عبدالله کوثری نویسنده و مترجم
نقد پدیده نوینی است که در غرب جدید به وجود آمد به همین دلیل در غرب قرن ١١ و ١٢ از نقد به این معنا خبری نیست. نگاه عقلانی که همراه با رنسانس بر غرب سیطره پیدا کرد، این ضرورت را پدید آورد که هر پدیده که محترم و حتی مقدس شمرده میشد، با ترازویی بسنجند که تا پیش از آن کمتر به کار میرفت و عمومیت نداشت. البته اگر به قبلتر مراجعه کنید خواهید دید فلسفه افلاطون و ارسطو نشان از تفکر عقلانی است. در دوران یونان باستان ارسطو درباره تراژدی، سنجش عقلانی و خردورزانه میکند و در پرتو همان سنجش است که تراژدیها را بررسی میکند. بنابراین نگاه او به تراژدی صرفا پدیدهای قدیمی و اسطورهای نیست بلکه او ارزشهای درونی مفاهیم اسطورهای را مورد توجه قرار میدهد.
در ادامه اما سیطره مسیحیت و تبدیلشدن هر چیز به آیین مقدس، باعث شد برای سالهای طولانی، نگاه عقلگرای یونانی در غرب غایب باشد. در شرق اما اصولا نگاه عقلگرایی رشد نکرده بود. ما در شرق با آن سابقه مواجه نیستیم. حتی در دورهای که برخی آن را رنسانس ایرانی و رنسانس اسلامی میدانند (حتی در قرن ٥ و ٦ هجری که دوران حضور عقلگرایان زبدهای چون ابنسینا، فارابی، ابوریحان و ... بود) کارهای بزرگی انجام شد اما نقد حضور چشمگیری نداشت.
از قرن ١٦ میلادی به بعد، نقد یعنی سنجش هر اثر با ترازوی خرد، در غرب شروع شد و رشد کرد. در قرن هجدهم میلادی شکوفایی چنین رویهای را در فلاسفه روشنگری میبینیم. مسأله این است که ما کمکم از نیمه عصر ناصری با نگاه غربی به جهان آشنا میشویم. این حرکت ادامه مییابد و در عصر مشروطه در ساحت سیاست ظهور و بروز مییابد و پس از آن هم تجلی ادبی پیدا میکند.
اولین کسی که مسأله نقد در ایران را پیش میکشد و نقد شعر را مطرح میکند، «میرزا فتحعلی آخوندزاده» است. او یکی از قصاید سروش اصفهانی را نقد و ثابت میکند سروش با وجود آنکه در دوران قاجار زندگی میکند، هنوز همان تصاویر، تصورات و ذهنیت ٥٠٠سال پیش از خود را تکرار کرده است.
این اولین جایی است که میبینیم یک فرد با معیارهای نقد غربی دست به بررسی شعر ایرانی میزند. بنابراین میشود گفت نقدی که در ایران صورت گرفت در آشنایی با معیارهای غربی آغاز شد. ما شعر را در دوره نیما تحولپذیر کردیم و در ادامه داستان و داستان کوتاه را از غرب گرفتیم. بنابراین در این زمینهها فرهنگ و ادبیات ما از دوره مشروطه تحول بنیانی پیدا کرد که ضرورت به حساب میآمد. بهنظر من کسانیکه بعد از فرهنگ مشروطه را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند، اشتباه میکنند.
خود را بر دوش دارد. به نظر من بدون آنکه بخواهیم آن بخش ارزشمند سنت را نادیده بگیریم، یکی از مشکلات ما همان است که هنوز خودمان را غربال نکردهایم، یعنی در عین حال که بخشهایی از سنت را رها کردهایم، رسوبات آنها هنوز در ذهن و منش ما هست. هرقدر به سمت مدرنیته واقعی پیش برویم، خردپذیرتر خواهیم بود، خردپذیری هم نقدپذیری را در پی خواهد داشت.
مهمترین جوهره نقد آن است که بر مطلق بودن هر چیزی خط بکشد.
خوی ما و بهطور کلی شرقیها در مطلق کردنها و پرده تقدس کشیدنها به دور افراد و افکار و اشیاء تجلی مییابد. بیشتر افراد بنابر همان سنتی که دربارهاش توضیح دادم خود را به نوعی از دیگران جدا و حتی برتر میبینند.
این همان چیزی است که در سنت ما تثبیت شده بود. اتفاقا مشکل ما همین جاست. ما زمانی میتوانیم به نقدپذیری برسیم که بتوانیم از پرده تقدس کشیدن بر دور خود، ادبیات، سنت و ... خود خارج شویم. هرچقدر از چنین فضایی رهاتر شویم، میزان نقدپذیری ما بیشتر خواهد بود. امروز در موقعیتی هستیم که به لحاظ اجتماعی پیشرفت چندانی نکردهایم.
از نظر فردی در برخی افراد چنین اتفاقی افتاده اما کل جامعه ما اگرچه تظاهر به نقدپذیری میکند اما هنوز راه درازی دارد تا به معنای واقعی به این مهم دست یابد. یکی از دلایل مهم این وضعیت آن است که تلاش ذهن ایرانی نه در جهت واکاوی، بلکه در جهت مطلقکردن و تقدس بخشی بوده است. چنین رویهای بیش از هر چیز نشاندهنده کاهلی ذهن است.
ما هنوز در رخوتی چند صدساله گرفتار هستیم. اصولا حرکت روشنگری اروپا خلاف پذیرش بیچون و چرای موارد مختلف بود. آنها بر صدر داشتهها و دانستههای پیشین خود، «چرا» گذاشتند. آنها گفتند چرا فلان چیز چنان است که میگویید؟ آنها «چرایی» مطرح کردند و بعد یا درستی آن را پذیرفتند یا خلاف آن موضوع ثابت شد. اما ما هنوز جرأت نمیکنیم چنین کاری را حتی درباره خودمان، انجام دهیم.
بنابراین از نظر من هرقدر بتوانیم باید از دایره سنت فاصله بگیریم.
به لقبهایی که برای شاعرانمان ساختهایم توجه کنید: لسانالغیب، افصح المتکلمین و ... هیچکدام از این لغتها در فرهنگ غرب دیده نمیشود.
اگرچه به دانشگاه رفتهایم و تحصیلکردهایم، ذهنیت ما هنوز که هنوز است به ذهنیتی مدرن مبدل نشده است. با وجود این، هیچکدام از این موارد باعث نشده به انسان جدید برسیم. چیزی در این میانه هستیم که گاهی اوقات اثرات خوبی دارد و خیلی اوقات هم نه. اصل مسأله این است که ما هنوز زمین زیر پایمان را پیدا نکردهایم!
گرچه شاخصه ها و سنجه های این مطالعات بیشتر اقتصادی و کمتر فرهنگی- اجتماعی است اما این گونه خبرها در داخل کشور ما با دو بازخورد متفاوت روبه رو می شود.
عده ای معتقدند که بله کاملا درست است ما ملت غمگینی هستیم که به دلایل متفاوت از جمله تاریخ وعقاید و وضعیت فعلی اقتصادی غمگینیم و حتی غم را ارزشی اجتماعی -اعتقادی می شمریم در طرف دیگر عده ای هستند که معتقدند مردم ایران بارها علیرغم اینکه در سخت ترین شرایط اقتصادی و حتی جنگی بوده اند اما روحیه شاد خود را حفظ کرده اند و این را می توان از طنزی که در محاوره مردم وجود دارد نیز جست.
اما حقیقت چیست؟ شاید ما تنها مردم دنیا باشیم که در مراسم عزاداری و ختم به یکدیگر پیامک یا وایبر لطیفه می فرستیم و در مراسم عروسی و شادی بق کرده به تلاشهای شومن که در روی صحنه از ما می خواهد که جان مادرمان دست بزنیم و شاد باشیم پوزخندی تلخ می زنیم. بنا بر این مردم ما از این لحاظ اصلا سنجش پذیر نیستند.
در حقیقت باید گفت مردم ما نه شادترین مردم دنیا هستند و نه غمگین ترین ؛مردم ما تنها مرز شادی و غم را گم کرده اند چرا که غم و شادی در فرهنگ ما تعریف مشخصی ندارد و به دلایلی در هم داخل شده و جزیی از شخصیت متغیر ما ایرانیان شده است.
شادی و غم واژه های بی تعریف
چنان که ذکر شد مردم ما برای غم و شادی تعریف مشخصی ندارند گرچه ذاتا انسان و مخصوصا جوان ها (یعنی چیزی حدود 60 در صد جامعه ایرانی) شادی طلب است اما ما به دلایل خاص مذهبی و اعتقادی غم را نیز در فرهنگ خود ارج می نهیم و یک ارزش اجتماعی می دانیم.
این تضاد گاه به تضاد بین ارزشهای مردمی و ارزشهای رسمی و دولتی بدل می شود و مردم و مخصوصا جوانان شادی و غم دولتی را بر نمیتابند و درست بالعکس آن عمل می کنند.
در کشور ما شادی زیاد از حد معمولا ضد ارزش شمرده می شود بسیاری از ما حتی در خانواده های خود با این جملات از جانب پدر و مادر و معلم و مربی روبه رو بوده ایم که نباید زیاد خندید یا بعد از هر خنده گریه است و یا این که دختر و یا حتی پسر که نباید این قدر بخندد!
از طرف دیگر غمگین بودن هم معمولا تبدیل به یک چالش بزرگ شده است به عنوان مثال در مراسم های عزاداری مذهبی و در هیات ها، آنچیزی که حتی از جانب گردانندگان مجلس مشاهده می شود القای ریتم و هیجان و شور کاذب است تا مفهوم خاص مدنظر این نوع غم در فرهنگ مذهبی ؛ این چالش حتی در ایام عزاداری باعث خرده گیری علما وبزرگان مذهبی شیعه از مراسم عزاداری می شود.
اما حقیقت این است که این نسل هیچ تعریف مشخصی برای شادی و غم از جامعه دریافت نکرده است . هرچه بوده تضاد بین ارزشهای رسمی و غیر رسمی و عدم ثبات در سلیقه القا کنندگان فرهنگی جامعه بوده است.
این ملغمه ارزشی از نسل جوان یعنی اکثریت جمعیت کشور ما جماعتی دارای عدم ثبات شخصیتی ساخته است که با یک مویز گرمیشان می شود و با یک غوره سردیشان
چنین جوانانی و در حالت کلی تر چنین مردمی از لحاظ علم جامعه شناسی به دلیل عدم پیروی از الگوی مشخص ارزشی و تسلط آنومی و یا بی هنجاری بر حیات اجتماعیشان معمولا سنجش ناپذیر و پیش بینی ناپذیرند.
لذا معمولا نظرسنجی هایی این چنین که ما را در قالب مردمان غمگین جای می دهد در بسیار از موارد درست و در بسیاری از موارد غلط است.
گرچه نمی توان از تاثیر اقتصاد بر روحیات یک ملت غافل بود اما در بررسی یک پدیده اجتماعی مانند شادی و غم در ممالکی مثل ایران که دارای سابقه بیش از 3000 سال در امر فرهنگ سازی است باید دقت بیشتری کرد چرا که در فقیر ترین مردم جهان در کشورهایی مثل هند و بولیوی و ..... می توان مردم شاد بسیاری را جست که به دلایل خاص فرهنگی از مسکنت خویش شادند و از هفت دولت آزاد.
در ایران نیز غم و شادی پدیده هایی کاملا فرهنگی هستند که از وضعیت اقتصادی تاثیر میگیرند اما تحت تاثیر مطلق آن نیستند،لذا با سنجه هایی که رنگ و بوی اقتصادی دارند چندان به سنجش نمی آیند.
درست است، درست است، کتاب خواندن خوب است، سرگرم کننده است و کلاس دارد. چندین دلیل برای خواندن کتاب وجود دارد که همه هم بر روی آن تاکید دارند، اما در این ایمیل 7 دلیل را بخوانید که پشتوانهی علمی دارند.
1. کتاب خواندن از شما انسان بهتری میسازد.
این جمله کلیشهای و یا استعاری نیست. نه تنها یکی، بلکه دو تحقیق موازی کشف کردهاند که کتاب خواندن واقعا از ما انسانهای بهتری میسازد؛ مهربانتر و نسبت به دیگران با درکتر. در سال ۲۰۱۳ دانشگاه اموری آمریکا مطالعهای انجام داد که در آن مغز افراد بعد از مطالعه را با مغز افرادی که مطالعه نمیکنند را مقایسه کرد. محققان این دانشگاه با استفاده از اسکن مغز دریافتند که خواندن کتاب انسان را وادار به تصور محتوی آن و به گونهای لمس کردنش میشود. میتوان دلیل مشهور بودن کتابهای به عنوان مثال جین آستین و یا ارنست همینگوی را از این طریق توجیه کرد؛ خواننده مطالب و احساسات درون آنها را احساس میکند.
اما همهی ماجرا به
اینجا ختم نمیشود! دیوید کومر کید و امانوئل کاستانو، روانشناسان مدرسهی
جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک آمریکا، ثابت کردهاند که خواندن ادبیات
تخیلی توانایی تشخیص و درک احساسات مردم را در افراد افزایش میدهد. مهارت
بسیار مهمی در جهت دهی به روابط اجتماعی پیچیده!
2. کتاب خواندن باعث کاهش استرس میشود.
دلیل اینکه اکثر بچهها نمیخواهند کتاب بخوانند اجباری است که از طرف مدرسه و یا والدین روی آنهاست که باعث از بین رفتن تمام جذابیت مطالعه میشود، درست نیست؟ مطالعه باید آرامش بخش و هیجانانگیز باشد، که مطلبی است که دکتر دیوید لوئیس، یکی از پیشگامان علوم اعصاب دریافته است. دکتر لوئیس گزارش داده است که کتاب خواندن تا ۶۸ درصد سطح استرس را کاهش داده باعث کاهش قابل توجه تپش قلب میشود. در مقایسه میتوان گفت که قدم زدن بیرون از خانه سطح استرس را تا ۴۲ درصد کاهش میدهد.
دلیل این امر
غوطهور شدن در دنیای دیگر (دنیای خیالی) است که سطوح استرس را کاهش میدهد
و حتی تا مدتی بعد از پایان مطالعه باعث احساس آرامش میشود. مطالعات
دریافتهاند که روزی ۶ دقیق مطالعه برای کاهش بسزای استرس کافی است.
3. کتاب خواندن باعث افزایش هوش میشود.
این که اصلا مسئلهی پیچیدهای نیست: جدا کتاب خواندن باعث افزایش هوش میشود. مطالعهای که در سال ۲۰۱۳ انجام شد نشان داد که کودکانی که تفریحی مطالعه میکنند، نسبت به همکلاسیهایشان در مدرسه عملکرد بهتری دارند. طبق مطالعهای که توسط محققان انستیتوی مطالعات (IOE) انجام شد، این تفاوت در کودکان بین ۱۰ تا ۱۶ سال چشمگیرتر بود.
شاید در کمال تعجب،
تفریحی کتاب خواندن کودکان از سطح تحصیلات والدین در توسعهی شناخت آنها
موثرتر است. اما جالبتر این است که مطالعه نه تنها به تقویت هجی کردن و
ادبیات کودکان بلکه در موضوعاتی مانند ریاضی نیز به آنها کمک میکند. طبق
نظر محققان، توانایی یادگیری و پردازش اطلاعات بسیار مهم است و دقیقا به
همین دلیل است که مطالعه بسیار کمک میکند.
4. کتاب خواندن به روابط فردی کمک میکند.
چندان مدرک خلاصه شدهای از تحقیقات صورت گرفته در تایید این قضیه موجود نیست، اما به نظر میرسد بسیاری از دانشمندانی که بر روی این قضیه کار میکنند، اتفاق نظر دارند. به خصوص روان درمانگرانی مانند کن پیج می گویند که مطالعهی یک کتاب (یا کتب مشابه) بین زن و شوهر و بحث کردن در مورد آن با یکدیگر معجزه میکند.
یک کتاب درمانگر در
مدرسهی زندگی لندن عقیده دارد که یکی از لذات با هم مطالعه کردن این است
که به جنبههای جدیدی از یکدیگر پی میبرید و یا اینکه دوباره احساس نزدیکی
روزهای اول ازدواج را نسبت بهم خواهید یافت. مطالعه کردن تنها به رابطهی
فعلی کمک نمیکند، بلکه در یافتن روابط جدید نیز بسیار موثر است.
5. کتاب خواندن شما را سخنران بهتری میکند.
این موضوع نیز اصلا
پیچیده نیست: مطالعه به کسب دایرهی لغات بهتر وغنیتر کمک میکند. با
این که این امر بسیار واضح است، اما محققان کانادایی نیز آن را از نظر علمی
ثابت نمودهاند.
6. کتاب خواندن از آلزایمر جلوگیری میکند.
داشتن زندگی فعال (از نظر ذهنی) معمولا یکی از بهترین اقداماتی است که میتوان انجام داد تا از ابتلا به آلزایمر جلوگیری کرد. مطالعه ی دیگری که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد نشان داد که احتمال ابتلا به بیماریهای ذهنی در افراد مسنی که به طور مرتب مطالعه میکنند و یا بازیهای فکری انجام میدهند، بسیار کمتر است.
در واقع تمرین فوق العادهای برای سلولهای خاکستری است؛ همانطور که بدنتان نیاز به ورزش و تمرین دارد، ذهنتان نیز باید کار کند.
7. کتاب خواندن ذهنتان را فعال نگه میدارد.
نه تنها مطالعه باهوشتر میکندتان، ذهنتان را نیز فعال نگه میدارد. مطالعهای که در زمینهی عصبشناسی در ژورنال پزشکی آکادمی عصبشناسی آمریکا چاپ شد، میگوید که مطالعه در طول زندگی یک فرد بسیار مهم است، از کودکی تا سنین بالا. افرادی که در طول زندگیشان به طور مداوم مطالعه میکنند، دارای تواناییهای ذهنی و حافظهای بهتری در تمامی مدارج زندگی هستند.
در این مقاله قصد بر این داریم تا با بیست حقیقت از استیو جابز، بنیانگذار شرکت اپل و یکی از پیشکسوتان حوزه تکنولوژی و فناوری آشنا شویم که شاید برای طرفداران وی جالب و حتی تعجب برانگیز باشد.
استیون پاول جابز در ۲۴ فوریه سال ۱۹۵۵ در شهر سانفرانسیسکو آمریکا به دنیا آمد. وی مخترع، کارآفرین، بنیانگذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت اپل و یکی از چهرههای شناخته شده صنعت آیتی و تکنولوژی دنیا است. استیو جابز به عقیدهی خیلی از اهالی تکنولوژی، مردی از آینده با ایدههای ناب و استثنایی بوده است و محصولات که ارائه داد، توانستند تحولات عظیمی ایجاد کنند. از معرفی آیپاد در سال ۲۰۰۱ تا پردهبرداری از آیتونز استور در سال ۲۰۰۳ و از همه مهمتر، معرفی آیفون و آیپد در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ که باعث شدند صنایع مرتبط با آنها گامها به جلو قدم بردارند. استیو جابز با اینکه در سال ۲۰۱۱ میلادی و در سن ۵۶ سالگی از دنیا رفت، اما هنوز آثار خدمات ارزندهی وی برجای مانده و هنوز مسیر و افکار او توسط خیل عظیمی از توسعهگران تکنولوژی دنیا، دنبال میشود.
۱- استیو جابز سالانه فقط یک دلار از حساب شرکت اپل به عنوان حقوق سالانه خود در زمان مدیر اجرایی خود خارج میکرد. اگر چه، جابز جبران سهام و بازپرداختش را کرد تا یک زندگی ساده و معمولی را بتواند اداره کند.
۲- قبل از شرکت اپل، استیو جابز در کمپانی آتاری مشغول به کار بود. آتاری به طور قابل توجهی به صنعت سرگرمیهای الکترونیکی با ساخت بازیهای آرکید، کنسولهای بازیهای ویدیویی و رایانههای خانگی کمک کرد.
۳- استیو جابز در تلاش بود تا با داروهای گیاهی و غیر شیمیایی با سرطان خود مبارزه کند. در نهایت میگویند که وی در اواخر حیات خود از اینکه این شیوه درمانی را انتخاب کرد به شدت پشیمان بود.
۴- تقریبا تمام رایانههای سیستم عامل مکینتاش شرکت اپل، امضای استیو جابز در داخل دستگاه حکاکی شده بود. مشتریها بدون ابزار مخصوص قادر به دیدن امضای جابز نبودند ولی ابتکار اخلاقمدارانه جابز را تحسین کردند.
۵- استیو جابز در دانشگاه تحصیل نکرد و مدرک دانشگاهی نیز نداشت. وی هیچوقت برنامهای برای قبولی در دانشگاه نداشت.
۶-در زمان مرگ استیو جابز، کمپانیهای اپل، مایکروسافت و دیزنی به رسم احترام پرچمهایشان را نیمه افراشته کردند.
۷- استیو جابز به علت سرطان پانکراس فوت شد که بیماری وی به صورت مخفف، PC نامیده میشود. این مخفف آشنا نیست؟! به نظرتان اتفاقی هست یا واقعا تقدیر وی این بود تا با PC از این دنیا برود؟
۸- جابز حتی یک خط هم کد برنامهنویسی ننوشته بود! او هیچوقت برنامهنویس نبود ولی همکاران فنیاش وی را مجاب ساختند که به برنامهنویسی نیاز است تا یک محصول انقلابی در عرصه تکنولوژی خلق شود.
۹- دقت کردید که محصولات اپل به صورت مستقیم دکمهای برای خاموش کردن دستگاه ندارند؟ علت این بود که جابز از مرگ به شدت میترسید. جابز میگوید وقتی چیزی خاموش میشود یعنی مُرده است!
۱۰- جابز از بیماری دیسلکسیا در نوجوانی رنج میبرد. دیسلکسیا (معادل فارسی: خوانش پریشی) به دستهای از اختلالاتی ذهنی گفته میشود. جابز باهوش بود ولی در درک مطلب و نگارش مشکل داشت. افراد مبتلا به این بیماری معمولا کلمات را جابهجا یا آینهای مینویسند. شاید به همین دلیل بود که جابز به دنبال تحصیلات دانشگاهی نبود.
۱۱- استیو جابز یکی از سهامداران دیزنی بود. ۷.۷ درصد از سهام دیزنی متعلق به جابز بود.
۱۲- آخرین کلمات استیو جابز قبل از مرگش چه بود؟ فقط سه بار گفت Wow!
۱۳- جورج لوکاس پیکسار را در سال ۱۹۷۹ به مبلغ پنج میلیون دلار به استیو جابز فروخت.
۱۴-آخرین حضور جابز در رویدادهای شرکت اپل در برنامه معرفی iOS 5 و آیکلاد بود. آخرین سخنرانی وی در شرکت اپل در تاریخ ششم ماه ژوئن سال ۲۰۱۱ ثبت شد.
۱۵- جابز یک آمریکایی اصیل نبود! یک رگه سوری از پدر مسلمان داشت. استیو فرزند خوانده بود. نام پدر واقعی وی عبدالفتاح جندعلی و نام مادر واقعی وی جوآنا کارول شیبل است. پدر جوآنا از اینکه وی استیو را بزرگ کند منع کرد و او را مجبور کرد که استیو را رها کند.
۱۶- جابز گوشتخوار نبود با این حال به گوشت ماهی علاقه داشت.
۱۷-آیا استیو جابز انسان مذهبی بود؟ بله. مذهب وی بودایی بود. وی عادت داشت به هند سفر کند و به مدیتیشن بپردازد و به دنبال راههایی برای زندگی ساده و محقرانه بگردد.
۱۸- جابز دو دختر به نامهای لیزا و ارین دارد. او میگوید که به خاطر کارش رابطهاش را با اولین دخترش، لیزا از دست میداد. لیزا اغلب اوقات توسط مادرش در رفاه کامل بزرگ میشد. نام همسرش، لارن پُوِل است.
۱۹- استیو جابز اصلا علاقهای نداشت که محصولاتش به رنگ سفید باشد! ولی هنگامی که «ماه خاکستریِ سفید رنگ» طراحی شده توسط جاناتان ایو را مشاهده کرد نظرش عوض شد.
۲۰- لوگوهای لپتاپهای قدیمی اپل بالا یا پایین آن درج میشد. البته این کار به صورت عمدی برای رضایت مشتریان انجام میشد.
منبع: زومجی
عصرایران؛ محمد مهدی حیدرپور - چه اتفاقی رخ خواهد اگر جهان با اتمام سوخت های فسیلی مواجه شود؟ هیچ خودرویی قادر به حرکت نخواهد بود، برقی تولید نمی شود و تهویه هوا صورت نمی گیرد. به محض آن که آخرین باتری های باقیمانده خالی شوند، ما به قرون وسطی باز خواهیم گشت. اما نمی توانیم اجازه شکل گیری چنین اتفاقی را بدهیم.
به گزارش "گروه علم و فناوری" عصرایران، انرژی گران است و همان گونه که ما زمین را از نفت موجود در آن تهی می کنیم، قیمت انرژی روندی افزایشی را پیش خواهد گرفت مگر آن که روش دیگری را برای تولید انرژی بیابیم. این احتمال جدی وجود دارد که تا سال 2060 با اتمام سوخت های فسیلی مواجه شویم.
انرژی خورشیدی بهترین امید ما محسوب می شود اما توسعه این فناوری طی چند دهه گذشته آنچنان که باید گسترده و پر زرق و برق نبوده است. چه مدت طول می کشد تا انرژی خورشیدی به وعده های داده شده در این حوزه دست یابد؟ آیا انقلاب انرژی به موقع شکل می گیرد؟
جهان نیازمند انرژی خورشیدی است ...
با نگاهی عادلانه، انرژی خورشیدی تنها گزینه جایگزین برای سوخت های فسیلی نیست. گزینه های بسیار دیگری در سراسر جهان مورد بررسی قرار گرفته اند و در شرایطی که پتانسیل خود را نشان داده اند اما همه آنها دارای اشکالاتی جدی هستند. به عنوان مثال، انرژی بادی را مد نظر قرار دهید. باد در همه جا وجود دارد و سرشار از انرژی بالقوه است. باد یک انرژی سبز با آلودگی ناچیز محسوب می شود و هنگامی که مساله فضای مورد نیاز مطرح شود، گزینه ای نسبتا کارآمد است.
اما متاسفانه، باد غیر قابل پیش بینی است و اغلب به صورت متناوب پدیدار می شود. این شرایط چندان مفید نیست مگر آن که امکان ذخیره بلند مدت انرژی تولید شده را فراهم کرده باشیم. همچنین، توربین های بادی بسیار پر سر و صدا هستند و روند تعمیر و نگهداری آنها هزینه بر و خطرناک است.
افزون بر این، مزارع بادی بزرگ می توانند اثر فوری بر شرایط آب و هوای محلی (با تاثیرگذاری بر گردش هوا) و حیات وحشی محلی (مرگ پرندگان و خفاش ها به واسطه برخورد با توربین ها) داشته باشد. این مساله می تواند با توسعه توربین های بادی بدون تیغه کاهش یابد اما همچنان برای نتیجه گیری زود است.
نیروی برقآبی یکی دیگر از منابعی است که کارآمدی آن اثبات شده اما این گزینه نیز با مشکلاتی مواجه است. سدهای برقآبی برای زیستبوم های آبی مخرب هستند، موجب شکل گیری آب های راکد می شوند، در عادات مهاجرت حیوانات اختلال ایجاد می کنند و به طور آشکار مرگ بسیاری از انواع ماهی ها را موجب می شوند.
اشکال دیگر انرژی جایگزین شامل زیستسوخت ها و هیدروژن نیز برای غلبه بر اساسیترین مشکلات با چالش هایی مواجه هستند که مصرف انرژی بیشتر برای تولید آنها نسبت به انرژی که برای مصرف ارائه می کنند را شامل می شود.
گزینه کلیدی دیگر انرژی هسته ای است که نسبت به سوخت های فسیلی با محیط زیست سازگاری بیشتری دارد. با این وجود، زباله های به جا مانده از نیروگاه های هسته ای همچنان مشکلی بزرگ محسوب می شوند. انرژی هسته ای می تواند برای ما زمان بخرد اما راه حلی دائمی برای مشکلمان نیست.
در نتیجه انرژی خورشیدی به عنوان تنها راه حل قابل قبول مطرح می شود.
... اما موانع بسیاری وجود دارند
اگر خورشید منجی ما برای کاهش وابستگی به سوخت های فسیلی و جلوگیری از اتمام آنها محسوب می شود چه چیزی انقلاب خورشیدی را از توسعه باز داشته است؟ در این مسیر موانعی وجود دارند که باید آنها پشت سر بگذاریم. نخست، همانند انرژی بادی، انرژی خورشیدی نیز متناوب است. سلول های خورشیدی تنها زمانی که خورشید به آنها می تابد انرژی تولید می کنند. این مشکل ساده سلول های خورشیدی را در بخش های بزرگی از جهان بی اثر می سازد.
شهرهایی مانند لندن و سیاتل را در نظر بگیرید. در این مناطق بارش باران در طول سال بیش از تابش خورشید است. برای تامین نیروی این شهرها تنها از طریق انرژی خورشیدی هر روز تابش خورشید حداقل باید دو روز برق تولید کند. در حال حاضر، فناوری خورشیدی به هیچ وجه نزدیک به چنین قابلیت و توانایی نیست.
و یا کشورهایی که در نزدیکی قطب قرار گرفته اند را در نظر بگیرید. در این مکان ها خورشید برای شش ماه می تابد و پس از آن شش ماه تاریکی فرا می رسد. در نتیجه، مردم تنها نیمی از سال به برق دسترسی خواهند داشت. ادغام نیرو بین مناطق مختلف نیز یک مشکل دیگر را موجب می شود زیرا هدر رفت انرژی در خطوط نیروی طولانی گران تمام می شود. ما می توانیم این مشکل را با ابررساناهایی با دمای اتاق برطرف کنیم اما فناوری راه درازی برای تحقق آن پیش رو دارد.
در نتیجه با مشکل بزرگ دیگر روبرو می شویم که شامل ذخیره انرژی خورشیدی می شود. اگر تولید انرژی خورشیدی تنها در زمان هایی مشخص از طول روز و در مناطق خاصی از جهان امکان پذیر است پاسخ آشکار برای حل این مشکل ذخیره انرژی برای استفاده از آن در آینده است. متاسفانه صحبت در این زمینه بسیار آسان تر از انجام آن است.
مشکل این است که بسته های باتری ارزان از طول عمر یا قابلیت اطمینان کافی برخوردار نیستند در شرایطی که هزینه تولید بسته های باتری باکیفیت نیز بالا است. خوشبختانه شرکت هایی مانند تسلا از نسل آینده بسته های باتری هم برای مصرف کنندگان در مقیاس کوچک و هم برای استفاده شرکت ها در مقیاس بزرگ رونمایی کرده و قیمت ها کاهش چشمگیری داشته اند.
اما ذخیره انرژی خورشیدی زمانی کارایی دارد که بتوانیم برق بیشتری نسبت به آنچه نیاز داریم تولید کنیم و نیروی اضافی را ذخیره کنیم. بر همین اساس، مساله بهرهوری سلول های خورشیدی مطرح می شود.
برای تامین برق هنگام شب، انرژی خورشیدی باید طی روز و هنگامی که خورشید می تابد، جذب و ذخیره شود. اما با استفاده مردم از برق در طول روز سلول های خورشیدی نیازمند جذب نور خورشید به میزان کافی برای تامین نیازهای روزانه و همچنین به میزان کافی برای شارژ باتری ها به منظور استفاده شبانه هستند. به بیان دیگر، اگر فرض کنیم شش ساعت در طول روز از تابش خورشید بهرهمند هستیم، ظرفیت خورشیدی باید برای جذب 24 ساعت انرژی طی یک دوره زمانی شش ساعته کافی باشد.
به طور میانگین، یک پنل خورشیدی رتبه بندی شده برای استفاده مصرف کننده می تواند حدود 10 وات در هر ساعت در هر فوت مربع انرژی تولید کند. از این رو، برای تولید یک کیلووات ساعت انرژی شما به 100 فوت مربع پنل خورشیدی نیاز دارید. این در شرایطی است که خورشید در تمام طول روز و هر روز بتابد که می دانیم چنین چیزی همواره امکان پذیر نیست.
اگر شش ساعت تابش خوب خورشید را در نظر بگیریم ما نیازمند تعبیه چهار برابر پنل خورشیدی بیشتر هستیم که 400 فوت مربع را در بر می گیرد. با میانگین 5 دلار به ازای هر وات، یک سیستم 4 کیلووات ساعتی هزینه ای 20 هزار دلاری به همراه خواهد داشت. به لطف باتری های شرکت تسلا، اکنون می توان سه باتری 10 کیلووات ساعتی هر کدام به قیمت 3 هزار و 500 دلار را خریداری کرد. در نتیجه با پرداخت هزینه 30 هزار و 500 دلاری می توانید یک سیستم عملیاتی برای تامین برق روزانه خود و تا 30 ساعت ذخیره باتری با فرض در اختیار داشتن 400 فوت مربع پنل خورشیدی داشته باشید.
بدون تردید، این فرضیات نمی توانند برای بیشتر مردم جهان به ویژه در مناطق شهری امکان پذیر باشند. برای تحقق این شرایط به راه حلی عملی مانند ارتقا بهرهوری سلول های خورشیدی و یا پوشش تمام ساختمان ها با آنها از طریق چیزی مانند فناوری سلول های خورشیدی قابل اسپری شدن نیاز داریم.
در نهایت، با مسائل بزرگی درباره زیرساخت های انرژی خورشیدی در سراسر جهان مواجه هستیم. درباره هر چیزی که اکنون با سوخت های فسیلی کار می کند مانند خودروها، نیروگاه ها و غیره فکر کنید. سپس درباره میزان کار مورد نیاز برای تبدیل همه آنها به گزینه هایی سازگار با انرژی خورشیدی فکر کنید.
بسیاری از نیروگاه ها باید تعطیل و یا حتی تخریب شوند تا به عنوان مزارع خورشیدی بازسازی شوند. خودروهای بنزینی، دیزلی و هیبریدی باید کنار گذاشته شوند تا خودروهای تمام الکتریکی مانند محصولات تسلا بکار گرفته شوند. همچنین هزینه هایی مانند تبدیل پمپ بنزین ها به ایستگاه های شارژ را نیز باید مد نظر قرار دهید. تمامی این موارد بسیار پر هزینه هستند.
اما با نگاهی به آینده و زیرساخت های بزرگتر انرژی خورشیدی می توان همچنان امیدوار بود. امآیتی مطالعه ای را منتشر کرده است که دستیابی به گسترش و استقرار نیروی خورشیدی در مقیاس تراوات تا سال 2050 را ممکن می داند. این میزان برای 41.7 میلیارد خانواده با میانگین نرخ برق مصرفی آمریکایی ها کافی است. در نتیجه شاید گسترش بکارگیری انرژی خورشیدی پیش از اتمام سوخت های فسیلی امکان پذیر باشد.
برای خواندن مطالب بیشتر در زمینه علم و فناوری به اینجا مراجعه کنید.