رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول
رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول

اهداء نشان شوالیه در سفارت فرانسه به استاد اواز ایران محمد رضا شجریان


اهداء نشان شوالیه در سفارت فرانسه به استاد اواز ایران محمد رضا شجریان

نشان «شوالیه» به شجریان اهدا شد
شرق: نشان «شوالیه» در مراسمی رسمی که شامگاه دیشب در سفارت فرانسه در تهران برگزار شد به محمدرضا شجریان اهدا شد. در این مراسم؛ شجریان نشان عالی وزارت فرهنگ و هنر دولت فرانسه را از برونو فوشه، سفیر فرانسه در تهران دریافت کرد و نامش در رتبه کسانی که این نشان را از دولت فرانسه دریافت کرده؛ ثبت شد. در این مراسم؛ کنار شجریان چهره‌هایی فرهنگی چون محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، محمد سریر، حمیدرضا نوربخش، عباس کیارستمی، لیلا حاتمی، سیمین بهبهانی و ‌شاهرخ تویسرکانی حضور داشتند. شجریان بعد از شهرام ناظری دومین خواننده ایرانی است که این نشان را از آن خود کرده است. شهرام ناظری در سال مولوی این نشان را از آن خود کرد. جایزه نشان «شوالیه ملی لیاقت» درجه (نظامی) فرانسوی است که برای اولین‌بار در سوم دسامبر ۱۹۶۳ توسط ژنرال «شارل دوگل» نامگذاری شد. این نشان به تمام نظامیان (فعال یا غیرفعال) و شهروندان غیرنظامی که لیاقت آن را به دست آوردند، اهدا می‌شود. تاکنون از ایران محمود حسابی (بنیانگذار فیزیک و مهندسی نوین در ایران)، عباس کیارستمی (کارگردان سینما)، پری صابری (کارگردان تئاتر)، جلال ستاری (اسطوره شناس)، محمدعلی سپانلو (شاعر) و لیلا حاتمی این نشان را دریافت کرده‌اند. البته در کنار این نشان، نشان «آفسیر» که نشانی بالاتر از شوالیه است را دولت فرانسه تاکنون به اصغر فرهادی فیلمساز، علیرضا سمیع‌آذر و پروفسور ناصر دارابی‌ها اهدا کرده است. محمدرضا شجریان را پرآوازه‌ترین هنرمند موسیقی اصیل ایرانی می‌دانند. او یکی از معدود خوانندگان ایرانی است که دنباله مکتب موسیقی سنتی ایران و افرادی چون میرزا عبدالله خان فراهانی و درویش‌خان و از شاگردان تاج اصفهانی است. روزنامه ونکوورسان او را یکی از مهم‌ترین هنرمندان موسیقی جهان توصیف کرده‌است. محمدرضا شجریان، هم‌اکنون رییس شورایعالی خانه موسیقی ایران و از بنیانگذاران گروه شهناز است. او شیوه‌های آوازی اقبال‌السلطان، تاج اصفهانی، میرزا ظلی، ادیب خوانساری و حسین قوامی را دنبال کرده و شیوه خودش را بنیان گذاشته است. شجریان در آستانه انقلاب با همراهی هنرمندانی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، کامکارها و شهرام ناظری گروه چاووش را راه‌اندازی کردند. این گروه خالق مشهورترین آثار موسیقی ایران چون «ایران ‌ای سرای امید» است.
یاداشت
مبارک هنرمند مطرح کشور استاد محمد رضا شجریان که همیشه در کنار مردم خوب ما بوده وهست باشد ،استاد با هنر نمایی خود دل خیل عظیمی از طرفداران اواز سنتی و غیر سنتی کشور را شاد کرد امید اینکه این تبادل فرهنگی راهی باشد برای شناخت بهتر فرهنگهای پیشرو در عرصه هنر و موسیقی ،ما ایرانیان این حرکت خوب را که نشان از تعامل و تسامع در عرصه فرهنگی است را به فال نیک می گیریم و امید داریم در عرصه های دیگر نیز چنانکه تاکنون موفق بودیم باز به خلق یک موفقیت دیگر باشیم .

 
 

واردات بی رویه برنج و آسیبی که به کشاورزان کشورمان وارد می شود(چه کسی پاسخگوست؟)


واردات بی رویه برنج و آسیبی که به کشاورزان کشورمان وارد می شود(چه کسی پاسخگوست؟)

‌ایران چهارمین واردکننده بزرگ جهان
خوداتکایی برنج از 66 به 44درصد رسید
شرق: آمار و ارقام موجود نشانگر آن است که با گذشت زمان، درصد خوداتکایی کاهش پیدا کرده به‌طوری که از 61درصد در سال 1380 به 44درصد در سال 1391 رسیده است. این مساله نشان‌دهنده این واقعیت است که در مورد خودکفایی برنج، به برنامه تولید برنج توجهی نشده است و دولت باید برای حفظ سرمایه‌های داخلی و جلوگیری از خروج ارز از کشور، حامی برنجکاران باشد.
واردات بی‌رویه،‌ نبود نظارت دقیق و کافی بر واردات و تنظیم بازار برنج، همواره کشاورزان را برای فروش محصولات خود با مشکلات زیادی مواجه کرده است. همچنین بررسی‌ها نشان می‌دهند که واردات برنج متاثر از دوعامل تولید داخل و نرخ تعرفه تعیین‌شده بر برنج وارداتی است.
بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، ایران با واردات بیش از یک‌میلیون‌تن برنج در سال‌های اخیر، پس از کشورهای فیلیپین، نیجریه و عربستان‌سعودی در رده چهارم واردات جهان قرار گرفته است. این درحالی است که عملکرد تولید برنج ایران به تقریب با متوسط عملکرد جهان برابری می‌کند و میزان واردات کشور حدودا دوبرابر میزان نیاز مصرف کشور است.
بررسی آمار واردات برنج طی سال‌های 1380 تا 1391 حاکی از آن است که طی این دوره میزان واردات این محصول از میزان 699هزارتن در سال 1380 با سیر صعودی به یک‌میلیون و289هزارتن در سال 1391 رسیده که نشان‌دهنده افزایش 45درصدی در این دوره است.
لازم به ذکر است به‌طور کلی اگر مصرف سرانه برنج برای هر ایرانی 40کیلوگرم در نظر گرفته شود، سالانه سه‌میلیون‌تن برنج مورد نیاز است که با احتساب تولید دومیلیون‌و 400هزارتنی در داخل، نیاز به واردات 600هزارتن برنج است و اگر 200هزارتن هم به‌منظور ذخیره‌سازی این محصول در نظر گرفته شود سالانه نهایتا باید 800هزارتن برنج خارجی وارد شود تا هم تامین‌کننده بازار مصرف باشد و هم به دسترنج کشاورزان لطمه نزند، ولی هم‌اکنون با واردات یک‌میلیون‌و 289هزارتن برنج، 489هزارتن بیش از آنچه موردنیاز است به کشور وارد می‌شود که این مقدار مازاد، تولیدکنندگان داخلی را با مشکلات بیشتری مواجه می‌کند.
صادراتی که به واردات تبدیل شد
ایران تا دهه 40 هجری‌شمسی صادرکننده برنج بوده، اما پس از آن به دلیل افزایش درآمدهای نفتی و تغییر تدریجی الگوی مصرف مناطق شهرنشین، تبدیل به یکی از عمده‌ترین واردکنندگان این محصول شد. به طوری که میزان واردات برنج طی سال‌های اخیر باوجود روبه‌روبودن با نوسانات منظم افزایشی و کاهشی، روند روبه‌رشدی را طی کرده و به دلیل افزایش قیمت جهانی برنج و همچنین بالارفتن هزینه‌های حمل‌ونقل، واردات برنج ایران طی سال‌های اخیر از کشورهای نزدیک انجام شده است.
پیشی‌گرفتن میزان واردات برنج از میزان کمبود آن برای تامین نیاز کشور، مخاطره‌ای است که کسب‌وکار کشاورزان را که به‌گونه مستقیم از این راه امرارمعاش می‌کنند، به خطر انداخته است به‌ویژه در برخی از سال‌ها دیده شده که واردات برنج در فصل برداشت برنج قوت می‌گیرد و برنجکاران را با مشکلات بیشتری مواجه می‌کند. مجاورت ایران با دوکشور پاکستان و هندوستان که از تولیدکنندگان برنج دنیا به‌شمار می‌روند، این نگرانی را تشدید کرده است.
ارزش واردات این محصول در این دوره زمانی دارای نوساناتی بوده، به‌گونه‌ای که از سال 1380 تا 1383 روند صعودی داشته و از 190میلیون‌دلار در سال 1380 به 356میلیون‌دلار در سال 1383 رسیده و دوباره به‌استثنای سال 1389 به روند صعودی خود ادامه داده است به طوری که به هزارو309میلیون‌دلار در سال 1391 می‌رسد. لازم به ذکر است کشورهای امارات، هندوستان، پاکستان و تایلند از عمده‌کشورهای صادرکننده برنج به ایران بوده‌اند (توجه به این نکته ضروری است که امارات تولیدکننده برنج نیست). در حال حاضر ایران یکی از مهم‌ترین واردکننده‌های این محصول محسوب می‌شود.
آمارهای موجود بیانگر روند تغییرات در تولید و واردات برنج است. از سال 1385 واردات برنج رو به افزایش گذاشت و به‌تدریج آثار کاهش تولید نیز بروز کرد، البته تاثیر خشکسالی بر کاهش تولید در سال 1386 قطعی است، اما در سال 1388 نیز تولید داخلی باوجود کاهش آثار خشکسالی، بهبود چندانی را نشان نمی‌دهد، شاید این روند کاهش تولید و افزایش واردات را بتوان متاثر از سیاست کاهش تعرفه بر واردات برنج از 150درصد در سال 1384 به 21درصد در سال 1387 دانست.
در سال 1384 و پس از آن نیز با کاهش شدید نرخ تعرفه واردات برنج، میزان واردات برنج‌های خارجی که اغلب مشکوک به آلودگی نیز بودند به‌شدت افزایش یافت به‌گونه‌ای که تجارت‌برنج تولید داخل را با مشکلات جدی روبه‌رو کرد.به این ترتیب جهت‌گیری واردات محصول به‌سمت ارقام درجه 2 و پایین‌تر بوده و حوزه رقابت را برای ارقام پرمحصول که درجاتی  از این دسته محسوب می‌شوند در مقایسه با ارقام کیفی ممتاز، تنگ‌تر کرده است.
همچنین آمارها نشان می‌دهند یک روند منطقی بین میزان تولید و واردات رسمی تا قبل از سال 1389 برقرار بوده است. بنابراین می‌توان به ارقام قبل از سال 1389 برای محاسبه میزان تولید و واردات و نیز مصرف سرانه، اعتماد کرد. چنانچه آمار سال 1385 مبنا قرار گیرد با احتساب میزان تولید معادل هزارو567 و واردات هزارو221تن، میزان کل مصرف دوهزارو788تن خواهد بود. بر اساس اطلاع مرکز آمار ایران، جمعیت ایران در سال 1385 حدود 70میلیون‌و495هزارو782نفر بوده است. بنابراین مصرف سرانه با اتکا به واردات رسمی حدود 39/5 کیلوگرم خواهد شد.
چنانچه این الگوی مصرف در سال 1390 نیز حفظ شده باشد با احتساب جمعیت 75میلیون‌و149هزارو669نفری ایران، میزان کل مصرف دوهزارو968تن برآورد می‌شود.
بر اساس آمار رسمی گمرک در شش‌ماهه اول سال 1392 معادل یک‌میلیون‌ویکصدویک‌هزارتن برنج از مبادی هندوستان، امارات و ترکیه به‌طور رسمی وارد کشور شده است. یقینا - کماکان- برخی مرزهای کنترل‌نشده نیز شاهد ورود برنج به کشور بوده‌اند.
این واردات رسمی 75درصد بیش از مدت مشابه در سال 1391 است. بر اساس نامه رسمی انجمن برنج ایران، سال 1392 سال مطلوبی برای تولید برنج در کشور بوده به‌طوری که تولید داخلی با احتساب برنج‌های در حال‌برداشت دوباره کشت شده و کشت رتون حتی از دومیلیون‌و300هزارتن نیز بیشتر شد.
میزان مصرف کشور نیز از سه‌میلیون‌تن برنج بیشتر نیست. یعنی نیاز کشور به واردات حدود 600هزارتن است.
درواقع تنها در شش‌ماهه اول سال 1392 دوبرابر بیش از نیاز برنج وارد کشور شده است. مبادی ورود برنج به ایران نیز سوال‌برانگیزند. زیرا کشورهای امارات و ترکیه تولیدکننده برنج نیستند که به ایران صادرات برنج دارند!
آمار و ارقام موجود نشانگر آن است که با گذشت زمان، درصد خوداتکایی کاهش پیدا کرده به‌طوری که از 61درصد در سال 1380 به 44درصد در سال 1391 رسیده است (البته در سال 1387 با بروز خشکسالی ضریب خوداتکایی به حدود 47درصد رسید و در سال 1391 ضریب خوداتکایی به حدود 44درصد کاهش یافته است) این مساله نشان‌دهنده آن است که در مورد خودکفایی برنج به برنامه توجهی نشده و دولت باید برای حفظ سرمایه‌های داخلی و جلوگیری از خروج ارز از کشور، حامی برنجکاران باشد.
سیاست‌های تجاری برنج در ایران
در زمینه سیاست‌های تجاری، دولت طی سال‌های گذشته با برقراری تعرفه ارزشی برای واردات برنج، از تولید برنج تا حدی حمایت کرده و این نوع حمایت در سال 1390 دوباره افزایش یافته است (و به 90درصد رسیده است) این در صورتی است که تعرفه سال‌های 1388 و 1389، 45درصد بوده است. در هر حال یک نوع عدم ثبات و تغییرات مداوم در نرخ تعرفه برنج ملاحظه می‌شود که ناشی از عدم تغییر سیاست مشخص و مداوم در تعرفه‌گذاری این محصول است. بنابراین روند سیاستگذاری در زمینه تعیین نرخ تعرفه برنج طی این سال‌ها توام با کاستی‌هایی بوده که با درنظرگرفتن ظرفیت‌های بالقوه کشور در تولید این محصول تا مرز خودکفایی می‌توان با اعمال اصلاحاتی در سیاستگذاری تعیین تعرفه، مانع واردات بی‌رویه محصول در جهت حمایت از تولید داخلی شد.



 
 

مدرک لیسانس و بحران بیکاری فارغ التحصیلان

مدرک لیسانس و بحران بیکاری فارغ التحصیلان

در سال‌های 84 تا 92؛ اشتغال بی‌سوادها و کم سوادها بهبود یافت
بحران بیکاری لیسانسه‌ها
شرق: در فاصله سال‌های 84 تا 92 بیکاری در بین قشر بی‌سواد و کم‌سواد، کاهش یافته و در مقابل، بیکاری افراد تحصیلکرده افزایش یافته است. گواه این تحول؛ آماری است که رییس مرکز آمار ایران در برنامه روز گذشته «حرف حساب» عنوان کرد.
براساس آماری که عادل آذر ارایه داد، نرخ بیکاری زمستان 92 نسبت به نرخ بیکاری پاییز تنها دو دهم درصد افزایش یافته و از 3/10 به 5/10 رسیده است اما آنچه جالب است رابطه معکوس کاهش نرخ بیکاری و سطح تحصیلات افراد است. به این معنا که میزان بیکاری در میان افراد دارای تحصیلات ابتدایی و متوسطه کاهش یافته اما در میان افراد دارای تحصیلات لیسانس به شدت افزایش یافته است. براساس آمار در سال 84 آمار بیکاری افراد با تحصیلات ابتدایی و پایین‌تر ۷/۵درصد بوده که با حدود دو درصد کاهش در سال 92 به ۵/۴درصد رسیده است. همچنین در سال 84 آمار بیکاری افراد با تحصیلات راهنمایی۱۲/۷درصد بوده که در سال 92 با چهار درصد کاهش به 8/8درصد رسیده است. بیکاری در میان افراد دارای تحصیلات متوسطه هم کاهش 4/3درصدی داشته و از 14 به 6/10درصد رسیده است. درصد بیکاران دارای مدرک فوق‌دیپلم هم کاهش 7/2 درصدی داشته و از 6/17 به 9/14رسیده است. در کنار این روند کاهشی بیکاری، نکته جالب، افزایش 5/5درصدی نرخ بیکاری در بین افراد دارای مدرک لیسانس است. عادل آذر افزایش بیکاری افراد دارای مدرک لیسانس از 6/14 به 1/20درصد را «تغییر در محتوای بیکاری» نامیده و گفته: «یک تغییر در محتوای بیکاری رخ داده است. تا چندسال گذشته، بیکاری تنها در قشر کم‌سواد و بی‌سواد بوده است اما در سال‌های اخیر بیشتر، افراد با تحصیلات عالیه بیکار هستند.» این موضوع خود جای تامل و بررسی کارشناسانه دارد. افزایش 5/5درصدی تعداد بیکاران دانشگاهی را وقتی در کنار هشدارهای مسوولان حوزه کار کشور درخصوص جمعیت 5/4میلیونی دانشجویان در حال فارغ‌التحصیلی قرار می‌دهیم اوضاع کمی نگران‌کننده‌تر می‌شود. شاید به همین دلیل است که به‌تازگی طرحی در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مطرح و مورد بررسی قرار گرفته که قرار است در قالب آن دوره‌های کارورزی ویژه‌ای به‌مدت دو سال برای متقاضیان ورود به بازار کار برگزار شود و افراد جویای کار علاوه بر دوره کارآموزی، حقوق نیز دریافت کنند. به این ترتیب احتمالا آمار بیکاری لیسانسه‌ها موقتا کاهش می‌یابد.
حذف یک‌میلیون و 485هزار شغل در 8 سال
عادل آذر در ادامه این برنامه تلویزیونی اعلام کرد برای کاهش هر یک درصد نرخ بیکاری باید 270هزار شغل ایجاد شود. بر این اساس با استناد به همین گفته و اشاره وی به افزایش 5/5درصدی بیکاران دارای مدرک لیسانس طی این مدت باید یک‌میلیون‌و485هزار شغل از بین رفته باشد تا نرخ بیکاری افراد دارای مدرک لیسانس از 6/14به 1/20درصد رسیده باشد.
خط فقر؛‌ یک‌میلیون‌و80 هزار تومان
موضوع دیگری که عادل آذر در این برنامه بر آن تاکید کرد بیان خط فقر در کشور برای هر نفر بود. به گفته وی سازمان آمار ایران معیار فقر در کشور را اعلام کرده است؛ در حال حاضر مبنای احتساب خط فقر برای هر نفر، ۲/۵ دلار در روز است (حدود ماهی 270هزارتومان برای هر نفر). با این اظهارات یک خانوار چهار نفره باید در یک ماه حدود یک میلیون و 80هزارتومان درآمد داشته باشد تا بالای خط فقر قرار بگیرد. عادل ‌آذر گفته است خوشبختانه با این معیار، آمار فقر در ایران پایین است و از تغییراتی که در سال اخیر رخ داده، کم‌شدن فاصله فقیر و غنی است.
مردان بیکار، زنان بیکارتر
همزمان با اظهارات رییس مرکز آمار، این مرکز آمار نیروی کار زمستان سال 92 را هم منتشر کرد. بر اساس این گزارش ﻧﺮخ ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﻗﺘﺼﺎدی کل جمعیت 10ساله و به‌بالا 4/35درصد بوده که نسبت به زمستان 91 کاهش 2/1درصدی داشته است. بر اساس این آمار نرخ مشارکت مردان (60درصد) حدود دوبرابر نرخ مشارکت زنان (35درصد) است. بررسی نرخ بیکاری نشان می‌دهد در زمستان 92 نرخ بیکاری جمعیت 10ساله و بیشتر 5/10درصد بوده است. یعنی این نرخ در مقایسه با نرخ بیکاری زمستان 91 حدود 8/1درصد کاهش یافته اما نسبت به نرخ بیکاری پاییز 92 کاهش 2/0درصدی داشته است. همچنین نرخ بیکاری در نقاط روستایی بیش از نقاط شهری افزایش یافته و نرخ بیکاری در مردان بیش از نرخ بیکاری زنان کاهش یافته است. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺑﻪدﺳﺖ‌آﻣﺪه در ﻓﺼﻞ زﻣﺴﺘﺎن ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﻧﺴﺒﺖ اﺷﺘﻐﺎل ﺟﻤﻌﯿﺖ 10 ﺳـﺎﻟﻪ و بیشتر 7/31درﺻـﺪ ﺑﻮده اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺮای ﻣـﺮدان ﺑﻪ ﻣﺮاﺗﺐ بیشتر از زﻧـﺎن ﺑﻮده اﺳﺖ، ﺑﻪﻃﻮریﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﺬﮐﻮر در ﺑﯿﻦ ﻣﺮدان 1/55درﺻﺪ و در ﺑﯿﻦ زﻧﺎن 3/8درﺻﺪ ﺑﻪدﺳﺖ آﻣﺪه اﺳﺖ. یعنی تعداد مردان شاغل در سن کار هفت‌برابر تعداد زنان شاغل در سن کار است. 


چرا لیسانسه‌ها بیکار ماندند؟
 بایزید مردوخی- اقتصاددان

آمار بیکاری در بین جمعیت بی‌سواد کمتر از آمار بیکاری بین افراد دارای تحصیلات دانشگاهی است. دلیل این موضوع را می‌توان از چند جنبه بررسی کرد، اولین عامل این است که اکثریت جمعیت جوان ما در سال‌های اخیر باسواد هستند و تعداد افراد بی‌سواد در مقایسه با افراد دارای تحصیلات متوسطه، دیپلم و لیسانس به‌مراتب کمتر است. تعداد افراد بی‌سواد کم است و نرخ بیکاران هم نسبت به این جمعیت در آمارها خود را چندان به رخ نمی‌کشد. عامل دیگر این است که افراد بی‌سواد یا دارای تحصیلات راهنمایی تن به کار می‌دهند حتی کارهای یدی و کارهایی که کلاس بالایی ندارند. اما افراد تحصیلکرده و به‌خصوص افراد دارای تحصیلات دانشگاهی ترجیح می‌دهند در خانه بیکار بمانند اما کمتر حاضر می‌شوند تن به هر کاری بدهند. زمانی که تحصیلات فرد بالا می‌رود کاری در کلاس تحصیلی خود و منطبق با رشته درسی خود را مطالبه می‌کند.

 
 

بوکوحرام و دختران، اسیر جنایتکاران

بوکوحرام و دختران،اسیر جنایتکاران

پرونده دختران نیجریه‌ای بسته شد
219 دانش‌آموز محصل نیجریه‌ای هنوز در چنگال شبه‌نظامیان بوکوحرام هستند اما گزارش‌ها از بسته‌شدن‌ پرونده تحقیقات خبر می‌دهند. پرونده‌ای که موفقیتش می‌توانست دولت «گودلاک جاناتان» را از زیر فشار منتقدان خلاص کند و حالا شکستش ضربه دیگری است بر دولت شکننده او. به گزارش رویترز، نیجریه تحقیقات درباره ربوده‌شدن بیش از 200 دختر محصل توسط شبه‌نظامیان را خاتمه داد.
ژنرال «ابراهیم سابو» یکی از مقام‌های ارتش نیجریه با ارایه گزارش نهایی گفت: 219 دختر محصل از زمان ربوده‌شدن توسط شبه‌نظامیان بوکوحرام در استان بورنو در 14آوریل 2014 همچنان آزاد نشده‌اند مگر همان تعدادی که موفق شدند خود را از دست ربایندگانشان برهانند. به گفته او، درمجموع 57 دختر محصل عموما در همان ابتدا، پس از فرارکردن از دست ربایندگانشان نزد خانواده‌های خود بازگشتند. ناکامی دولت ابوجا در نجات این دختران یا حمایت از آنها پیش از ربوده‌شدنشان نشان‌دهنده ناکامی گودلاک جاناتان، رییس‌جمهوری این کشور و ضربه‌ای به وی پیش از انتخابات سال آتی محسوب می‌شود. به گفته سابو، یافته‌های گروه حقیقت‌یاب منصوب‌شده از سوی رییس‌جمهور، به دلایل امنیتی محرمانه باقی می‌ماند. امری که احتمالا خشم منتقدان جاناتان را بالا می‌برد. این ژنرال ادامه داد: ما مطمئنیم که این دختران همچنان در اسارت هستند. اهمیت نجات جان این دختران و مصون نگه‌داشتن آنها از تبلیغات به‌راه‌افتاده برای پنهان‌کردن این موضوع بیشتر است. ربوده‌شدن این دختران و سایر حملات خونبار از جانب بوکوحرام نشان‌دهنده ناکامی دولت نیجریه در ریشه‌کنی و مقابله با این گروه است. با وجود آنکه در پنج سال گذشته مردم نیجریه به جنایات فزاینده گروه بوکوحرام در شمال این کشور عادت کرده‌اند، اما حمله به دختران محصل و ربودن آنها شوک بزرگی برای نیجریه‌ای‌ها بود. بوکوحرام به زبان هوسه یعنی تحصیل غربی حرام است. بوکوحرام یک گروه مسلح و تندرو اسلامی در کشور نیجریه است که خواستار تعطیلی تمامی مدارس نوین و تحمیل قانون شریعت بر تمامی ۳۶ ایالت نیجریه است. ابوبکر شیکاو، رهبر این گروه پس از ربودن دختران دانش‌آموز با پذیرش مسوولیت این حمله، اعلام کرد که این دختران را به‌عنوان برده معامله خواهد کرد یا به‌زور به ازدواج مردان درخواهد آورد. اگرچه این گروه با ربودن دختران محصل بر سر زبان‌ها افتاد اما جنایت‌هایش بی‌شمار است. در همین راستا به گفته منابع محلی، دست‌کم 12 شهروند نیجریه در حمله شبه‌نظامیان مظنون مسلح بوکوحرام در ایالت بورنو کشته شدند.
یاداشت

ما هر چه می کشیم از افراطیونی است که اسم اسلام را یدک می کشند در حالی که اسلام به ذاته دین رحمانی و مهربانی وگذشت و تعامل و تسامع است ،حالا این افراطیون جنایتکار از کجا پیداشده بماند. ما هرچه می کشیم ازاین گروه هاست که به نام دین دست به هر کاری می زنند ،گروه های به نام بوکوحرام،القاعده،داعش،النصره؛و.........خدایا این دیگه چه جانورهای هستند که اسمشان را انسان گذاشتند؟


 
 

علل اصلی کتاب گریزی چیست؟


علل اصلی کتاب گریزی چیست؟

      

یک خبر و یک گفتگو 
عزت الله فولادوند در گفت وگو با «اعتماد»:ضعف آموزش و پرورش و قوت اینترنت، علل اصلی کتاب گریزی اند


نویسنده: هومان دوراندیش


چرا اکثر ایرانیان علاقه چندانی به کتابخوانی ندارند، سوالی است که جامعه شناسان و نخبگان ایرانی جواب های متفاوتی به آن می دهند. عزت الله فولادوند، مترجم برجسته آثار فلسفی در دهه های اخیر، ضعف آموزش و پرورش در ایران و مواجهه ایرانیان با انقلاب اطلاعاتی در جهان مدرن را علل اصلی کاهش تیراژ کتاب ها در ایران امروز می داند. وی با این حال کاستی های ناشران و نویسندگان را نیز عاملی قابل توجه در اعراض ایرانیان از کتاب و اقبال آنها به اینترنت می داند. فولادوند البته با اشاره به فرهنگ شفاهی ایرانیان، صرف پایین بودن تیراژ کتاب را نشانه نافرهیختگی مردم ایران نمی داند.
    
    پایین بودن تیراژ بسیاری از کتاب ها در ایران، پدیده یی فرهنگی است که به واکاوی و تبیین نیاز دارد. شما علل مهم این امر را چه می دانید جناب فولادوند؟
    به نظر بنده، کاهش تیراژ کتاب ها چند علت می تواند داشته باشد. علت نخست، وضعیت آموزش و پرورش ما است که دانش آموزان و سپس دانشجویان را به خواندن و پژوهش و حتی خواندن برای لذت بردن هم تشویق نمی کند و عادت نمی دهد. بنابراین جوانان ما به تدریج به کتاب کم اعتنا می شوند: برای اینکه پایه و زمینه لازم برای کتابخوانی در او به وجود نیامده است. علت دوم، تغییر شگرف پدیدآمده در جهان در اثر انقلاب اطلاعاتی و دسترسی مردم به خصوص جوان ها، به اینترنت و ماهواره ها و شبکه های اجتماعی است. این رسانه ها، میل به دسترسی اطلاعات را در مردم تا حدی اقناع می کند. در میان همه این پدیده های نوظهور، تصور می کنم که گناه شبکه های اجتماعی بیشتر باشد: برای اینکه بسیاری از افراد، نه فقط در ایران بلکه در خارج، حتی بررسی و نقد کتاب ها را هم نمی خوانند و فقط به کامنت هایی که در چند سطر در شبکه های اجتماعی درباره این کتاب ها وجود دارد، اکتفا می کنند و بر اساس همین کامنت ها درباره یک کتاب قضاوت می کنند و حتی مدعی می شوند که آن را خوانده اند. این امر خودش آفت بزرگی است. علت سوم را باید پدیدآورندگان نثرهای ناهموار و بعضا نادرست دانست و نیز انتخاب های شتابزده و نامناسب کتاب ها برای ترجمه و ارسال آنها به بازار نشر. این وضع موجب کم رغبتی مردم به خواندن و مطالعه می شود.
    
    برخی اهالی فرهنگ هم به روزنامه ها، این نقد را دارند که به گونه یی است که خواننده را تا حد زیادی از مراجعه به کتاب مستغنی می کند یا توهم استغنا برای آنها پدید می آورد.
    با این نقد تا حد زیادی موافقم. یعنی این امر خودش یک عامل قوی در دور شدن مردم از کتابخوانی است ولی همان طور که گفتم، امروزه شبکه های اجتماعی تاثیر بیشتری در دور شدن مردم از مطالعه کتاب دارند. الان برخی افراد به خودشان حتی زحمت خواندن صفحه اندیشه فلان روزنامه را هم نمی دهند و صرفا با مراجعه به فیس بوک و توییتر و خواندن چهار تا کامنت درباره فلان کتاب مهم، به همین حد از آگاهی اکتفا می کنند. این وضع حتی در خارج از ایران هم موجب نگرانی اهل نظر شده است.
    
    ظاهرا افزایش روزافزون نقش تکنولوژی در زندگی ما، به کاهش کتابخوانی منجر شده است. انگار این تلقی وجود دارد که اگر کسی بخواهد کتابی قطور را مطالعه کند، از زندگی عقب می افتد. گویا ما در جهان مدرن کنونی، بیشتر باید متن های کوتاه و فشرده را بخوانیم. شما چه نظری دارید؟
    نباید ناگفته گذاشت که در این زمینه، ناشران ما هم تا حدی مقصرند. چون شما منطق تکنولوژی را به میان آوردید، باید بگویم که ناشران ما غفلت کرده اند که کتاب هایشان را روی اینترنت بگذارند تا مردم بتوانند، ولو با پرداخت مبلغی، به این کتاب ها در فضای مجازی هم دسترسی داشته باشند. من فکر می کنم اگر چنین کاری به صورت گسترده انجام شود، تاثیر مثبتی در افزایش کتابخوانی مردم ایران می گذارد. اینکه شما برای خواندن یک کتاب ناچار باشید حتما به کتابفروشی بروید تا آن کتاب را بخرید، ممکن است عملادسترسی شما را به کتاب کم کند. اگر ناشران ما، مثل ناشران خارجی، اکثر کتاب هایشان را روی اینترنت بفرستند، کتابخوانی در جامعه کنونی ما هم رشد می کند. کتاب هایی که از وزارت ارشاد مجوز انتشار گرفته اند و در بازار نشر وجود دارند، باید در فضای اینترنت هم در دسترس مردم باشند.
    
    پس چرا در پاریس و پراگ و بسیاری از شهرهای جهان غرب، که تکنولوژی پیشرفت بیشتری داشته و زندگی مدرن تر است، مردم در کافه ها و رستوران ها و تاکسی و مترو کتاب می خوانند و اوضاع مثل تهران ، مشهد و شیراز نیست؟
    شما خودتان مستحضر هستید که شرایط اجتماعی در این قضیه بسیار موثر است. در شهرها و کشورهای اروپایی مد نظر شما، آموزش و پرورش، نوع تربیت و در کل شرایط اجتماعی، بسیار متفاوت از جامعه ما است. چنان که گفتم، نظام آموزش و پرورش ما نقش بزرگی در اعراض ما از کتابخوانی دارد. تا آموزش و پرورش ما از این حیث درست نشود، سایر عوامل کمیت شان لنگ خواهد بود.
    
    اگر ممیزی برداشته شود، به نظر شما جامعه ما با یک جهش در امر کتابخوانی مواجه می شود؟
    ممکن است این طور بشود و شاید هم برعکس شود. یعنی دیدن بعضی کتاب ها موجب انزجار و دلزدگی عده یی هم بشود. شاید همان عده اندکی هم که به کتابخوانی التفاتی داشتند، کاهش یابند. البته شاید هم فضای جدیدی ایجاد شود و علاقه مندان به کتابخوانی بیشتر شوند. این چیزی نیست که پشاپیش بتوان درباره آن قضاوت کرد. متون نسبتا قدیمی تر ما هم، که با مانع سانسور مواجه نیستند، خواننده کمی دارند. شاعران و نویسندگان بزرگ ما هم دچار کم التفاتی هستند. بنابراین ما باید بیشتر روی تربیت اجتماعی مان متمرکز شویم.
    
    یعنی می فرمایید حافظ و مولانا هم به اندازه قبل با اقبال مردم ایران مواجه نیستند؟
    این دو نفر، چرا! برای اینکه این دو، جایگاهی در فرهنگ ما پیدا کرده اند که بیدی نیستند که با این بادها بلرزند، ولی بزرگان دیگری هم هستند که با اقبال کمتری مواجهند. ما در زبان فارسی، نثری زیباتر و سلیس تر و بهتر از نثر سعدی یا بیهقی کمتر داریم. اما به این دو بزرگ هم به اندازه قبل التفات نمی شود. ولی حافظ و مولوی، به ویژه حافظ، شاید بیش از پیش هم مورد توجه مردم ما باشند: چرا که این دو بیشتر به تارهای عاطفی وجود ما زخمه می زنند.
    
    به نظر می رسد ما هنوز با شفاهیات بیشتر دمخوریم تا با مکتوبات. موافقید؟
    بله. این وضع به مطالب دینی هم اختصاص ندارد. در جامعه ما، کسانی هستند که مردم خیلی شیفته کلام آنها هستند و اگر مجلسی تشکیل شود که یکی از این آقایان بخواهد آنجا درباره مطالب غیر دینی هم سخنرانی کند، عده زیادی برای شنیدن سخنرانی او به آنجا می روند. این حقیقتی است که ما دارای فرهنگ شفاهی بسیار درازی هستیم و به سخنرانی علاقه داریم.
    
    حالااین بد است یا خوب؟ مردمی که می خواهند اطلاعات یا قدرت تجزیه و تحلیل شان را بالاببرند، حتما باید کتاب بخوانند یا اگر پای سخنرانی فلان خطیب زبردست هم بنشینند، مفید است؟
    سخنرانی ، در صورتی که سخنران بتواند از عهده ادای مقصود برآید و سخنانش طوری باشد که مورد اقبال قرار بگیرد، می تواند خیلی مفید باشد. در خارج هم این طور است. بهترین مثال اقبال به سخنرانی های مفید، پروسه دموکراسی در جهان غرب است. بیشتر کسانی که در جهان غرب پای صندوق رای می روند و به یک کاندیدا رای می دهند، در اثر شنیدن سخنرانی های آن کاندیدا به حمایت سیاسی از او برمی خیزند، نه در اثر خواندن آثاری که او ممکن است به طبع رسانده باشد. این اصولادر طبع بشر است که چهره به چهره و رویارو، سخن بهتر در او اثر می کند تا اینکه در انزوا و تنهایی بنشیند و با متن چاپ شده یی روی کاغذ روبه رو شود: برای اینکه سخنرانی جنبه انسانی بیشتری دارد. ضمنا کتاب خواندن و تحت تاثیر نوشتار (نه شنیدار) قرار گرفتن، ممارست بیشتری لازم دارد که معمولامردم عادی فاقد آن هستند.
    
    پس به نظر شما اگر در جامعه یی بسیاری از ایده ها در قالب سخنرانی به مردم منتقل شود ولی سطح مطالعه کتاب در آن جامعه پایین باشد، این وضع لزوما نشانه پایین بودن سطح فرهیختگی مردم آن جامعه نیست.
    بله، مردم چنین جامعه یی لزوما نافرهیخته نیستند. البته کتاب خواندن و تحت تاثیر ایده های کسی قرار گرفتن با مخاطراتی همراه است، سخنرانی و شنیدن هم مخاطراتی دارد. سیاستمداران بزرگی مثل هیتلر و لنین هم ناطقان زبردستی بودند. چنین سیاستمداران زبردستی البته در کشورهای دموکراتیک هم پیدا می شوند. سخنرانی در مردم موثرتر می افتد. اما نباید فراموش کنیم که گوش دادن به سخنرانی، در قیاس با کتاب خواندن، می تواند تجربه یی فشرده و خالی از هر گونه ظرافت باشد. یعنی فقط نکات مهم و اصلی مد نظر سخنران می تواند مطرح شود که مردم را به شوق یا هیجان می آورد: در حالی که در کتاب خیلی از ظرافت ها می تواند مطرح شود که برای بسیاری از مردم عادی، شوق انگیز نیست.
    
    به جریان روشنفکری دینی این نقد وارد شده که آموزه هایش را بیشتر از طریق سخنرانی (و نه نگارش کتاب) به جامعه منتقل می کند و به همین دلیل در خدمت تقویت عقلانیت در کشور نیست. این نقد را وارد می دانید؟
    بستگی دارد که راجع به چه کسی حرف می زنیم. ممکن است کسی ظرا فت های موضوعات را هم در سخنانش به مستمعان منتقل کند و صادقانه سخن بگوید.
    
    مثلابرخی افراد مدعی اند چون جواد طباطبایی کتاب می نویسد و سروش بیشتر سخنرانی می کند، پس طباطبایی عقلانیت را تقویت و سروش عقلانیت را تضعیف می کند. این نقد و ترجیح را وارد می دانید؟
    من بدون اینکه بخواهم درباره این دو شخص داوری کنم، می توانم بگویم این ادعا به طور مطلق نادرست است. بستگی دارد که چه چیزی مطرح بکنند. ممکن است کسی بنویسد ولی نوشته اش خیلی هم منطقی و عاقلانه نباشد. نیز ممکن است کسی سخنرانی کند ولی در سخنانش بسیاری مطالب لازم و عمیق مطرح شود. ما باید مورد به مورد بررسی کنیم. در این زمینه نمی توان یک قضاوت عمومی ارائه کرد.