رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول
رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول

کهنسال‌ترین آیین ملی در جهان (نوروز باستانی ایرانیان مبارک)

 
کهنسال‌ترین آیین ملی در جهان
نوشیروان کیهانی‌زاده . مورخ
نوروز و آیین‌های باشکوه آن، مسیری سه‌هزارساله‌ و پرپیچ‌وخم را پیموده تا به ما رسیده است. «نوروز» کهنسال‌ترین آیین ملی در جهان است که جاودانه مانده و یکی از عوامل تداوم فرهنگ ایرانیان (آرین‌های جنوبی) است. آیین‌های برگزاری این جشن بزرگ در عصر حاضر با سه‌هزارسال پیش، تفاوت چندانی نکرده و به همین دلیل، عامل وحدت فرهنگی ساکنان ایران‌زمین به شمار می‌رود که آن را در هر گوشه از جهان که باشند، یکسان برگزار می‌کنند و بزرگ می‌دارند و به همین دلیل است که اندیشمندان، «نوروز» را مظهر پایدار هویت و ناسیونالیسم ایرانی خوانده‌اند.  در قرن نوزدهم، ایران‌زمین بر اثر توطئه‌های استعمارگران اروپایی تجزیه شده، اما فرهنگ مشترک و مدنیت غنی قوم ایرانی باقی مانده و نوروز همچنان روز ملی همه مردمی است که از کوه‌های پامیر و بدخشان تا انتهای کوه‌های کردستان سوریه و از قفقاز تا درّه سِند و منطقه خلیج‌فارس سکونت دارند و در گوشه‌وکنار جهان زندگی می‌کنند.  در بسیاری از آثار گذشته‌نگاران، از جمله در تاریخ طبری، شاهنامه فردوسی و آثار بیرونی؛ نوروز به جمشید، شاه افسانه‌ای و در پاره‌ای دیگر به کیومرث نسبت داده شده و آن را به دلیل آغاز بهار، برابرشدن روز و شب و ازسرگرفته‌شدن درخشش خورشید و اعتدال طبیعت، بهترین روز در سال دانسته‌اند. برخی از وقایع مهم تاریخی نیز همزمان با نوروز رخ داده‌اند. کوروش بزرگ بنیادگذار ایران واحد، نوروز را عید رسمی اعلام و در سال 534 پیش‌ازمیلاد دستورالعملی برای اجرای مراسم دولتی آن تدوین کرد.این شامل ترفیع نظامیان، ابلاغ انتصابات تازه، سان‌دیدن از سربازان، عفو مجرمان پشیمان، ایجاد فضای سبز و پاکسازی محیط‌زیست - از منازل شخصی گرفته تا اماکن عمومی - بود.  برگزاری آیین‌های نوروز ایرانی، از دوره هخامنشیان در آسیای صغیر (آناتولی - ترکیه) تا به امروز مرسوم بوده است. عبدالحمید اول، سلطان عثمانی که خود در نوروز (20 مارس 1725) به دنیا آمده بود، نوروز را در قلمرو عثمانی یک عید رسمی اعلام کرد.  در دوره هخامنشیان، 11روز اول فروردین (فرورتیشن) ویژه انجام مراسم نوروز بود. در دوره اشکانیان ایام نوروز پنج روز بود که اردشیر پاپکان ششم فروردین - زادروز زرتشت - را بر آن اضافه کرد و چون ایرانیان روز هفتم فروردین را خوش‌یمن می‌دانستند و بیشتر ازدواج‌ها را به این روز موکول می‌کردند، از آن زمان ایام نوروز که روزهای روح ابدی، شادی‌ها و پاکی‌ها به‌شمار می‌آمدند، به هفت روز افزایش یافت و ایرانیان در این هفت روز، دست از کار می‌کشیدند. اردشیر از دولت روم که مانند ایرانیان، سال نو را از بهار آغاز می‌کرد خواست نوروز ایرانی را به رسمیت بشناسد و سنای روم این درخواست را تصویب کرد و نوروز در قلمرو روم «لوپرکال» خوانده می‌شد. شورایعالی معارف (فرهنگ) ایران، نخستین جلسه خود را به ابتکار میرزاعلی‌اکبر دهخدا روز اول نوروز 1301 تشکیل داد و در همان جلسه، درباره تعطیلات نوروزی مدارس که به اقتباس از ساسانیان یک هفته تعیین شد، به بحث و مذاکره پرداخت. داریوش بزرگ در مراسم نوروز 515 پیش‌ازمیلاد، برنامه اصلاحات و آرزوهای خود را اعلام کرد که کتیبه آن موجود است. پس از تکمیل ساختمان عظیم و زیبای تخت‌جمشید در پارس و گشایش آن، آیین‌های رسمی نوروز، باشکوه بی‌مانندی در آنجا برگزار می‌شد. مِهستان (مِه/ بزرگ)، پارلمان ایران در عهد اشکانیان، نخستین جلسه خود را در نوروز سال 173 پیش‌ازمیلاد با حضور مِهرداد یکم - شاه وقت - برگزار کرد و اولین مصوبه آن، انتخابی‌کردن مقام ریاست کشور (شاه) بود. نادرشاه به «نوروز» و آیین‌های آن بسیار علاقه‌مند بود. وی سِکه (پول) خود، موسوم به سکه نادری را در سال 1735 میلادی، در مراسم سلام نوروز رایج کرد و تعدادی از آن را به رسم عیدی به منشی‌ها و افسران خود داد که در یک طرف سکه نقش شده بود: «الخیر فی ماوقع» و در طرف دیگر سکه این عبارت دیده می‌شود: «نادر ِ ایران‌زمین». در دهه‌های اخیر، تلاش‌هایی برای ایجاد هماهنگی و تعاون میان ساکنان «منطقه نوروز» که فرهنگ و نیاکان مشترک دارند و در قدیم، ایران‌زمین (امپراتوری پارسیان) را تشکیل می‌دادند صورت گرفته که امتداد آن می‌تواند مایه تقویت فرهنگی و پیوستگی برگزار‌کنندگان این آیین کهن شود.

لینک خبر :  http://sharghdaily.ir/?News_Id=30656

نوروز باستانی به همه ایرانیان سرافراز در سراسر جهان مبارک

نوروز ، جشن آغاز سال نو، امروزه در ایران و کشورهای دیگر "جهان ایرانی" به عنوان مهمترین جشن سال ، اهمیت خاصی دارد.

 جشن نوروز در نخستین روز فروردین (معمولا مطابق با 21 مارس) آغاز می شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می کشیده است . در بعضی از دربار های سلطنتی جشن ها یک ماه ادامه داشته است. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت ، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقیمانده ماه ، هنگامی که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می پذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.

خاصیت فرا-ملیتی دینی نوروز یکی از دلایل اصلی این استقامت و همگانی بودن آن در بین مردمان مختلف است. نوروز در طول تاریخ ، همیشه به عنوان جشنی متحد کننده مطرح بوده و تمام مردمی که به صورتی وابسته به جهان فرهنگی ایرانی بوده اند ، آنرا به عنوان جشن آغاز سال خود قبول کرده اند .

نوروز یکی از بزرگ ترین جشن های آغاز سال نو در میان همه ملت های جهان و ماندگارترین جشن باستانی است . اوستا، شاهنامه فردوسی و «آثار الباقیه» ابوریحان بیرونی، قدیمی ترین کتاب هایی هستند که به نوروز پرداخته اند؛ حتی در جلد 14«بحارالانوار» اثر علامه مجلسی هم به روایات اسلامی درباره نوروز توجه شده است.
 نوروز روز صلح است . سازمان ملل هم جشن نوروز را یکی از کهن ترین جشن های جهان و روز صلح می دان.در سند سازمان ملل آمده که بیش از 10 کشور در برپایی این جشن،سهیم هستند و آن را پاس می دارند و همه اینها دلیل و مدرکی بر دوام نوروز است.
 نوروز،جشن نوزایی طبیعت است.نوروز به بیان ابوریحان بیرونی، روز نوزایی و آفرینش است و روزی است که همه چیز تر و تازه می شود.

آیین نوروزی در چهار مرحله انجام می شود:نخستین بخش از این مراسم به پیش از نوروز برمی گردد و از تغییر طبیعت سخن می گوید.نوروزخوانی و آتش افروزی و حاجی نوروز از جمله آیین هایی هستند که پیش از نوروز به اجرا در می آیند. خانه‌تکانی یکی از آیین‌های نوروزی است که مردم بیشتر مناطقی که نوروز را جشن می‌گیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز می‌شوند. این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار می‌شود.
دومین مرحله،آیین نوشدگی سال است و پس از آن مراسمی است که طی 12 روز عید اجرا می شود چراکه سال،12 ماه را دربرمی گیرد و آخرین مرحله به سیزدهمین روز نوروز اختصاص دارد.روزی که مردم به دل طبیعت می روند.
نوروز را از دو منظر تاریخی و اسطوره ای می توان مورد بررسی قرار داد.بخش اسطوره ای نوروز به دوره پیشدادی برمی گردد و جمشید،چهارمین پادشاه پیشدادی را بنیان گذار نوروز می داند.ابن بلخی نیز به افسانه برتخت نشستن جمشید اشاره می کند و آن را نوروز می داند.

نوروز چیست؟

نوروز جشن شکوهمند ایران باستان ، گویای پیشینه میهن ما و جلوه ای مهم از فرهنگ غنی قوم ایرانی ست. نوروز جشن جهان است و روز شادمانی زمین ، آسمان و آفتاب و جوش شگفتی ها و شور زدن ها و سرشار از هیجان هر آغاز.خاطره خویشاوندی انسان  طبیعت است. عظمت و شکوه خیال انگیزاین جشن ملی پرنده فکر ایرانی میهن پرست و علاقه مند به سنت های دیرین را در عالم بی انتهای اندیشه به پرواز درآورده و به سوی گذشته هایش می کشاند.

ابوریحان بیرونی در (التفهیم) در پاسخ به این سوال که نوروز چیست می نویسد:

"نخستین روز است از فروردین ماه و زین جهت روز نو نام کردند زیرا که پیشانی سال نو است و آنچه از پس اوست از این پنج روز، همه جشن هاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ دارند، زیرا که خسروان بدان پنج روز حق های خشم و گروهان بگزاردندی و حاجت ها روا کردندی ، آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی ، خاصگان را و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آنست که اول روزی ست از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن . " در نوروز نامه بوده است که چون دانستند آفتاب را دور بوده ، یکی آن که سیصدو شصت و پنج روز و ربعی از شبانه روز به اول دقیقه حمل باز می آید ، به همان وقت که هر روز رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن ، چه هرسال از مدت همی کم شود . چون جمشید این دو را در یافت نوروز نام نهاد و جشن آیین اورد . پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند. " بلعمی در ترجمه تاریخ طبری ، تالیف ابوجعفرمحمد بن جریربن یزید طبری دربازه پیدایش نوروز گفته اند : " در زمان قدیم مثلا در دوره ساسانی یا اشکانی کسر سال را 6 ساعت تمام حساب می کردند . بنا بر این در هر 4 سال متوالی جمع این کسرهای سالانه به یک روز می رسید . برای اینکه آغاز سال از آن موقع طبیعی یعنی اول تابستان که منسوب به زرتشت بود تجاوز نکند، به جای آنکه هر چهار سال یک روز به سال چهارم مثل این ایام بیفزایند و آن را کبیسه کنند هر 120 سال می افزودند از جمع این ربع ها یک ماه درست می کردند و به سال می افزودند و آن ماه را ماه کبیسه می گفتند. بنابراین در هر 120 سال محل نوروز از اول تابستان تا اول برج جوزا تغییر مکان پیدا می کرد و در سال صد و بیستم دوباره بر میگشت به جای خودش . بعد از سلطنت یزدگرد و انقراض دولت ساسانی دیگر کسی این حساب کبیسه را نگاه نداشت . در نتیجه نوروز هر 120 سال یک ماه جلو افتاد.

تا اوایل سلطنت محمود غزنوی ، اول فروردین با اول برج حمل منطبق شد و نوروز از جای قدیم خود که اول تابستان باشد به اول حمل که آغاز فصل بهار است منتقل شد."

ایرانیان باستان ، برپایه ی آموزش هایشان ، براین اندیشه بودند که شادی از جلوه های نیک اهورایی و همساز با زندگی ست، با این نگرش ، پیوسته بر آن بودند تا در هر مناسبتی اندوه و سوگواری را از خود دور سازند.

جشن نوروز از برجسته ترین و با شکوه ترین یادگاری های ایرانیان است که سال های زیادی را پشت سرگذاشته است و یکی از جشن های بسیار کهن جهان به شمار می رود.

بیشترین ارزش این جشن را می توان در آن دانست که با سپری کردن نشیب و فرازهای فراوان ، چون کوهی استوار ایستاده و با روح و احساس مردم این سرزمین چنان سرشته شده است که آن ها همه ساله در ژرفای دل و جان و روان خود چشم به راه فرا رسیدن آن هستند و از هفته ها قبل ، با ایمان و علاقه ی سرشتی به پیشبازش می روند.

به این گونه هنگامی که گل ، گیاه و سبزه جان تازه می گیرند و جهان زنده ، درفش رنگانگ زندگی را به شادی می افزاید، از سوی دیگر فروغ عشق و امید سراسر آفرینش را فرا می گیرد و جنبش ، تلاش و کوشش در همه جا وهمه چیز دیگر بارجان می گیرد. سال نو و جشن نوروز در شروع ماه فرودین با شکوه تمام آغاز می شود. 

درباره نوروز

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامش جهان را ساز نوروزی

زکوی یارمی آید نسیم باد نوروزی لله لله لله

از این باد ارمدد خواهی چراغ دل بیفروزی

حافظ

رویدادهای طبیعی ، زمان یخبندان ها ، موسم یارگیری پرندگان و دیگر جانوران ، انسان نخستین را متوجه بازگشت فصل ها ، دگرگونی طبیعت و از این راه ، سنجش و تقویم زمان می کرد.

می دانیم که آریایی ها ابتدا در سرزمینی بسیار سرد زندگی می کردند و از اینرو ده ماه سرما و دو ماه گرما داشتند. در دوران هخامنشی نیز، سال ایرانی به دو فصل بلند گرما و سرما بخش می شد. فصل تابستان هفت ماه و فصل زمستان پنج ماه و پنج روز بود. در این دوره ، در آغاز هر یک از دو فصل بزرگ جشنی برپا میشد. نخستین جشن ، در آغاز بهار و زمان نوزایی طبیعت برپا می شد و دیگری در آغاز پاییز که فصل خوشه چینی و روی آوری طبیعت به سرما و یخبندان بود. برای این دو فصل ، نمادی هم داشتند: شیر، نماد تابستان و گاو نشانه زمستان بود. این دو نماد (شیر و گاو) در نقش برجسته های تخت جمشید ، در حال ستیز با یکدیگر نقش شده اند . این ستیز نشانه روند طبیعت و پیروزی شیر بر گاو هم که در مهر آیینی وجود دارد و در نقش های میترایی دیده می شود ، از همین اعتقاد سرچشمه می گیرد .

نوروز ریشه در افسانه دارد و گرچه آن را در اسطوره های ایرانی به جمشید نسبت می دهند ، ولی این جشن پیشینه بسیار کهن دارد و در اصل ، جشن کشاورزان و چوپانان و مردم عادی بوده است که دگرگونی طبیعت آنان را به شادمانی و جشن وا می داشت.

ابوریحان بیرونی نیز، پرواز جمشید به آسمان را آغاز جشن نوروز می داند:" چون جمشید برای خود گردونه بساخت ، در این روز سوار شد. دیو ها گردونه را به هوا بردند. مردم از دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را جشن گرفتند .

" فردوسی می سراید:

جهان انجمن شد بر تخت اوی

از آن بر شده فره بخت اوی

به جمشید برگوهر افشاندند

مرآن روز را روز نو خواندند

به نوروز نو شاه گیتی فروز

بر آن تخت بنشست فیروزه روی

بزرگان به شادی بیاراستند

می و رود رامشگران خواستند

نوروز و مهرگان ، دو جشن بزرگ طبیعی هستند که نخستین آن ، در آغاز بهار و دومین در آغاز پاییز برگزار می شوند . هر چند که نوروز پیشینه ای کهن دارد و یکی از کهن ترین جشن های ایرانیان است، اما در اوستا به روشنی از آن یاد نشده است. در زمان هخامنشیان ، نوروز به شیوه و مراسمی بسیار باشکوه و طولانی به رهبری مغان برگزار می شد. مراسم اصلی این جشن تخت جمشید برپا می شد که بخشی از آن را از روی نقش های روی پلکان های کاخ آپادانا می توان برداشت کرد . آنچه از این نقش ها برمی آید، گنجانیدن درخت سرو ، در بینا بین پیکرهای ارمغان آوران می باشد . این نگاره ها نمایانگر بهره گیری از کاج تزیینی در آیین های نوروزی می باشد . در این نقش ها نمایندگان کشورهای مشترک المنافع ایران ، و ساتراب ها ، بهترین فراورده های سرزمین خود را برای پادشاه به ارمغان آورده اند.

از دوران ساسانیان نیز، در خبر ها و گزارش حادثه ها ، یادی از این جشن بزرگ و مهرگان را می یابیم . از لحاظ شمول سنت ها ، باورهای مردمی؛ بزرگداشت هیچ جشنی ، چه دینی و چه ملی ، بدین پایه و مایه در تاریخ ما وجود ندارد. اینگونه یادکردها را در منابع پهلوی و فارسی ، در نوشته های تاریخنگاران و ستاره شناسان ایرانی می توان یافت ، که به فارسی و عربی نیز نوشته شده اند.

کارگر ایرانی چند دلار حقوق می‌گیرد؟(زیر استاندارد جهانی)

گزارش «قانون» از بررسی وضعیت سی و شش سال اخیر

کارگر ایرانی چند دلار حقوق می‌گیرد؟  

 

گروه اقتصادی - هر چند طی سال‌های اخیر همواره حداقل دستمزد افزایشی را نسبت به سال پیش از آن تجربه کرده است اما رشد تورم سبب شده است میزان افزایش حقوق و دستمزد متناسب با هزینه‌های خانوار  نباشد .  به گزارش خبرنگار قانون، بررسی‌ها نشان می‌دهد حقوق کارگران ایرانی در تمامی سال‌های گذشته کمتر از استانداردهای بین‌المللی بوده است به طوری که در بهترین سال‌ها از نظر افزایش حقوق و نرخ برابری دلار با ریال ، حداقل دستمزد بر مبنای دلاری از 275 دلار فراتر نرفته است . این در حالی است که بر اساس استانداردهای بین‌المللی مبلغ 275 دلار برای یک ماه کار اصلا مبلغ زیادی محسوب نمی‌شود .  حداقل دستمزد در سال آینده با 25 درصد افزایش به 608هزار و900 تومان رسید.  

 

بر اساس این گزارش به نظر می‌رسد با توجه به برنامه دولت برای استاندارد کردن قیمت‌های کالاهای یارانه‌ای در ایران و ایجاد تناسب میان قیمت فروش سوخت در ایران با استانداردهای بین‌المللی فاصله دستمزد ایران با استانداردهای بین‌المللی نیز باید کاهش یابد .  سازمان جهانی کار پیش از این در گزارشی حداقل دستمزد در برخی کشورها را اعلام کرده بود. بر اساس این گزارش در سال 2010 در اندونزی هر کارگر حداقل 250 دلار و در مکزیک 600 دلار حقوق می‌گرفت. حداقل دستمزد در کشوری چون چین که به داشتن نیروی کار ارزان مشهور است نیز 700 دلار بوده است کما اینکه در مصر نیز همین وضعیت حاکم بود و کارگران از حداقل حقوق 700 دلاری برخوردار بوده اند .   

   بررسی‌ها نشان می‌دهد در مورد چین، قیمت سایر عوامل تولید پایین نگه داشته شده و در نتیجه بهای تمام شده کالا کاهش می‌یابد . حداقل دستمزد در پرو نیز 600 دلار اعلام شده است اما در کشور ترکیه که همسایه ایران است، حداقل دستمزد 1400 دلار اعلام شده است .  حداقل دستمزد در پرتغال 1600 ، آفریقای جنوبی 2400 ، آلمان 2800 و آمریکا 3400 دلار از سوی سازمان جهانی کار اعلام شده است . این ارقام دستمزد اسمی ماهانه را تشکیل می‌دهد وطبیعتا دریافتی کارگران این کشورها می‌تواند بیش از این رقم باشد. 

یاداشت توضیحی 

  

متاسفانه در ایران وقتی بحث حقوق کارکران زحمت کش مطرح است همه نمایند های کارگران که معلوم نیست چگونه انتخاب و یا انتصاب می شوند سکوت مطلق افاضه می فرمایند اما وقتی بحث روز کاگر اعلام می شود همه از خلوت خویش بیرون جسته و فریاد حمایت از کارگر می کنند طبق امار دولت جدید تورم 35 درصد است( اگر در ست باشد) اما افزایش سال 93  طبق اطلاع واصله 25 درصد این کجایش عدالت است؟ یکی از نمایندگان به اصطلاح کارگران بخصوص شخص محجوب نماینده کارگران  در مجلس جواب دهد، ما کارگران حقوق ریالی می گیریم ودلاری خرج  می کنیم انوقت انتظار دارید عدالت برقرار باشد در شرکتها حقوق کارگران چند ماه چند ماه و دیر به دیر می دهند   تابا سود آن حال  کنند انوقت انتظار دارید عدالت برقرار شود؟ کارگران زحمت کشانی هستند که گول صداقتشان را می خورند ایکاش این صداقت در وجود کار فرمایان (نه همه)وجود داشت تا جامعه ما بر اساس برابری و ازادی شکل می گرفت نه فاصله طبقاتی وحشتناک. به امید انروز.

«خیریه» بهتر است یا« NGO»؟(NGo به ریشها و علت می اندیشد اما خیریه به ثواب وسطح پس NGO بهترند)

در گفت‌و گوی «قانون» با محمد لطفی فعال حقوق کودک بررسی شد  
«خیریه» بهتر است یا« NGO»؟
  گروه جامعه، بشیر احسانی- اسفندماه که فرا می‌رسد، بخشی از مردم کشورمان در کنار تامین مایحتاج مورد نیاز خود به تامین معیشت دیگران به خصوص اقشار نیازمند نیز فکر می‌کنند. از نظر بسیاری از آن‌ها موسسات خیریه اولین و آسان ترین راه ارسال  کمک هایی است که آن‌ها در نظر دارند. با این حال بسیاری از کارشناسان و فعالان اجتماعی نسبت به این اولین و آسان ترین راه مورد نظر تردید دارند. جامعه شناسان این روزها دغدغه این را دارند که آیا به راستی موسسات نیکوکاری توانایی تاثیر گذاری بر بهبود احوال جامعه را دارند؟ یا تنها قادرند مانند مسکن، درد را به طور مقطعی تسکین دهند؟ آن‌ها به موسساتی که این روزها اتفاقا بیشتر از همیشه سر از اطراف و اکناف شهرها درآورده اند به دیده شک نگاه می‌کنند و در مقایسه فعالیت آن‌ها با فعالیت سازمان‌های مردم نهاد که آن‌ها را با نامNGO  یا سمن می‌شناسیم، معتقدند خیریه‌ها با خدمت‌‌رسانی که هدف مشخص ندارد، از لحاظ ساختاری می‌تواند مانع تغییر در شرایط  موجود شوند. در حالی که فعالیت سازمان‌های مردم نهاد متمرکز بر آسیب‌ها و ریشه‌های آن است. تحلیل گران این حوزه معتقدند که ردپای گسترش خیریه‌های نوین را در اواخر دوران دولت رفاه و بعد از آن، با نئولیبرالیزه شدن اقتصاد بعد از دهه‌70 و 80 میلادی می‌توان یافت. آن زمان که سیستم دولت‌ رفاه کینزی که قرار بود سدی در مقابل نفوذ اندیشه‌های رادیکال و چپ در کشورهای سرمایه‌دار شود، جای خود را به دولت‌های نئولیبرال داد. نئولیبرا‌ل‌ها بر خلاف دولت رفاه مخالف سیاست‌گذاری دولت در "بخش‌های عمومی" بودند و اقدام به کوچک کردن دولت و سپردن آن به بخش‌های غیردولتی کردند. در ایران نیز از زمانی‌که سیاست‌های تعدیل ساختاری در دستور کار دولت‌ها قرار گرفته است، موسسات خیریه به‌طور روزافزون از نظر تعداد رو به‌افزایش گذاشت. سیاست‌هایی که توسط نهادهای سرمایه مالی نظیر صندوق جهانی پول برای دستیابی به بازار ایران، استفاده از نیروی کار ارزان و استفاده از منابع آن برای به‌دست آوردن مواد اولیه و در یک کلام سود خود، به ایران دیکته شد و سرعت بازتولید فقر، نابرابری و اختلاف طبقاتی را به شدت در جامعه افزایش داد. مردم اغلب موسسات خیریه‌ را مکانی برای انجام امور خداپسندانه و کمک به اقشار آسیب پذیر و نیازمند می‌دانند. فعالیت هایی که برای آن‌ها اجر اخروی به همراه خواهد داشت و شرایط اقشار نیازمند را تا حدودی بهبود خواهد داد. آن‌ها معتقدند خیریه‌ها پدید آمده اند تا از شدت محرومیت‌ها در جامعه بکاهند، اما کارشناسان به خصوص در سال‌های اخیر معتقدند که آن‌ها در عمل بدون توجه به ساختاری که در حال بازتولید فقر و محرومیت در جامعه است، برای برطرف کردن عوارض و معلول‌ها تلاش می‌کنند.
  خیریه‌ها به عدالت توزیعی باور دارند
محمد لطفی، عضو «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» که سابقه‌ای نزدیک به یک دهه فعالیت در این حوزه دارد، در گفت‌و‌گو با «قانون» در مورد کارکردهای نهاد خیریه در ساختار اقتصادی-اجتماعی و راهکارهای آن، ضمن اینکه NGO را ابزاری برای فشار به دولت برای تغییر شرایط موجود می‌داند، تفاوت‌های یک سازمان خیریه و یک NGO را در سه بخش، دسته‌بندی می‌کند: اول شیوه برخورد آنها با ساختار اقتصادی-اجتماعی، دوم شیوه‌ برخورد آن‌ها با نیروهای‌ اجتماعی که در موضوع فعالیت این نهادها فعال می‌شوند ، و سوم نوع برخورد آن‌ها با خود مسئله. لطفی به «قانون» می‌گوید: «اگر بخواهیم از زاویه نوع برخورد این موسسات با ساختار اقتصادی-اجتماعی به موضوع بنگریم، معمولا خیریه‌ها به عدالت توزیعی معتقد هستند و کاری به عدالت تولیدی و شیوه تولید جامعه ندارند. آن‌ها عرصه‌ی تولید، توزیع و مصرف را سه عرصه‌ی جدا از هم می‌پندارند، اشکال را در ایرادات ساختار توزیعی جامعه می‌دانند و سعی می‌کنند با بازتوزیع ثروت، مشکلات ‌را حل کنند. بی آنکه  بررسی کنند چه ساختاری باعث توزیع نامتوازن و نابرابر ثروت شده است.» وی سپس به مقایسه فعالیت سازمان‌های مردم نهاد با این موسسات پرداخت و با اشاره به اینکه «نهادهای مردمی سرخط» بر خلاف خیریه‌ها، بر اساس مقابله با شیوه‌ تولید موجود در جامعه، دست به سازمان‌دهی می‌زنند، اظهار داشت: « خیریه‌ها با دست گذاشتن در عدالت توزیعی، به فرم می‌پردازند یعنی به ماهیت و علل‌ یک معضل اجتماعی و علت توزیع نامتوازن توجهی ندارند. در مقابل ‌NGOهای سرخط باید به ماهیت این توزیع بپردازند. به طور مثال نهادهای خیریه اهدافی از قبیل سیر کردن شکم تعداد محدودی از افراد و یا توزیع دست‌کش بین کودکان زباله‌گرد را برای خود قائل می‌شوند. در خصوص علت و ریشه‌ها صحبت نمی‌کنند و اگر در مورد علت‌ها صحبت می‌کنند، صرفا در بیان آن‌ها است و هیچ مابه‌ازای عینی و عملی در کنش اجتماعی‌شان دیده نمی‌شود.»
  جزئی نگری، آفت خیریه هاست 

لطفی در مورد نوع برخورد خیریه‌ها با نیروی اجتماعی به «قانون» می‌گوید: « در ابتدا باید بگویم نباید دچار سوءتفاهم شد که افرادی که با نیت کمک کردن، به نهادهای خیریه می‌روند اشتباه می‌کنند. این نقد، نقد به ماهیت خیریه است نه به بدنه اجتماعی آن. خیریه‌‌های نیروی اجتماعی که با نیت کمک آمده‌اند را در همان سطح نگاه فرمی به یک معضل نگه می‌دارند بدون اینکه تلاشی برای ارتقای آن‌ها به ضرورت‌های ریشه‌ای‌تر بکنند.خیریه‌ها سعی می‌کنند با کارهای خدمات‌رسانی بدون هدف، هم  پاسخی به نیاز آن فرد به کمک داده باشند هم از لحاظ ساختاری مانع آسیب به نظم موجود شوند. در حالی که NGOها آن‌ها را متمرکز می‌کنند بر روی مسئله و ریشه‌هایش. مگر ثروت در جامعه کم است،می‌شود در خدمت تامین اجتماعی و یا آموزش و پرورش رایگان شود. خیریه و NGO در برخورد با نیروی اجتماعی و سازمان‌دهی‌اش ماهیت‌های متفاوت و متضادی دارند. این‌که آن نهاد، نیروی اجتماعی را برای حفظ نظم موجود و یا علیه نظم موجود سازمان‌دهی می‌کند.»لطفی در ادامه با تاکید بر اینکه موسسات خیریه عمل اجتماعی را به ابزاری برای "مصالحه‌ طبقاتی" تبدیل می‌کنند، افزود: «آن‌ها شکاف عمیق بین طبقات فرودست و اغنیا و اقشار متوسط جامعه را نادیده می‌گیرند و تنها با دادن امتیازاتی به قشر فرودست، امنیت سرمایه و امنیت اجتماعی را برقرار می‌کنند و از شورش طبقات فرودست جلوگیری می‌کنند. خیریه‌ها جزئی‌نگر هستند. آن‌ها تا جایی که بتوانند بخشی از جامعه را از شبکه روابطش جدا می‌کنند و مشغول ارائه خدمات به 100 نفر و 200 نفرمی شوند»این فعال حقوق کودک در ادامه به ذکر یک مثال پرداخت و اظهار داشت: «فرض کنید یک موتور در حال پمپاژ آب کثیف به داخل یک اتاق است. حالا خیریه‌ها با ظرف‌های مختلف و در اندازه‌های مختلف این آب کثیف را از پنجره بیرون می‌ریزند، اما به خاموش کردن موتوری که علت وارد کردن آب به اتاق است، فکر نمی‌کنند. در مجموع می‌توان گفت که خیریه‌ها هم در ماهیت و هم در فرم واکنشی هستند، در مقابل NGOها برخورد کنشی دارند. آن‌ها به سمت ریشه‌ها حمله می‌کنند حتی اگر در فرم گاهی شبیه خیریه‌ها شوند.  
  خیریه‌های امتیاز گرا،« ان جی‌او»‌های حق‌گرا 

« یک نکته‌ اساسی وجود دارد و آن این است که موسسات خیریه‌ ابتدا برای پاسخ به موضوع تشکیل می‌شوند ولی به مرور خودشان وابسته به موضوع می‌شوند. یعنی در ابتدا می‌گویند ما به 200 خانواده فقیر و یا کودک کار کمک می‌کنیم و همزمان اقدام به جذب نیروی اجتماعی و ثروت‌های اجتماعی از مردمی که می‌خواهند در این موضوع نقش داشته باشند، می‌کنند. در همین گام اول در واقع می‌توان گفت که این اقدام، «تفویض‌گدایی» است.» لطفی با اشاره به این نکته می‌افزاید:«بعد از مدتی و با زیاد شدن نیروی اجتماعی و ثروت، آن‌ها برای عکس‌العمل نشان دادن نسبت به یک مسئله، از نیروهای مزد بگیر استفاده می‌کنند. اتفاقی که می‌افتد این است که خود خیریه به مسئله وابسته می‌شود. در حالی که NG‌ها اینگونه نیستند و تعهد به تغییر موضوع دارند. این NGOها از مسئله نه هویت کسب می‌کنند و نه منفعتی می‌برند.» وی در خصوص برخورد خیریه‌ها با موضوع و خود مسئله ادامه می‌دهد: «خیریه‌ها امتیازگرا هستند، یعنی در حوزه‌های مختلف مثل اعتیاد، کودکان کار و...، تعدادی از قربانیان سیستم را شناسایی و انتخاب می‌کنند و به آن‌ها یک سری امتیازات می‌دهند. در حالی که NGOها حق‌گرا هستند. فرض کنید شما می‌خواهید در مقابل محرومیت قسمت زیادی از جامعه از بهداشت عمومی مبارزه کنید، این وزارت بهداشت است که باید پاسخگو باشد و این موضوع را باید از آن بخواهید زیرا این یک حق عمومی جامعه است.
  خیریه تمایل به کنترل یک آسیب دارد
 
این فعال حقوق کودکان کار و خیابان در خصوص اقدامات مشابهی که یک NGO با یک نهاد خیریه و فرم‌های مشابهی که بعضا توسط این دو مورد استفاده قرار می‌گیرد پاسخ داد: «خیریه‌ها تمایل به کنترل یک آسیب دارند. وقتی می‌خواهند کیفی شوند، تعداد مددجوهای خود را بیشتر کنند. در حالی که NGOهای واقعی به خاطر شناخت آسیب و ارتباطی که با پدیده به صورت واقعی باید برقرار شود، به سمت آن‌ها می‌روند. شاید بعضا از فرم‌های مشابه استفاده شود اما نکته اینجاست که یک خیریه هدفش در بهترین حالت کمک‌رسانی است در حالی که NGO ممکن است از فرم مشابه استفاده کند، اما هدفش شناخت پدیده و گام برداشتن براساس آن شناخت به سوی حل قطعی مسئله است.تفاوت دیگر این است که یک NGO هیچ‌گاه دنبال آدم‌های فقیر نمی‌رود که به آن‌ها خدمات بدهد. اگر در مسیر، و در راستای هدف کلی کسی وارد شود، تا جای امکان به او کمک خواهیم کرد ولی نیروی خود را روی این نوع کمک کردن متمرکز نمی‌کنیم. به عبارتی گاهی هدف شما کمک کردن به افراد است، پس شما برای یافتن این افراد جست‌وجو می‌کنید تا به آن‌ها خدمات دهید این کاری است که یک خیریه انجام می‌دهد، اما گاهی این هدف شما نیست، و مثلا شما جلوی آموزش و پرورش می‌روید و اعتراض می‌کنید که یک حق را برای کل جامعه بگیرید، و برای این کار، دست به ساختارها می‌زنید. البته در این بین اگر چند نفری به طور مثال از تحصیل محروم شده اند و به شما مراجعه کردند قطعا به آن‌ها کمک خواهید کرد. 
 باید بگویم که خیریه‌ها آنتی‌تز نیستند، ولی NGOهای واقعی به فکر حل کردن مسئله با دست‌بردن به ریشه‌ها هستند.»
 
 

نگاه لیبرالی یا انقلابی، فهم واقعی یا آرمانی؟/ موانع اعتدال گرایی در گفت‌وگو با محمود سریع القلم

نگاه لیبرالی یا انقلابی، فهم واقعی یا آرمانی؟/ موانع اعتدال گرایی در گفت‌وگو با محمود سریع القلم

فرهنگ > دین و اندیشه - موانع و چالش های تحقق عقلانیت و اعتدال در جامعه ایرانی در گفت وگوی خبرآنلاین با دکتر محمود سریع القلم، عضو هیئت علمی و استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی

محمدرضا اسدزاده -  "اعتدال گرایی، چالش ها و موانع تحقق آن در ایران"، موضوعی است که با پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران مطرح کردیم. استادی که فوق دکتری روابط بین‌الملل از دانشگاه اوهایو آمریکا دارد و برخی آثار تحقیقی اش مانند "عقلانیت و آینده توسعه‌ یافتگی ایران" و "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" در بازار نشر کمیاب است.

گفت و گو با "محمود سریع القلم" البته هم سهل است و هم سخت. آسان است چون او نگاه و ذهنی متمرکز دارد و به پرسش هایت دقیق پاسخ می دهد، بی آنکه بخواهد جایی موضوع را عوض کند و به حاشیه برود؛ و سخت است چون در گفت و گو با یک ذهن منظم، نمی توانی هرگونه و هرجایی بپرسی.

درس آموز ترین بخش رفتاری در این گفت و گو زمانی بود که او یک ساعت زودتر از قرار ما در محل حاضر شده بود و در خیابان، داخل اتومبیلش نشسته بود و مطالعه می کرد. وقتی دلیل این رفتار را پرسیدیم، گفت: "ممکن بود در ترافیک صبحگاه بمانم و دیرتر از زمان مقرر برسم" حالا شما با چنین آدم منظمی در رفتار و عمل روبرو هستید...

گفت و گوی خبرآنلاین را با دکتر سریع القلم می خوانید:

***************

  • شیوه حکمرانی و مشترکات بین المللی، مقدمه بحث موانع اعتدال گرایی

محمدرضا اسدزاده - اجازه بدهید بحث موانع گفتمان اعتدال‌گرایی را با این پرسش آغاز کنیم که ضرورت این بحث در جامعه ما چیست و چرا امروز به این رویکرد رسیده ایم؟ آیا وقتی می گوییم اعتدال‌گرایی، این یک واژه انتخاباتی مثل همه واژه های دیگر برای یک دولت است یا مبحثی با یک پشتوانه گفتمانی و اندیشمندانه است؟ آیا تحقق این موضوع فقط ضرورت جامعه ماست یا یک ضرورت جهانی؟

محمود سریع القلم- پرسش درستی را مطرح کردید. اجازه بدهید با یک مقدمه وارد این بحث شویم. من معتقدم که تا آن جایی که مسائل علمی در جهان حالت جهانشمول به خودش گرفته، مسائل هوانوردی نیز حالت جهانشمول دارد، کشتیرانی جهانشمول است، صنعت و آی تی جهانشمول است، موضوع حکمرانی هم در جهان الان در مسیر جهانشمولی قرار گرفته است. یعنی اگر ما کار دقیق مقایسه ای کنیم میان مبانی حکمرانی در سنگاپور، با مبانی حکمرانی در برزیل، مبانی حکمرانی در کره جنوبی و مبانی حکمرانی در لهستان به مشترکات بسیاری می رسیم. در هیچ مقطعی از تاریخ مکتوب بشر، ما به این اندازه که امروز شاهدش هستیم در جهان مشترکات نمی بینیم و این دنیای مجازی، ذهن انسان ها و نحوه کارکرد ذهن ها را خیلی به هم نزدیک کرده است.
در داووس امسال، پنج میزگرد در رابطه با ارتباط میان دنیای مجازی و ذهن جدید بود که این دنیای مجازی چه نوع انسان جدیدی را به وجود آورده که باعث شده انسان دقیقی شود. حس انتخاب فردی و نیازهای فردی در دنیا ارزش پیدا کرده است. انسان ها در معرض انبوهی از اطلاعات و داده ها هستند.

دلیل این که من از واژه حکمرانی و مشترکات بین المللی آن بحث را شروع کردم به این دلیل است که عرض کنم مسئله عقلانیت که آن روی سکه اعتدال‌گرایی است، یک بحث بین المللی و جهانی است. شما اگر یک هفته در شهر دبی وقت صرف کنید می بینید که تا چه میزان مدیریت این شهر و مدیریت کشور امارات براساس فکر، مطالعه، محاسبه، مشورت، رفع نیازهای عامه مردم، بین المللی کردن کشور امارات و تسهیل فعالیت های تجاری و صنعتی و اقتصادی مردم برنامه ریزی شده است. از این رو بحث اعتدال از امسال شروع نشده که ما بخواهیم آن را یک واژه و رویکرد و مرام نوینی در ایران بدانیم. من فکر می کنم اعتدال یا عقلانیت رویکردی است که در دوره جهانی شدن متأخر مطرح شده است. کشورهایی مانند چین که دنیای جدید صنعتی، از جمله کره جنوبی، سنگاپور، مالزی، اندونزی، برزیل و ترکیه در آن قرار می‌گیرند، همه راه عقلانیت و اعتدال را رفتند.

  • کمتر کار مقایسه ای کرده ایم

ما در مطالعات ایران شناسی کمتر کار مقایسه ای کرده ایم. یعنی تجزیه و تحلیل در کشور ما نسبت به مسائل ایران بیشتر این حالت را دارد که تصور می کنیم مسائل ایران خاص هستند و ما باید به ایران به طور خاص نگاه کنیم. اما خیلی کشورهای مشابه ما مانند ترکیه، مالزی و کره جنوبی وجود دارند که بسیار می توانیم از آنها بیاموزیم و کار مقایسه ای باعث می شود که خیلی راحت به راه حل ها برسیم و مسائل کشور را خیلی سریع تر حل کنیم.

بنابراین، گفتمان اعتدال‌گرایی یک گفتمان بین المللی است، یک بحث رایج و جهانشمول است و اکثر کشورهای در حال ظهور دنیا از آن بهره برداری می کنند. من به آماری اشاره می کنم تا این نکته را خدمت شما منتقل کنم که تا چه میزان کشورها براساس فکر و محاسبه جوامعشان را مدیریت می کنند. به طور مثال کشور ترکیه در سال 2012، 62 میلیارد دلار صادرات محصولات کشاورزی داشت. در همین سال، 36 میلیون نفر توریست به ترکیه رفته اند و شما اگر محاسبه کنید و یک میانگین 500 دلاری برای توریستی که به ترکیه رفته است بگیرید، می ببینید چه رقمی از درآمد، کار، اشتغال و گردش کار در ترکیه فقط از طریق توریسم به وجود آمده است.

درآمد سرانه در ترکیه ده هزار و پانصد دلار است و اقتصادی با حدود هشتصد میلیارد دلار گردش کاری دارد، این نشان دهنده این است که مدیران و مجریان ترکیه با یک عقلانیت جهانشمول دارند کشورشان را مدیریت می کنند. امروز اکثریت مطلق مردم ترکیه نسبت به وضعیت و آینده کشورشان بسیار امیدوارند و این بزرگترین سرمایه ای است که یک حکومت می تواند داشته باشد و آن این است که عامه مردم نسبت به آینده جامعه بسیار امیدوار باشند. این را ما در چین می‌بینیم. چندسال پیش مطالعه‌ای در رابطه با دانشجویان مالزی در آمریکا شده بود و نتیجه مطالعه که در رابطه با دانشجویان کشورهای مختلف بود خیلی جالب است نتیجه مطالعه این بود که حتی یک دانشجوی مالزیایی در آمریکا نمی ماند و همه به مالزی برمی گردند. این معرف این است که تا چه میزان جوانان مالزیایی و مردم مالزی نسبت به وضعیتی که دارند و آینده ای که این کشور دارد امیدوارند و کار و زندگی در کشور خودشان را بهترین انتخاب می دانند.

  • اطلاعات بسیار ضعیفی نسبت به جهان داریم/ تصور می کنیم جزیره خاصی هستیم

من علاوه بر اینکه معتقدم ما کار مقایسه ای بسیار کم می کنیم در میان نهادهای مدیریتی در کشور، ما اطلاعات بسیار ضعیفی نسبت به جهان داریم. فهم این جهان خودش یک تخصص است و فرض کنید ما الان در یک شرایطی پیش می رویم که طی سال های 2012 تا 2017 چین حدود 34 درصد از نرخ رشد اقتصادی جهان را خواهد داشت و طی حدود چهار سال آینده همین نرخ رشد در آمریکا فقط 14 درصد خواهد بود.
چین تا این اندازه در صحنه جهانی اهمیت پیدا کرده، اما ما حتی یک مرکز چین شناسی در ایران نداریم. الان در آمریکا مهم ترین زبان خارجی که متخصصین اقتصاد، علوم سیاسی، روابط بین الملل و ارتباطات می خوانند زبان چینی است، حدود سی تا چهل سال پیش زبان روسی می خواندند و الان زبان چینی می خوانند.

ما تصور می کنیم یک جزیره خاصی هستیم که در این منظومه جهانی زندگی می کنیم در حالی که سرنوشت ما به شدت به این منظومه گره خورده و اتفاقاتی که در پنج ماه پیش افتاده نسبت به مذاکراتی که ایران با پنج به علاوه یک داشته معرف این حقیقت است که تا چه میزان مسیرهای پیش رو به تحولات بین المللی گره خورده است و ما در کانون تحولات جهانی هستیم. نتیجه ای که می خواهم از این بحث بگیرم این است که ما تا چه میزان فکر می کنیم و آینده نگری می کنیم. البته اعتدال‌گرایی جزئیاتی دارد که می توانیم بعدا به آن بپردازیم اما مبنای اعتدال‌گرایی فکر، مطالعه، محاسبه، آینده نگری، رقمی و آماری فکر کردن و واقعی بودن است.

محمود سریع القلم

  • موانع فرهنگ اعتدال گرایی در شخصیت و جامعه ایرانی

محمدرضا اسدزاده - اشاره کردید که عقلانیت و اعتدال دو روی یک سکه هستند. پس راه عقلانیت، ما را به اعتدال می رساند. تحلیل های جامعه شناسی و انسان شناسی که حتی خود شما با رویکرد تازه ای در کتاب "فرهنگ سیاسی ایران" تشریح کرده اید، این را مطرح می کنند که موانع فرهنگ اعتدال گرایی در شخصیت ایرانی و جامعه ایرانی نهفته است. از نگاه شما مهمترین مولفه هایی که می تواند مبانی و بنیان های عدم تحقق گفتمان اعتدال گرایی باشد چیست؟ از سوی دیگر اگر به قول شما سراغاز این بحث به مساله حکمرانی برمی گردد، پس به زعم شما حکمرانی با چه مولفه هایی در مسیر عقلانیت و اعتدال‌گرایی قرار می گیرد؟

محمود سریع القلم - اولین مسئله در حکمرانی فهم واقعیت هاست. یک وقت هست که ما آرمان هایی و آرزوهایی داریم که بسیار خوب و انسانی است. انسان بدون آرمان قابل تصور نیست. افراد افق هایی را برای خودشان و سیستم ها تصور می کنند ولی آنها صرفا می توانند تصاویری از آینده را شکل دهند اما برای مدیریت و حکمرانی باید آنچه را که واقعی است، مبنای تصمیم‌گیری قرار دهیم.

  • مسئله اول: خیلی با آرزوهایمان زندگی می کنیم نه با واقعیت ها

به دلایل پیچیده روانی و تاریخی، ما خیلی با آرزوهایمان زندگی می کنیم نه با واقعیت ها. البته من احساس می کنم که نسل شما و نسل جوان متفاوت است و بهتر واقعیت ها را لمس کرده و با آن زندگی می کند. شما تصور کنید یک جوان دهه سی شمسی در ایران چه تلقیاتی از زندگی و جهان و سیاست داشت و سر از ایده آلیسم چپ در می آورد که می خواست تمام جهان را پر از عدالت کند. اما به نظر من می رسد که امروز اکثریت جوانان ما افراد واقعی هستند و به رشد فردی خودشان فکر می کنند. ذهنشان ذهن واقعی‌تری است برای همین هم هست که شاید ما به یک تغییر نسل نیاز داریم. این دنیای مجازی هم خیلی موثر است و می تواند اثرات مثبتی بگذارد و انسان ها را واقع بین کند، این است که من مبنای عملیاتی اعتدال‌گرایی را تصمیم گیری بر اساس واقعیت ها می دانم.

  • مسئله دوم: کارامدی را فراموش کرده ایم

مسئله دوم اینکه در اعتدال‌گرایی مبنا بر کارآمدی است. کارآمدی در جاده سازی، کارآمدی در بانکداری، کارآمدی در آموزش، کارآمدی در حمل و نقل عمومی، کارآمدی در اتوبوسرانی، کارآمدی در تولید و کارآمدی در تمام شئون زندگی. این باعث می شود که افراد، سیستم ها، بنگاه ها و دولت ها مزیت نسبی خودشان را خوب تشخیص دهند، به روش حساس باشند و با امکاناتی که در اختیار دارند بهترین بهره برداری ها را کنند. این است که ذهن انسان جدید در جهان فرق نمی کند چه در فرانسه، چه در ویتنام، چه در نیجریه، چه در کره جنوبی، متوجه کارآمدی است که بهترین استفاده را از امکاناتی که در اختیارش هست ببرد.

  • مسئله سوم: تناسب و توازن منطقی بین مقدورات و اهداف

مورد سوم که به نظر من می تواند مشتق همین بحث دوم باشد این است که باید یک توازنی بین مقدورات و اهداف وجود داشته باشد. هر فردی، هر بنگاهی، هر موسسه ای، هر نهادی، هر وزارتخانه و هر دولتی باید بین آنچه که در اختیارش هست، مقدوراتی که دارد و اهدافی که برای خودش تعیین می کند یک تناسب و توازن منطقی وجود داشته باشد.

  • مسئله چهارم: اعتدال و عقلانیت از طریق گفتار درمانی به دست نمی آید

مولفه چهارم این است که اعتدال‌گرایی، یک فاصله بسیار جدی با هیجان، احساس و مزاج دارد. اعتدال‌گرایی که هم اکنون در دنیا هم رایج هست یعنی حداکثر استفاده از قوای عقلی انسان. بی دلیل هم نیست که خداوند عقل انسان را در بالاترین نقطه جسم انسان آفریده است یعنی حاکمیت عقل حتی بالاتر از چشم، بالاتر از گوش، بالاتر از کلام و بالاتر از حس. این است که هر وقت ما سراغ رشد، توسعه، بهبود و تمام مشتقات توسعه یافتگی بخواهیم برویم باید از فکر، عقلانیت و مطالعه استفاده کنیم.
درست در مقابل این عقلانیت، احساسات و هیجان و به خصوص مزاج است. اینها می توانند مشتقاتی در مقابل عقلانیت و اعتدال‌گرایی باشند.

من در جمع بندی این بحث این نکته را هم اشاره کنم که ما تربیت عقلی را دست کم نگیریم، فکر نکنیم با چند تا کتاب خواندن و مدرک گرفتن و چند تا میزگرد شرکت کردن انسان عقلانی می شود، عقلانی شدن پروسه های بسیار سختی دارد. کره ای ها در نظام آموزشی شان نزدیک نیم قرن سرمایه گذاری کردند تا مردم را در مسیر عقلانی بودن، منطقی بودن و محاسباتی بودن تربیت کنند و آموزش دهند.

تصور نکنیم که عقلانیت از طریق گفتار درمانی به دست می آید. یعنی این که ما هر چقدر بیشتر سخنرانی کنیم جامعه را می توانیم عقلانی کنیم. عقلانی کردن یک جامعه هم از طریق آموزش و از طریق ایجاد سیستم ها به وجود می آید یعنی ما همه جا باید سیستم به وجود بیاوریم تا این که بتوانیم عقلانیت را عمومی کنیم، سیستم در نظم اجتماعی، سیستم در دانشگاه ها، سیستم در ترافیک، سیستم در اقتصاد و سیستم در مدیریت عمومی جامعه. ما به واسطه تاریخ بسیار پیچیده ای که داریم، افراد در جامعه ما بیشتر مهم بودند تا سیستم ها و برای همین هم هست که تربیت عقلانی از طریق فرد انجام نمی شود بلکه از طریق سیستم ها انجام می شود.

دنیای مجازی هم یک نوع سیستم است شما اگر بعضی از این پارکینگ های جدید را بروید می بینید که ورود و خروج از پارکینگ بر اساس یک سیستم طراحی شده و حتی یک فرد هم در ورود و در خروج نایستاده است. این نحوه پارک کردن اگر به تمام ابعاد زندگی تسری پیدا کند نقش افراد و مزاج و حس افراد کم می شود و مبانی سیستم ها افزایش پیدا می کند. این، هم باید از مدارس ابتدایی شروع شود و هم از طریق فضای عمومی، تلویزیون و سیستمی که در کل زندگی انسان ها می تواند بر آنها احاطه داشته باشد، ترویج شود.

محمود سریع القلم

  • پارادوکس های پیش رو: رویکرد انقلابی یا اعتدالگرایی؟ علم بهتر است یا ثروت؟

محمدرضا اسدزاده -

آقای دکتر! ما هم در سیر تطور تاریخ فکری و فلسفی مان و هم در زندگی اجتماعی مان و هم در تربیت فردی و نظام آموزشی مان با پارادوکس های خیلی جدی روبرو هستیم.  جدی ترین پارادوکس های موضوع اعتدال گرایی این است که: زندگی آرمانی یا زندگی عقلانی؟ عشق آسمانی یا عشق زمینی؟ از بچگی به کودک می گویند بابایت را بیشتر دوست داری یا بستنی را؟ یعنی یک بستنی هست، یک پدر. یا علم بهتر است به عنوان یک پدیده آرمانی یا ثروت به عنوان یک پدیده واقعی؟ در زندگی اجتماعی و نظام سیاسی هم همین طور است. اعتدال‌گرایی در جامعه ایران با پارادوکس های متعددی روبروست.

مثلا رویکرد انقلابی یا رویکرد اعتدال‌گرایی؟ در اقتصاد می گویند توسعه آرمانی یا توسعه غربی؟ می گویند حاصل توسعه دستاورد است. "دست آورد" رویکرد زمینی دارد. اما توسعه آرمانی رویکرد تربیت معنوی انسان را دارد. می بینید باز هم با پارادوکس روبرو می شویم. فکر نمی کنید عقلانیت و خردورزی در جامعه ما دچار یک چنین چالش ها و پارادوکس هایی است؟ عموما جریانی جدی در جامعه ما وجود دارد که به نگاه ها و تحلیل های امثال شما این انتقاد را وارد می کنند که محورها و تحلیل های مورد نظر شما با آرمان گرایی و اهداف آرمانی در حکمرانی کشور ما تطابق ندارد. جای آرمان گرایی در گفتمان اعتدال گرایی کجاست؟ ما با این پارادوکس ها چگونه می توانیم کنار بیاییم؟

محمود سریع القلم - اگر بخواهیم به سوال بسیار خوب شما، یک رویکرد علمی داشته باشیم، اول باید به تعریف از زندگی بپردازیم. تعریف ما از زندگی باید واقعی شود تا اینکه عقلانیت اهمیت پیدا کند. من چند نمونه از مسائل مختلف را خدمت شما عرض می کنم الان ببینید ما با خشک شدن دریاچه ارومیه روبرو هستیم. در جاده های کشور سالانه حدود 25 هزار نفر کشته می شوند. گفته می شود که فقط در تهران هر سال حدود 3 هزار نفر پیک موتوری کشته می شوند، بعد بالاترین نرخ فرار مغزها را در دنیا داریم و نزدیک به صد روز از سال در شهر تهران هوا بسیار آلوده است و طبق آن چه که در طی همین چند هفته اخیر در رسانه های کشور گفته شده تعداد کسانی که به واسطه آلودگی هوا به بیماری سرطان مبتلا می شوند، در حال افزایش است. آیا اینها مهم هست یا نه؟ طبیعی است که باید سعی شود به صورت سیستماتیک این مسائل تعدیل شده و حل و فصل شوند.

آماری خدمتتان عرضه کنم؛ حدود سی سال پیش، 31درصد رشد اقتصادی در جهان نزد کشورهای در حال توسعه بوده و امروز درصد تولید کشورهای در حال توسعه به 74 درصد رسیده است. یعنی این که یک بخشی از این جهان کار کرده، فکر کرده، زحمت کشیده و مردمش خیلی خوب زندگی می کنند. شما اگر ده سال پیش در فرودگاه های دنیا رفت و آمد می کردید به ندرت توریست چینی می دیدید اما امروز همه جای دنیا توریست چینی داریم و در سال 2012 چینی‌ها 102 میلیارد دلار در توریسم پول خرج کردند. امروز درصد رشد اقتصادی جهان توسعه یافته 26 درصد است در حالی که سی سال پیش 69 درصد بوده است.
ما در طی یکی دو دهه آینده نیاز به نرخ رشد اقتصادی پنج درصدی داریم تا این که هم جمعیت کشور بیشتر شود، هم ثروت تولید شود و هم مردم خوب زندگی کنند. ثروت یک ملت باعث می شود که حتی فرهنگش هم گسترش پیدا کند و نقش مهم تر فرهنگی در منطقه و جهان پیدا کند.

همین وضع را الان ما در مورد چینی ها می بینیم. هنر چینی، فرهنگ چینی، زبان و ادبیات چینی در دنیا نسبت به سی سال گذشته خیلی معتبرتر شده، چون مردم چین دارند مسائل بنیادیشان را حل می کنند تا به مسائل مهمتر در زندگی توجه کنند. بنابراین، ما این پارادوکس را به این صورت می توانیم حل کنیم که در کشور یک جهت گیری کلان تولید ثروت به وجود بیاید تا اینکه همه، حداقل ها را داشته باشند و هر ایرانی به این نتیجه برسد که ایران بهترین جا برای زندگی و کار هست.

  • شما را متهم می کنند که غرب زده و لیبرال هستید/ آیا این ها با دیانت ما در تناقض است؟

محمدرضا اسدزاده - چون به مدل زندگی اشاره کردید اجازه بدهید با یک مثال از تحقیقات خود شما به صورت مصداقی به همان موضوع چالش ها و پارادوکس های اعتدال‌گرایی و آرمان گرایی برسم. شما 30 ویژگی را برای یک زندگی عقلانی و شخصیت فرد عاقل در جامعه امروز استخراج کردید که خیلی در مجامع فرهنگی بازتاب داشت.

جریانی در مقابل این نوع تفکر و اندیشه های شما این را مطرح می کند که همه فرازهای همان 30 ویژگی عقلانی، از فرهنگ لیبرالیستی گرفته شده است. انتقاد می کنند که پس جایگاه دینداری و سبک زندگی دینی در مدل هایی که شما مطرح می کنید، کجاست؟مثلا کسی مطرح کرده است که در این 30 ویژگی مطرح شده توسط آقای سریع القلم، شنیدن موسیقی هست، دیدن تاتر هست، طبیعت گردی هست اما مثلا نماز نیست. صدقه نیست. بعد می گویند اندیشه های شما برای سبک زندگی و مدل توسعه اقتصادی و سیاسی در ایران، غربی و لیبرالیستی است. مطرح می کنند که ما برای تعیین مسیر توسعه ایران به اندیشه های بومی و اسلامی نیاز داریم نه افکار آقای سریع القلم که غربی است. به نظر خودتان این نوع انتقادها چقدر وارد یا درست است؟

محمود سریع القلم - اجازه بدهید من فرازهایی از آن سی ویژگی را خدمتتان عرض کنم بعد از دوستانی که این سوالات را مطرح کرده اند، سوالاتی را می پرسم. فرض کنید من بخواهم در مورد فردی قضاوت کنم. اگر من بگویم که شناخت عمیقی باید از آن فرد پیدا بکنم و سپس در مورد او قضاوت کنم آیا این با مبانی دینی ما در تناقض است؟

اگر از من سوالی بشود و من پاسخی برای آن سوال نداشته باشم چون اطلاعات کافی و دانش کافی نداشته باشم و بعد در جواب او بگویم که من نمی دانم باید مطالعه کنم، باید بپرسم، باید به کتابخانه بروم، باید مشورت کنم، آیا اینها با تفکر عقلانی در دین ما تناقض دارد؟

اگر من هر روز برنامه ای بگذارم که در مورد موضوعات مختلف مطالعه کنم و سطح دانش خودم را بالا ببرم، آیا این با دیانت در تضاد است؟ اگر کسی که با من معاشرت می کند و من بیشتر سعی می کنم از او سوال کنم تا اینکه سطح دانش خودم را بالا ببرم آیا این با دیانت ما در تناقض است؟ هدف از نماز خواندن چیست؟ هدف از دیندار بودن چیست؟ هدف این است که انسان راستگو باشد. درست عمل کند. پیش قضاوت نکند.

این که انسان در مورد موضوعی که اطلاع ندارد و دانش ندارد و حرف های کلی می داند اظهارنظر نکند عین تربیت و اخلاق دینی است. اما بستگی دارد که دیانت را چه تلقی می کنیم، من دیانت را صرفا مجموعه ای از آداب فردی ظاهری نمی دانم که هیچ اثری بر رفتار انسان نداشته باشد. آداب دینی باید بر رفتار ما اثر داشته باشد. اگر ما بین خودمان مطرح کنیم که باید به محیط زیست ایران توجه کنیم و آشغال بیرون پرت نکنیم آیا این با دیانت ما در تناقض است؟

اگر من از حضرتعالی بخواهم که ده درصد از وقتتان را در حوزه تخصصی تان رایگان برای جامعه صرف کنید که در همان سی ویژگی آمده است، آیا این با دیانت ما در تناقض است؟ اگر یک پزشک، یک مهندس، یک استاد دانشگاه، یک خبرنگار، یک متخصص تغذیه، هر کسی در هر حرفه ای، ده درصد از تخصص، انرژی و وقتش را رایگان برای مردم یک جامعه صرف کند، آیا این خارج از دیانت است؟

بنابراین فکر می کنم دوستانی که نقد می کنند باید به ابعاد اجتماعی متدین بودن توجه کنند. ما یک رسالتی در سطح اجتماعی نسبت به جامعه و مردم داریم. بنابراین، من تصورم این است که باید برای جامعه مان وقت بگذاریم. ضمن اینکه من در آن تحقیق فقط سی ویژگی نوشته بودم و معتقدم این بخشی از ویژگی هاست که استعداد این را دارد که سیصد ویژگی بشود. در عین حال، چرا وقتی کسی مؤدب است، منظم است، معطر است، دقیق است، راستگو است، به فکر جامعه‌اش است، به منافع ملی فکر می‌کند و بسیار زحمت می‌کشد، ما او را غرب‌زده تلقی می‌کنیم؟ اینها عین فرهنگ اصیل ملی و دینی ماست.

محمود سریع القلم

  • تعارض جدیدی به نام مساله بومی سازی

محمدرضا اسدزاده - آقای دکتر این فرمایش شما کاملا متین و درست است. اما مساله این است که جریان مقابل، با یک شعار و تابلوی دیگری، روبروی شما می ایستد و در جواب این پاسخ ها، باز در مجموع می گوید، شما یک لیبرال مسلمان هستید. عده ای معتقدند سیاست های توسعه و فرهنگ سازی در ایران باید لیبرالیستی باشد و عده ای دیگر معتقدند باید ایرانی - اسلامی یا به تعبیر دیگر بومی باشد. همین ها ریشه های تعارضات جدیدی را به وجود آورده است. نظر شما چیست؟

محمود سریع القلم - در کار علمی می‌گویند بحث، جدی می‌شود وقتی ما وارد جزئیات می‌شویم. عموم رویکردها و رهیافت ها باید وارد جزئیات شوند تا محتوا دقیق‌تر شود. در غیر این صورت، عدالت، آزادی، معنویت، انصاف و همه خصایص خوب را عموم رویکردها مدعی هستند. چه بومی‌گرایی و چه غیر بومی‌گرایی باید ریز و جزئی شوند تا خود را نشان دهند. عموما افراد متخصص و مجرب می‌توانند این جزئیات را مکتوب کنند. به همین دلیل، عام‌گرایان و حرف‌های کلی مساعدتی به رشد نمی‌کند.

  • جامعه ای که انقلاب کرده و  می گوید انقلابی ام، می تواند اعتدال گرا باشد؟

محمدرضا اسدزاده - مساله بعدی که به عنوان مانع اعتدال‌گرایی مطرح می شود، انقلابی گری است. جامعه ما روی این کلمه خیلی حساسیت دارد. انقلابی بودن سال هاست که هم به عنوان یک فکر و هم به عنوان یک راهبرد مطرح است. در جامعه‌ای که انقلاب کرده و تفکر انقلابی حاکم است همه چیز منتهی به انقلابی بودن یا ضد انقلابی بودن می شود و همه افراد در این دو دسته بندی خلاصه می شوند. در چنین جامعه ای که رویکرد انقلابی دارد، چقدر اعتدال‌گرایی و گفتمان اعتدال می تواند محقق شود و اساسا آیا این موضوع مانع تحقق گفتمان اعتدال‌گرایی نیست؟

محمود سریع القلم - بله. پرسش مهمی است. من دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم که انقلاب شد و تلقی من از انقلاب این بود که ما با جامعه ای روبرو خواهیم شد که در آن آحاد مردم می توانند یک زندگی معقول داشته باشند. تلقی جهان از ما یک تلقی خواهد بود که ایرانیان می خواهند یک سیستم جدیدی را بسازند که در آن عدالت اجتماعی و توزیع ثروت باشد، انسان های معنوی در آن وجود داشته باشند، حقوق شهروندان رعایت شود، یعنی انقلابی گری خارج از این مبانی نیست هدف از انقلاب این است که یک سیستم بهتر، یک جامعه معقول تر، یک انسان پیشرفته تر و معنوی تر به وجود بیاید. مگر اینکه ما از انقلابی گری یک تعریف دیگری داشته باشیم یعنی نسل ما که در معرض انقلاب قرار گرفت همه در پی کیفیت ها بودند، کیفیت زندگی بهتر، نه صرفا مادی بلکه معنوی، انسانی و خیلی مسائل دیگر.

  • ما تعاریف مختلف از این مفاهیم داریم

به نظر می رسد که ما تعاریف مختلف از این مفاهیم داریم و تا زمانی که با هم دیالوگ نداشته باشیم و با ذهنیت قضاوت کنیم نه با تبادل فکر، نمی توانیم به تفاهم برسیم. من فکر می کنم کسی که می گوید من یک فرد انقلابی هستم یعنی یک فردی است که معقول رفتار می کند، به فکر کشورش هست، از ماشینش آشغال بیرون پرت نمی کند، دوبله پارک نمی کند، اگر ماشینش به یک ماشین پارک شده برخورد کرد حتما شماره تلفنش را روی برف پاک کن آن ماشین می