رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول
رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول

دو استاد بزرگ موسیقی ایران در کنار هم ،محمد رضاشجریان ،شهرام ناظری(خدایا هردو را برای ملت ایران حفظ کن)

دو استاد بزرگ موسیقی  ایران در کنار هم  ،محمد رضاشجریان  ،شهرام ناظری(خدایا هردو را برای ملت ایران حفظ کن)


محمدرضا شجریان- شهرام ناظری

 

دکتر سعید نیاکوثری و دل نوسته ای برای خسرو آواز ایران استاد محمد رضا شجریان(برای سلامتی استاد بزرگ آوازدعا می کنیم)

دکتر سعید نیاکوثری و دل نوسته ای برای خسرو آواز ایران استاد محمد رضا شجریان(برای سلامتی استاد بزرگ  آوازدعا می کنیم)

دلنوشته یک موسیقیدان: بغض موسیقی ملی ایران با پیام نوروزی خسرو آواز شکست

دکتر سعید نیاکوثری موسیقیدان ، آهنگساز و پژوهشگر استان فارس در دلنوشته ای فــّــر ماندگار ، آوای همایونی و صلابت صدای استاد شجریان را ستود و برای خسرو آواز ایران آرزوی شفا و تندرستی کرد.
به گزارش ایرنا در این نوشتار چنین می خوانیم : عقاب تیز پرواز و بلند آوازه ی آواز ایران ،در نخستین طلیعه بهار،از حال خویش گفت و دلهای بسیاری پریشان کرد.صلایی که با صلابت از دلی پر شور و جانی آگاه بر خاست و چون زخمه ای بر دستان ساز شکسته هنر بنشست تا در سپیده فروردین ،از نای مرغ سحر ناله ها بر آرد و با آه شرر بار اهل هنر ، دیگر بار قفس تنگ کم لطفی ها را به شعله کشد، باشد که در بهاری نه چندان دور،شرم کهنه زمستان بر زغال تعصب دگم اندیشانی نشیند که از هنر عاری اما در شکستن حرمت آن بسیار بی پروا و جری هستند.
داستان رنج و تعب موسیقی و دردِ محنت هنرمندانی که قلم به راستی نگاشتند و قدم به صدق برداشته اند،سرگذشت تازه ای در تاریخ فرهنگ و هنر نیست.
سرنوشت اندیشه های متعالی و تاوان بزرگی روحهای سترگ است که همواره آزرده گزند تنگ نظری حاسدان باشند و زخمی بیداد حاقدانی که تاب آفرینشهای هنری ندارند و سخت بیمناک طراوت شاخسار فرهنگ اند. آنان که درکویر تفتیده اندیشه هایشان،جز گز و تاق حقارت نروید و خارای احساس دگم شان را جز خرق تعصب راه نیابد.
از خدنگ قلمهاشان جز تیر ملامت نگریزد و از جام اندیشه هایشان جز شوکران نفرت نریزد و عجبا که چه خرسندند که نایره کلامشان،بوستان هنر را به خاکستر نشاند و تیغ قلمشان،قامت فرهنگ را تبر زند ، بی پروا از لعن تاریخ و دلخوش به برگ ریزان پائیز. اما هنر را از این طوفان سهمگین چه باک؟ که در هر عصر و روزگاری،هنرمندان راستینش جان به شعله های او افروزند و مشکات دل به بارقه های آن روشن بدارند.نه از بیستون محنت گریزند و نه از فتنه کباده کش های حقیر هراسند.
از باده صبر جرعه می نوشند و از مجمر عشق شعله بر می گیرند، نشان میخانه وحدت را در کوی دلدادگی جویند و هفت وادی عشق را در پرده دستان ساز پویند. چون صبا افتان و خیزان میروند تا کوی دوست. و در این سلوکِ معنا از پیر ادب ،غزلها به امانت گیرند و ازملال تیه طریقت، مثنوی ها به عاریت، تا سیمرغ الحان جانشان بر بلندای قاف معرفت ،گنج ایقان یابد و صدف وجودشان از ترنم باران هنر درّ سعادت.
و چنین است که مردان هنر ، قلندران طریقت و خنیاگران نغمه دوست، بی اعتنا به زخارف دنیا ، بی پروا از دام محیلان و بی نیاز از مکنت دوران رو به وسعت بیکران هنر آرند تا کام جان از چشمه های روشن حیات سیراب دارند ، چتر فرهنگ بر سر گشایند و طیب طرب از شاخسار موسیقی گیرند.
شاهبال اندیشه در آبی بیکران موسیقی بگسترانند و مشام جان از نفحات صبح فرهنگ تازه دارند و این قصیده بلند، در پیام کوتاه خسرو آواز سروده شد تا در انبوه غمی که جان دوستدارانش را بخست و بغضی که در گلوی موسیقی ملی شکست، نوید فرداهای روشن به شب نوردان خستگی ناپذیری دهد که جوهره فرهنگ ملی را پاس می دارند ، شکوه موسیقی ایرانی را ارج می نهند و در فرا داشت آن مجدانه می کوشند.
بی گمان آنها که شور شیدایی هنر در دل دارند و با تاریخ فرهنگ این سرزمین دمساز بوده اند،با فراز و فرودش همراه و با بهار و پائیزش همگام،به خوبی می دانند،میراث گرانسنگ فرهنگ و ودیعه ی گرانبهای هنر با چه زخمها و رنجهایی پاسداری شده است. 
پای هر آفرینشی بدیع و پشت هر اثری فاخر،چه خون دلها که خورده شد تا امروز بهاری چنین دیبا و فریبا بر شاخسار موسیقی ملی بر دمد ، آری اینک بوستان هنر جلوه گاه بهاری است که شاخسار فرهنگ را با شکوه وصف ناپذیر دولت جاوید موسیقی ملی ایران آراسته است.شکوهی جاودان ، فرّی ماندگار و دولتی فرخنده که بر هر شاخه سبزش،بهاری تازه می خندد و دست باغبان پیر می بوسد.
دریغا در چنین بهاری لطیف و زیبا ، که نسیم هنر،عطر جانبخش موسیقی را در فضای فرهنگ مان می افشاند و آوای همایونی مرغان چمن، اوج نغمات موسیقی ملی را در گوشه های دستان پرده به پرده به تصویر می کشد، باغبان در کوتاه حدیثی از مهمان پانزده ساله ای سخن گفت که سالها در سرای سکوت او به عزلت نشسته و با نوای جانش در آمیخته .میهمانی که دیگر آن همه سکوت را تاب نیاورد و در آغازین ساعات بهار همراه با بغض موسیقی ملی شکسته شد تا حدیث تلخ مردان بزرگ موسیقی که پای سپیدارهای فرهنگ این مرز و بوم رنجها کشیدند و لب به دندان گزیرند،قامتشان تیشه خورد اما پای عمران عمارت هنر ایستادند و شرافتمندانه سالها عمر و سلامت خود را فدیه آستان هنر کردند را فریاد زند.
اینک بر هر شاخساری که هزار دستان به نغمه پردازد، با دعای شب خیزان ناله ها برانگیزد: ای شکنج گیسویت،مجمع پریشانی ، جمع کن به احسانی ، نغمه پریشانی....محتسب نمی داند، قدر خسرو آواز...مرغ آشنا داند ناله سحرگاهی... در بهار شور انگیز، ساز دل تمنا کرد، صحت همایونی،از خدای رحمانی.
* دکتر سعید نیاکوثری : موسیقیدان و آهنگساز برجسته شیراز 
دلنوشته یک موسیقیدان: بغض موسیقی ملی ایران با پیام نوروزی خسرو آواز  شکست
منبع: ایرنا


عید نوروز و خاطره شیرین از استاد شفیعی کد کنی (لطفا بخوانید خدا ده برابر آنچه می دهی بر می گرداند)

عید نوروز و خاطره شیرین از استاد شفیعی کد کنی (لطفا بخوانید خدا ده برابر آنچه می دهی بر می گرداند)

خاطره استاد شفیعی کدکنی از نوروز

استاد شفیعی کدکنی - استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر معاصر ایران - خاطره عبرت آموزی تعریف کرده که دانستن آن در ایام نوروز خالی از لطف و آموزه نیست.

او در این خاطره که «پارسینه» آن را بازنشر کرده است، می گوید:

ﺍﺯ ﭘﻠﻪﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻔﯿﻒ ﻫﻖ ﻫﻖ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻡ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﭘﻠﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ، ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪﻡ... (ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﺪﮐﻨﯽ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ...)

ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ! ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻣﺎ ﭘﯿﺶ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﻮﯾﻢ! ﻓﻮﻗﺶ ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻋﯿﺪﯼ ﻧﻤﯽﺩﻫﯿﻢ...

ﺍﻣﺎ ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻧﻢ! ﻧﻮﻩﻫﺎﯼ ﻣﺎ، ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ...

ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﻭﺷﻦﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﻟﯿﻞ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﭙﺮﺳﻢ. ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻢ، ۱۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﮐﻞ ﭘﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ (ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻌﻠﻤﯽ) ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺭﻭﯼ ﮔﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺧﻢ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺭﺍﻋﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻮﺩ، ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ.

ﺁﻥ ﺳﺎﻝ، ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻡ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻣﺸﻬﺪ، ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﻗﺪ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻗﺪﺷﺎﻥ، ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻭ ﻧﻮﻩﻫﺎ ۱۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻋﯿﺪﯼ ﺩﺍﺩ، ۱۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﺩ.

ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﻮﺩ، ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ، ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ.

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ، ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺎ ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻧﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻗﺶ؛ ﺭﻓﺘﻢ، ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﯼ ﻣﯿﺰ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺭﻧﮓ ﮐﻬﻨﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ.

ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﻣﯽﻓﻬﻤﯿﺪ». ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ، ۹۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪ ﺑﻮﺩ!

ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: «ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺸﻮﯾﻘﺖ ﮐﻨﻨﺪ.»

ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟! ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ۱۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻪ ۹۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ! ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ؟ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﻔﺘﻪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ، ﻓﻘﻂ ﺣﺪﺱ ﻣﯽﺯﻧﻢ، ﻫﻤﯿﻦ.

ﺩﺭ ﻫﺮ ﺻﻮﺭﺕ، ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﺍﺳﺘﻌﻼﻡ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺧﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺸﻮﻡ ﺑﺮﺍﯼﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ، ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﻌﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ، ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﯽ! ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻧﻬﺼﺪ ﺗﻮﻣﺎﻥ! ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻩ ۱۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﺩﺍﺭﻡ...

ﮔﻔﺘﻢ: «ﭼﻪ ﺷﺮﻃﯽ؟» ﮔﻔﺖ: ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯽ؟!

ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﯿﭻ، ﻓﻘﻂ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﮐﺎﺭ ﺧﯿﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﺪ، ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ...

رقابت کردن و 30 ویژگی آن (استاد دکتر سریع القلم)


رقابت کردن و 30 ویژگی  آن (استاد دکتر سریع القلم)

سی ویژگی رقابت کردن                                   


محمود سریع القلم

 

۱-در جامعه رقابتی: عموم مسائل مالی در اوج شفافیت؛


۲-جامعه سالم: رقابت در اقتصاد، سیاست، علم و هنر؛


۳-کلیدی ترین نوع رقابت: در اطلاع رسانی دقیق و تنوع رسانه‌ها؛

 

۴-رقیب و رقبا، شهروندانی هستند از همین کشور که اندیشه ها و مهارت های مختلفی دارند؛

 

۵-معنای رقابت: رویارویی اندیشه‌های مختلف با ارائه استدلال و fact؛


۶-معنای رقابت: رویارویی مهارت‌های گوناگون در قدرت بیان و اقناع؛


۷-معنای رقابت: رویارویی برنامه‌های مختلف در تحقق اهداف؛

 

۸-کسی یا بنگاهی که با رقابت و توانایی به جایگاهی رسیده، از مشروعیت، مقبولیت و پایداری برخوردار است؛


۹-در ذات کسی یا بنگاهی که رقابت می کند، یادگیری و بهتر شدن نهفته است؛


۱۰-فقدان رقابت = جمود و سکون؛

 

۱۱-جامعه رقابتی: تعطیلی نهادینه شدۀ چاپلوسی و رانت؛


۱۲-کسی که رقابت می کند، حداقل روزی ۱۲ ساعت کار می‌کند؛


۱۳-کسی که رقابت می‌کند، محتاج رقیب است تا رشد کند و بهتر شود؛


۱۴-کسی که فکر و تولید می کند، یعنی رقابت می کند. پس نیازی به تخریب ندارد؛


۱۵-کسی که در رقابت، شکست خورد به رقیب خود تبریک گفته و برای او آرزوی موفقیت می‌کند؛


۱۶-کسی که رقابت نمی‌کند ولی امکانات می‌خواهد، ناچار باید دروغ بگوید؛


۱۷-کسی یا بنگاهی که رقابت می‌کند، بالذات به طرف سیستم، سیستماتیک بودن و سیستمیک بودن سوق پیدا می‌کند؛


۱۸-کسی که با رقابت و توانایی زندگی می‌کند، حداقل انتظارات از دیگران را دارد؛


۱۹-کسی که رقابت می کند، انسانها را به خیلی توانا، توانا، متوسط و کم توانا تقسیم می‌کند؛


۲۰-کسی که با رقابت به جایگاهی رسیده، نیاز به اظهار ارادت به دیگران را نخواهد داشت؛


۲۱-کسی که رقابت می‌کند به طور دائمی روش‌ها و اندیشه‌های خود را بازبینی می کند؛


۲۲-کسی که رقابت می‌کند، بسیار مشورت می‌کند؛


۲۳-کسی که رقابت می‌کند چون با توانایی و فکر زندگی می‌کند از کینه، دشمنی، انتقام و حسادت فاصله دارد؛


۲۴-کسی که رقابت می‌کند چون با توانایی و فکر زندگی می‌کند، نیازی به دشنام و بدگویی ندارد؛


۲۵-کسی یا بنگاهی که رقابت می‌کند، زمان، افق زمانی و دراز مدت برای او اهمیت پیدا می‌کند؛


۲۶-در جامعه‌ای که رقابت ضعیف است، اقتدارگرایی ریشه می‌دواند؛


۲۷-در جامعه‌ای که رقابت ضعیف است، اندیشه‌ها و روش‌ها، تکامل پیدا نمی‌کنند؛


۲۸-جامعۀ رقابتی نیازمند یک ساختار حقوقی دقیق، به روز و اجرایی است؛


۲۹-جامعۀ رقابتی، ارتباطات گستردۀ بین المللی دارد؛


۳۰-در جامعه ای که رقابت نیست، غنچه‌ها قبل از آنکه فرصت گل شدن را پیدا کنند، پژمرده می‌شوند.

 

دکتر مصدق و وصیت نامه کوتاه او

دکتر مصدق و وصیت نامه کوتاه  او

وصیت نامه دکتر مصدق



اگرچه نام محمد مصدق با «ملی شدن صنعت نفت» گره خورده اما در وصیت​نامه کوتاه وی هیچ اشاره​ای به این موضوع نشده است.


 متن کامل وصیت‌نامه دکتر محمد مصدق بدین شرح است:


1) وصیت می‌کنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازه‌ی من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای 30 تیر مدفونند، دفن نمایند.


2) بدون سند رسمی یا نوشته به خط و امضای خود به کسی مدیون نیستم.


3) نظر به اینکه طبق اسناد رسمی ثبت شده در دفتر اسناد رسمی شماره‌ 39 تهران منافع دو سال از خانه‌ها و مستغلاتی که به فرزندان خود بخشیده‌ام پس از مرگ تعلق به اینجانب دارد به شرح ذیل: الف- منافع خانه واقع در کوچه‌ ازهری ملک خانم ضیاء اشرف بیات مصدق سند شماره‌ 42156 (29 اسفند 1329) ب- منافع چهاردانگ از خانه‌هایی که در آن سکونت داشتم، ملک آقای مهندس احمد مصدق، سند شماره 42157 (29 اسفند 1329) ج- منافع خانه‌ مسکونی همسر عزیزم، ملک آقای دکتر غلامحسین مصدق سند شماره‌ 42158 (29 اسفند 1329) حق‌الارض عمارت دو اشکوبه و دو گاراژ، ملک دکتر غلامحسین مصدق، سند شماره‌ 42159 (29 اسفند 1329) که در سال به یکصد و بیست هزار ریال (دوازده هزار و تومان قطع شده) د- مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو، ملک‌بانو منصوره متین‌دفتری، سند شماره 42160 (29 اسفند 1329)


از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و هرچه باقی ماند، برای نماز و روزه و حج اینجانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی که برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران مناسب باشد، با نظر نماینده‌ی آقایان مزبور خریداری شود و چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار داشته باشند، مبلغ مزبور را به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آن‌ها خود مبلغ مزبور را صرف تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند.


چنانچه وصیت‌نامه‌ دیگری از نوشتجات غارت شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه‌ اعتبار ساقط است.


احمدآباد، 20 آذر ماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی دکتر محمد مصدق