دریافت آن هستند، تعلق نگیرد به طور حتم به نارضایتی دامن خواهد زد. بنابراین باید دقت کرد یارانه های نقدی به دست کسانی برسد که واقعا به آن نیاز دارند. تصور می کنم حدود 5  تا میلیون نفر، یعنی کم درآمد ترین قشرهای جامعه واقعا مستحق این یارانه نقدی هستند. یک روش شناسایی این افراد استفاده از امکاناتی است که در کشور طی سال های گذشته ایجاد شده و اکنون زمان بهره برداری مناسب از آنهاست. تمامی کسانی که از خدمات سازمان بهزیستی کشور و همچنین کمیته امداد امام خمینی استفاده می کنند می توانند در لیست یارانه بگیران قرار گیرند. نکته مهم این است که دولت باید به سرعت به فکر اصلاح قیمت حامل های انرژی باشد.


                                فرهاد نیلی

از نظر فنی حذف یکسری از دهک ها در سال اینده برای دولت امکان پذیر نیست. این اقدام از نظر فنی مشکلات زیادی برای دولت به همراه خواهد داشت. این مسئله با صرف نظر کردن از پیامدهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این موضوع برای دولت خواهد بود.

 

 

                            عباس شاکری

حذف دهک ها در سال آینده تماما بستگی به اطلاعاتی که در اختیار دولت قرار می گیرد بستگی دارد. اگر این اطلاعات کامل و واقعی باشد دولت می تواند حذف برخی از دهک ها را کلید بزند. اما معتقدم حداکثر در سال اینده دو تا سه دهک می توانند حذف شوند. دولت برای سال آینده نباید به حذف دهک های متوسط جامعه فکر کند. چراکه این طبقه متوسط همچنان فاز اول از افزایش قیمت ها بیشترین آسیب را خواهند دید.

 

در ایران چیزی به نام آکادمی نداریم/ گفتگو با ا حسان شریعتی

در ایران چیزی به نام آکادمی نداریم/ گفتگو با ا حسان شریعتی

ما حتی نمی توانیم متون قدیم را بخوانیم چه رسد به اینکه بتوانیم در آن زبان بیندیشیم.

روزنامه اعتماد: گفته شده ما مردمی شفاهی هستیم و محمل اندیشه مان بیش از هرچیز شعر بوده است و شیوه انتقال میراث شفاهی ما هم «سینه به سینه»... حالااینکه از هر سینه یی به چه میزان صحت و سقم داستان مان بیرون زده و امانتداری به سینه یی دیگر چگونه تعریف شده، خودش حکایت غریبی است! رسم آکادمی ما هم که تاریخ کوتاهی دارد، آن هم نه بر بنیان خصلت واقعی اش، یعنی آزادی، که بنا به محدودیت ها و شرایط سیاسی کشور ما - که در مجموع غیر از آن خصلت بوده - درباره کارزار گفت وگوی علوم انسانی با موجود انسانی در اجتماع ما سال هاست که بحث های پراکنده یی شده است، ما نیز بر آن شدیم، پیگیرش باشیم. اما در هر بحثی لازم است به طور انضمامی بگوییم که روی سخن با کیست؟ روی سخن با شماست و در چنین مباحثی بیشتر هدف روشنگری است. راه حل و چاره از آن برنمی آید. می گویید برای چه منتشرش می کنیم؟ برای آیندگان... اما اگر در این میانه راهکاری به ذهن خواننده یی برسد، یعنی ما کارمان را کرده ایم. به صرف همین روشنگری پای صحبت احسان شریعتی، دانش آموخته فلسفه – در مقطع دکتری - از دانشگاه سوربن نشسته ایم که همواره از ویژگی سخنش ضرورت یابی است. او چنان که تا امروز بوده، دغدغه علوم انسانی و مردم را داشته و «عقلانیتش» در فلسفه، به «شور» آمیخته که این همه از سویی رویکردش را عینی و از جهاتی دیگر کلامش را موثر می کند. تا باد چنین بادا...

    ما لازم داریم که در حوزه سیاست از هرگونه فرصتی که دست می دهد، استفاده کنیم و با واقع بینی به آن بنگریم. جامعه ایرانی خود ویژگی هایی دارد. می شود گفت که در قیاس با جوامع همسایه، عاقلانه تر رفتار می کند. روحیه ایرانی با تجاربی که به دست آورده و با ظرفیتی که یافته، چندوجهی شده وهمین ویژگی است که مشاهده امکانات تغییر وتحول جامعه، ما را غافلگیر می کند

    اگر روند اقتصادی ما تنظیم شود، ایران ظرفیت آن را دارد که قطب خاورمیانه شود. فقط کافی است سیاست های مدیریتی درست ملی اعمال شود. اگر این اتفاق بیفتد، ایران می تواند در منطقه به قدرتی بزرگ تبدیل شود

    به نظر شما برای ورود به بحث پیرامون اینکه به چه میزان رفتار و کنش اجتماعی در جامعه ما توانسته صورت بندی نظری پیدا کند، بهتر است به مقاطع تحولات سیاسی، اجتماعی - از جمله مشروطه و انقلاب 57 و... - برگردیم و پرسش های مطرح شده را دوباره بررسی کنیم یا رویکرد دیگری را پیشنهاد می دهید؟
    معیار این نوع دسته بندی ها هنوز سیاسی است. اگر بخواهیم به لحاظ فکری دسته بندی کنیم باید به مراجع فکر بازگردیم: هم به غرب نگاهی بیندازیم و هم به سنت های فکری خودمان. سنت های فکری خودمان که دچار خمودگی و کاستی شده اند، به حالت تعلیق در آمده اند و می توان گفت در مباحث حکمت صدرایی مانده اند. اما مباحث مطرح شده توسط روشنفکران که اندیشه ورزان عصر مدرن به شمار می آمدند و به ایدئولوگ ها تبدیل شدند و... از پی آن، در سطح جهانی بحران های ایدئولوژی پدیدار شد.. و همه این پارامترها را به عنوان پریودها و همان رفرنس های تاریخ اندیشه می شود دسته بندی کرد. پیش از جنگ های اول و دوم جهانی ایدئولوژی ها در اوج قدرت خود بودند و درگیری آنها به جنگ های جهانی انجامید: برای مثال، پس از 1917 در شرق بروز و رشد مارکسیسم- لنینیسم ارتدوکس را داریم که کشور به کشور پیشروی می کند. در اروپا با جنبش سوسیال-دموکراسی روبه رو هستیم که دچار تحول دیگری می شود و گشت دیگری پیدا می کند و نئومارکسیسم به وجود می آید.    
    آیا تمام این چرخش های فکری بر مبنای تحولات رفتاری و کنش های آن جوامع نبوده است؟ اگر بپذیریم کنش جوامع منجر به بروز پدیده های فکری می شود، پس با این حساب چنانچه دسته بندی مقاطع به تاریخ تحولات سیاسی برگردد، خیلی غریب نیست. زیرا نظریه در جوامع معطوف به عمل است.

    بله، یادمان باشد این رویکردها همپوشانی دارند. مسلما دوره های تاریخ تحولات سیاسی با دوره های بروز اندیشه های تازه همخوانی دارد. اما حرف این است که هم می توان مفصل بندی سیاسی داشت و هم نوعی دسته بندی فکری. در جامعه ما به لحاظ فکری– خیلی ساده اگر در نظر گیریم– پس از مواجهه با غرب و تحولات او، نسل اول اندیشه دچار شیفتگی می شود و خیره می ماند در برابر تحولات دنیای نو! که در آثار آنها این شیفتگی منعکس است. هر کدام به نحوی می خواستند بدانند دلیل پیشرفت دنیای غرب چیست؟ خلاصه امر اینکه تحولات دنیای غرب مورد پرسش واقع شد وقتی به دوره عثمانی برگردیم و نگاهی بیندازیم، می بینیم که آنها هنوز توان مقابله با غرب را داشتند: بعدها بود که غرب هم به لحاظ تکنولوژیک و هم فکری– سیاسی– حقوقی دچار تحول کیفی شد و پیش رفت. این چهار قرن بسیار متفاوت است با سده های پیش تر. ما در قرون اول تا پیش از مشروطه که آشنا شدیم با این پدیده ابتدا به لحاظ نظامی مدام شکست می خوردیم و این شکست ها ما را به فکر وا می داشت و به نظر می رسید به لحاظ تکنولوژیک باید مشکل را حل کنیم. متوجه شدیم که موسسات مدیریتی و سیاسی جدید ایجاد شده اند و این مهم است. به این واسطه، نسل هایی به اروپا فرستاده شد برای آموختن، آمدند و گفتند که اصلاحاتی باید انجام گیرد، چه در حکومت و چه در جریان روشنفکری.
    من در رساله دوره دکتری ام این پرسش برایم مطرح شد که از چه زمان نخستین سوالات بدبینانه نسبت به غرب پیش آمد – چون ایده مرکزی «غربزدگی» بود – در این پژوهش متوجه شدم یکی از منشاهای آن، مقاومت جامعه سنتی و روحانیت از جمله به شکل نمادین شیخ فضل الله نوری بود که معتقد بودند ایدئولوژی غربی «کلمه قبیحه آزادی» را به ارمغان می آورد و موجب سست دینی می شود. مورد دیگر هم کمونیستم بود که ایده امپریالیسم را مطرح می کرد و به این دلیل غرب را زیر سوال می برد. جریان دیگر هم ناسیونالیسم ایرانی بود. برای مثال، کسروی به طور مشخص غرب را زیر سوال می برد، گفتارهای خلیل ملکی و آل احمد یک باره به عمل نیامدند. آنها درراستا و روند گفتمان غربزدگی قرار دارند و در ادامه، تز «بازگشت به خویش» مطرح می شود که روایتی بومی و ملی- مذهبی است در قیاس با نگرش ابتدایی که لازم می دید در آن شیفتگی اول تجدیدنظر شود و در نهایت، به انقلاب 57 می رسیم. به هرحال، تاریخ روشنفکری را می توان برای پیگیری موضوع مورد بحث به سه دوره اشاره کرد: به طور سرانگشتی و ساده: 1- دوره شیفتگی نسبت به غرب: 2- دوره بازگشت به خویش یا مخالفت با غربزدگی: 3- دوره تعدیل (بعد از انقلاب اسلامی و رشد جریان های دینی، نه تنها در ایران که در جهان اسلام، که با تجربه تازه یی رو به رو شدیم).

    بر این اساس پرسش های مهم این است که ضعف های ما چه بوده و چه باید کرد و رویکرد ما نسبت به غرب چگونه باید باشد؟ سنت و تجدد هم دوباره مورد پرسش واقع شده اند: اما اینها همه در شرایطی صورت می گیرد که دیگر مساله را صرفا سیاسی یا ایدئولوژیک نمی بینیم، بلکه دریافته ایم که نیاز به بحث های عمیق تر نظری و فلسفی داریم.


      بله، فقط با تمام این ادراکات تازه یادمان باشد که ما با یک جور تصلب ارتباط آکادمی با جامعه رو به رو هستیم. آنجا که جامعه درد دارد، آکادمی بی تفاوت است. خروجی آکادمی کجا همسنگ آلام و رفتار اجتماع بوده است؟ این دشواری را چگونه باید تعدیل کرد؟

    ما در کل چیزی به نام «آکادمی» نداریم. دانشگاه های تهران و ایران در کل از سال 1313 آغاز به فعالیت کرده اند، یعنی چیزی نزدیک به 80 سال. بنابراین حتی اگر دانشگاه به طور جدی و متدیک هم فعالیت کرده بود، یک سنت 80ساله بیشتر نداشت و متاسفانه به همین اندازه هم کار نکرده است. حوزه علمیه سنت جدی ما بود و درست است که اگر این حوزه به دانشگاه مدرن تبدیل می شد، تحول سنت های ما هم رخ می داد. اکنون بین دانشگاه و سنت حوزوی گسست معرفتی جدی وجود دارد. آنچه مدرن است همین ترجمه هاست که ما اهل دانشگاه آنها را درس می دهیم: یکی هم حوزه سنت است که به تکرار رسیده و در مجموع، این دو حوزه با هم نیز دیالوگی ندارند. ما در حوزه فلسفه پژوهش و آموزش تطبیقی جدی نداریم. یک رشته کارهای بی ربط موسوم به تطبیقی صورت می گیرد مثل مقایسه مولوی و ملاصدرا با هگل و هایدگر! منظورم بحث جدی است یعنی از زمانی که گسست اپیستمولوژیک ایجاد شده، زمینه ها را مورد پرسش قرار دهیم. اینکه در معرفت شناسی چه تحولی باید رخ می داد؟ و لازم بود این بحث های مشخص را پی می گرفتیم.

    حکومت های استبدادی پهلوی از یکسو مانع اصلی برقراری این نوع دیالوگ ها بوده اند، حوزه سنت مذهبی هم دچار موانع و امتناع خاص خودش بود و متوجه نبود که در دنیا چه خبر شده: مجموعه این موانع به هم پیوسته است. اینها شرایطی را پیش می آورد که فیلسوف اصلانتواند به وجود آید و پرورش یابد. دقت داشته باشید برای نمونه، کانت به عنوان یک فیلسوف در مجموعه شرایط مشخصی ظهور می کند. پس، در متن شرایط انحطاطی ما هم آکادمی نمی توانست تحول پیدا کند و اندیشه یی شکل گیرد. اینها همه به هم مربوطند. پس اگر بی تعارف بخواهیم صحبت کنیم ما سنت آکادمیک جدید نداریم! بحث های حوزه سنت ما هم نتوانست از محدوده خاص خودش فراتر رود و برای مواجهه با مقتضیات دنیای جدید خروجی مناسبی پیدا کند. بنابراین، گسست پیش آمد تا جایی که حتی در امر زبان هم بحران خود را نشان داد. به نوعی که زبان جدید فلسفه هیچ ربطی به زبان قدیم ندارد. ما حتی نمی توانیم متون قدیم را بخوانیم چه رسد به اینکه بتوانیم در آن زبان بیندیشیم. در حوزه ترجمه هم مترجمان ما تلاش می کنند که برای واژگان، جایگزین یابی و معادل سازی کنند و هنوز قدری مصنوع و سردرگم کننده است.

    آقای دکتر اگر بپذیریم اهل اندیشه در این جامعه حتی در خلوت خود هم نتوانسته به خروجی های سیال برسد، شاید بشود دریافت که چرا «تخیل آزاد» از حوزه اندیشه ما رخت بربسته! من برای توضیح بیشتر به نظریه پردازانی مانند زیمل یا هانری لوفور یا فرن تانکیس ارجاع می دهم که شهر را به عنوان یک بستر زنده دیدند و تبیین کردند. یا اندیشمندانی که تحرکات خودشان را در فضاهای شهری به جرات در میان گذاردند. اگر به نوعی بخواهم جمع بندی کنم باید بگویم آنها روزمرّگی خود را تئوریزه کردند. اما در جامعه ما چنین تجربه هایی سراغ نداریم. اگر هم هست به سطح یونیورسال و کلان نمی رسد. اهل فلسفه ما به همان که درسی بدهد و از روی ترجمه ها گرته برداری کند، کفایت می کند. او مثل یک فیلسوف در شهر قدم نمی زند. نبض شهر ما زیر دست اهل فلسفه مان نیست. او چرایی مناسبات اجتماع را نمی فلسفد.

    موافقم. من هم فکر می کنم اگر بیاییم و همین نحوه و سبک زندگی مان را تحلیل کنیم، در کلانشهری به نام تهران یا ایران به طور کلی، خیلی از پرسش ها را می توان پاسخ داد. به قول مارکس پرسش جدی نمی تواند به وجود آید، مگر اینکه شرایط طرح آن به وجود آمده باشد. ما چگونه می زنیم؟ من ایرانی در این لحظه تاریخی به چه می اندیشم؟ خانه، هوا، نحوه رفتار ما نسبت به هم و. .، همه اینها لازم است تبیین شود. این نوع اندیشیدن مزیتی دارد که ما را از بحث های انتزاعی و همچنین حساسیت برانگیز دینی یا سیاسی دور می کند. چون مساله، آن رژیم و این رژیم و امروز و فردا نیست، مساله صد سال و چند صد سال گذشته و آینده است. پایه های مدرن غلط بنا شده است. برای مثال، شهر تهران به نظر من، شهرداری مدرنش بیشتر از نوع سنتی اش اشکال داشته است. شهری که براساس تراکم فروشی و تخلف فروشی بنا شده، شهر مریض تری است از شهری که به شیوه سنتی اجازه نوسازی در آن داده نمی شود. بشر در این شهر چه منزلتی دارد ؟ به طور عینی چه حقوقی دارد؟

    نیروی آگاه و خودآگاه باید به این مسائل بیندیشد و به جای بحث های ذهنی و رقابت ها و موضوعات غیرضرور، به امر انضمامی -کنکرت- معطوف شود. روشنفکر لازم است مشاهدات یومیه اش را بنگارد. باید ببیند مسائل مبتلابه جامعه کدامند؟

    منظور اینکه دین در حوزه فرهنگ مهم ترین محور است. ما باید بتوانیم نیروهای سالم را جمع کنیم و آغازی دوباره کنیم. ارتباط نیروها و نسل ها را باید نگه داشت. مثال می زنم خود من در دوره تدریسم شاهد کنارگذاشته شدن استادانی بوده ام که نسبت به این پدیده درباره سایر استادان مایل به اعتراض بودند، اما نهادی نبود که از طریق آن این اعتراض و مخالفت ابراز شود. نهاد صنفی دفاع از اساتید وجود ندارد. در نتیجه، وقتی هم نوبت کنار گذاشتن خود من رسید، کسی نتواست عکس العملی نشان دهد.

    ارتباط تولید نظری و سیاست را چگونه باید حفظ کرد؟
    ما لازم داریم که در حوزه سیاست از هرگونه فرصتی که دست می دهد، استفاده کنیم و با واقع بینی به آن بنگریم. جامعه ایرانی خود ویژگی هایی دارد. می شود گفت که در قیاس با جوامع همسایه، عاقلانه تر رفتار می کند. روحیه ایرانی با تجاربی که به دست آورده و با ظرفیتی که یافته، چندوجهی شده وهمین ویژگی است که مشاهده امکانات تغییر وتحول جامعه، ما را غافلگیر می کند. جامعه ما جوان است و گاه بالطبع رفتارهای شبه جنون آمیز هم می تواند داشته باشد، اما به هر شکل، اینها ظرفیت جامعه ما محسوب می شوند. ایران این امکان را دارد که قطب خاورمیانه شود. جنبه منفی و مثبت در اینجا و در جامعه به هم گره خورده است و باید وجوه مختلف را با هم دید.

    ما از یکسو نهاد نداریم از سوی دیگر روشنفکر مسوول کم داریم و حوزه علوم انسانی ما دچار رخوت است، در چنین بستری سیاست کنش ها را مدیریت می کند و حتی برای جامعه طرح پرسش می کند. اگر به تفاوت مردم ما با کشورهای عربی باور داریم، باید به این امر توجه کنیم که این تفاوت صرفا به خاطر عقلانیت مردم ما نیست، بلکه وجه جدی مدیریت سیاسی هم تعیین کننده است. آیا علوم انسانی درست در اینجا نیست که مسوولیت خطیری دارد و باید پرسش ها را دریابد و دسته بندی کند؟ روشنفکر باید برای جامعه طرح موضوع کند و اجازه ندهد که قدرت پرسش هایش را مطرح کند...

    این نگاه را درست می دانم اما چگونگی آن را باید بررسی کرد. مجموعه یی از شرایط و عوامل موثر است. لازم است این را هم بگوییم که اگر روند اقتصادی ما تنظیم شود، ایران ظرفیت آن را دارد که قطب خاورمیانه شود. فقط کافی است سیاست های مدیریتی درست ملی اعمال شود. اگر این اتفاق بیفتد، ایران می تواند در منطقه به قدرتی بزرگ تبدیل شود. جنبه منفی و مثبت در اینجا به هم گره خورده است، نمی توانیم فقط جوانب منفی را ببینیم. از سویی، ما روشنفکرها به جای کشمکش با یکدیگر، بهتر است به توافقی اقلی برسیم و به جای دامن زدن به جنجال های غیرضروری، دغدغه حل دشواری های امروز جامعه را داشته باشیم. مباحث آکادمی هم چنان که اشاره شد، هنوز با معضلات ابتدایی خود درگیر است. در حوزه فلسفه هم که نظریه جهانشمولی ارائه نداده ایم و دیالوگ سنت و تجدد ما هم که مغفول مانده است. اینها همه مواردی است که طرح پرسش روشنفکری ما را برای جامعه به تعویق می اندازد یا به نوعی احتمال امکانش را ضعیف می کند.