رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول
رضا بژکول

رضا بژکول

وب سایت شخصی رضا بژکول

ترس از مرگ و عشق به خدا از منظر مولانا(استاد فرهیخته مصطفی ملکیان)



ترس از مرگ  و عشق به خدا  از منظر مولانا(استاد فرهیخته مصطفی ملکیان)

عشق به خدا ، ترس از مرگ راکاهش می دهد
مرگ از منظر مولانا به روایت استاد مصطفی ملکیان

نویسنده: علی ورامینی



    مولانا و دیگر عرفا مانند غزالی اعتقاد دارند که زیاده روی در استفاده از لذات دنیا ترس از مرگ را افزایش می دهد. در اینجا مولانا در برابر «رولو می» پدر روان درمانی اگزیستانسیال قرار دارد وی بیان می کرد: چنان در جهان زندگی کنید که هرچه خوشی می توانید در جهان بکنید و هرچه خوبی می توانید به جهان بدهید. به زعم «رولو می» این نوع زیستن در جهان ترس از مرگ را کاهش می دهد
    مولانا معتقد است که عشق به خدا هرچقدر افزایش پیدا کند، ترس از مرگ کاهش می یابد. باور به وجود خدا به تنهایی در تقلیل ترس از مرگ تاثیری ندارد و عشق به خدا است که موجب کاهش این پدیده می شود
     بیست و سومین رستخیز ناگهان عنوان نشستی بود که به همت موسسه سروش مولانا روز دوشنبه در ایوان شمسر برگزار شد. مصطفی ملکیان در این نشست که با اقبال بسیار مخاطبان برگزار شد سخنانی ایراد کرد، تحت عنوان «مرگ: پایان بخش یا ارزش بخش؟ مرگ از نظرگاه مولانا». ملکیان طبق روال همیشگی اش قبل ازورود به بحث نکاتی در باب مرگ و مرگ اندیشی عنوان کرد و در آخر هم هفت عاملی که از دید مولانا باعث کاهش از ترس می شود را بیان کرد که در ادامه تقریری از این سخنرانی می خوانید.
    آیا مرگ در اندیشه مولانا پایان بخش زندگی است یا ارزش بخش زندگی است؟ می توان تمام تلقی هایی که از مرگ در تاریخ وجود داشته را به دو تلقی فرو کاهش داد: یک تلقی این است که مرگ کاری نمی کند جز اینکه به زندگی پایان ببخشد و حضور مرگ یعنی غیاب زندگی. اما در دیدگاه دوم مرگ را ارزش بخش زندگی می دانند و معتقدند اگر مرگی نمی بود زندگی قدر و ارزشی نمی داشت و به تعبیر دیگر، ارزش زندگی به جهت محدود بودن آن است و نه نا محدود بودن. درست مانند نهاد اقتصاد که اگر عرضه زیاد باشد قیمت پایین می آید، در عرصه زندگی هم اگر عرضه فراوان می بود و زندگی لایتناهی بود، ارزش زندگی پایین می آمد.
    
    این دو تلقی که بیان شد در سه بیت از مثنوی به شیرینی بسیار بیان شده است:
    
    آن یکی می گفت خوش بودی جهان
    
     گر نبودی پای مرگ اندرمیان
    
    آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ
    
    که نیرزیدی جهان پیچ پیچ
    
    خرمنی بودی به دشت افراشته
    
    مهمل و ناکوفته بگذاشته
    
    این در واقع صورت مساله است و الان نیاز هست که به جغرافیای مساله بپردازم. یعنی بین این همه سخن که می توان در باب مرگ گفت من جویای چه نکته یی بوده ام در مثنوی. قبل از آن باید به ذکر چند نکته بپردازم.
    
    انواع مرگ
    اساسا در همه کتاب ها: فلسفی، عرفانی، روانشناسی و... هیچ مساله یی اندازه مرگ و عشق مورد مداقه و بحث قرار نگرفته است. اینکه چرا چنین هست را می توان در فروید یا متفکرانی دیگر یافت و محل بحث ما نیست. هنگامی که از مرگ در این کتاب ها صحبت می شود در واقع از چهار پدیده مجزا صحبت می شود که همه را مرگ نام می گذارند و در ابتدا نیاز هست که این چهار پدیده از هم تفکیک شوند. گاهی مراد از مرگ همان حادثه یی است که در پایان عمر و در یک لحظه رخ می دهد و زندگی را در این جهان (لااقل) ختم می کند. بعضی دیگر پس از مرگ را مورد نظر قرار دارند هنگامی که از مرگ نام می برند در واقع منظورشان زندگی پس از مرگ است.
    گاهی نه خود مرگ مراد هست و نه زندگی پس از مرگ، بلکه چیزی هست که به آن سکرات مرگ یا حالات نزدیک به مرگ یا به تعبیری نزع می گویند و چنین حالت زمانی رخ می دهد که فرد متوجه می شود که این آخرین بیماری است که دچار شده است و از آن زنده بیرون نخواهد آمدو از لحظه آگاهی فرد نسبت به این موضوع تا هنگام مرگ را سکرات مرگ می گویند. عده یی هنگامی از مرگ صحبت می کنند، مرادشان این فاصله زمانی تا مرگ است. اینکه فرد بداند چه وقتی می میرد، از لحظه یی که متوجه می شود دیگر زندگی اش به کیان سابق نخواهد بود و جان کندنش از همان لحظه آغاز می شود. اما معنی چهارم دیگر نه مرگ است (death)، نه پس از مرگ (after death) و نه نزدیک به مرگ (near death) . بلکه چیزی است که در انگلیس به آن dying (مردن در عین زیستن و زیستن در عین مردن) می گویند و این یعنی انسان پی می برد که از زمانی که نطفه اش منعقد شده در هر لحظه توامان هم دارد به زندگی ادامه می دهد و هم به مرگش. انسان چون موجودی زمانی است و خاصیت موجود زمانی این است که تا مرگ لحظه یی را تجریه نکند وارد لحظه نو نمی شود. از این رو انسان مانند پارچه یی است که تارهایش زندگی و پودش مرگ است. در این بحث هنگامی که بحث از ترس از مرگ می کنم مرادم همان مرگ به معنای اول« death» است.
    
    مرگ درونی- مرگ بیرونی
    نکته دیگر این است که مرگ در تمام چهار معنا یک جنبه بیرونی (objective) دارد و یک جنبه درونی (subjective) . مرگ بیرونی هنگامی رخ می دهد که زندگی این جهانی من پایان یافته است. اما وقتی از مرگ درونی صحبت می شود مراد حضور مرگ در ذهن و ضمیر است. بسیاری از عرفا معتقدند که مرگ درونی آغاز زندگی است. از این رو هست که عرفا و بعضی از روانشناسان و فلاسفه اعتقاد دارند که کودکان هنوز زندگی را آغاز نکرده اند و هنگامی شروع به زندگی می کنند که مرگ در آنها رخنه کند. یعنی کودک آگاه شود به مردن، ترس مردن در دلش بیفتد و همچنین تفکر کند در رابطه با مرگ. پس باید تفکیک کرد بین مرگ و جلوه مرگ در درون فرد که به سه طریق صورت می گیرد. مرگ آگاهی، ترس یا عشق به مرگ و تفکر به مرگ.
    
    حال اینکه کسی که دچار مرگ درونی می شود دچار سلامت روان هست یا عدم سلامت روان؟
    اپیکور و بعد از آن فروید اعتقاد دارند که کسانی که دچار مرگ درونی می شوند فاقد سلامت روان هستند. استدلال اپیکور این بود که تا وقتی زندگی هست، مرگ نیست و وقتی مرگ هست زندگی نیست، پس وقتی فرد هیچگاه مرگ را ملاقات نمی کند عقلانی نیست که درباره اش فکر کند. فروید، این استدلال فلسفی اپیکور را جنبه روانشناختی بخشید و در قالب سه دلیل بیان کرد که فرد دچار مرگ درونی، فاقد سلامت روان است.
    اما بسیاری هم عکس این را می گویند و معتقدند که با در اندیشه مرگ بودن زندگی ارزش پیدا می کند. اینکه چه ارزشی می بخشد و با چه ساز و کاری مرگ اندیشی ارزش می بخشد به زندگی دو سوالی هست که متفکران جواب های گوناگون به آن داده اند که این هم محل بحث ما نیست.
    
    جاودانگی
    بعضی اعتقاد دارند که عقاید ما در رابطه با زندگی پس از مرگ هیچ تاثیری در احساسات، عواطف یا هیجانات ما نسبت به مرگ ندارد. یعنی چه اعتقاد به زندگی پس از مرگ داشته باشیم و چه نداشته باشیم یا لاادری باشیم هیچ تفاوتی نسبت به رویکرد ما به مرگ ندارد. بعضی دیگر هم اعتقاد دارند که اعتقاد به وجود یا عدم وجود زندگی پس از مرگ، در احساسات و عواطف و هیجانات تاثیرگذار است.
    به هر حال، اینکه زندگی پس از مرگ وجود دارد یک قسمش بحث فلسفی است و سه قسمش بحث روانشناختی. جاودانه بودن در فلسفه یعنی هنگامی که فرد زندگی این جهانی اش را به پایان رساند، از همان لحظه پایان در ساحتی دیگر به زندگی ادامه دهد. اما در منظر روانشناختی سه تصور دیگر از جاودانگی وجود دارد که اغلب مردم دل خود را به این سه خوش می کنند.1- یکی از این تصورات جاودانگی به وسیله اولاد و اخلاف است. یعنی فرد به این دلخوش ا ست که بعد از مرگش به وسیله فرزندان و نوادگانش نامش ادامه دارد و به این طریق جاودانه خواهد شد. در شق2- دوم فرد از آن رو به جاودانگی دلخوش است که آثاری دارد (مجسمه یی، نقاشی ای، قطعه موسیقی ای و...) و این آثار نام او را زنده نگه می دارد. در شکل3- سوم هم که قدمای ما بیش از دوتای قبلی دل به آن می بستند، فرد معتقد است که به وسیله نام نیکش که در خاطره ها باقی خواهد ماند جاودانه می شود. این سه جاودانگی که ذکر شد، جاودانگی فلسفی نیست. دغدغه ما باید جاودانگی فلسفی باشد. یعنی اینکه ما خودمان بعد از مرگ باقی بمانیم و نه فرزندان، نام یا آثار.
    
    ترس از مرگ
    آیا ترس از مرگ در همه انسان ها به یک اندازه وجود دارد یا در افراد مختلف متفاوت است؟اگر متفاوت است چه عاملی باعث این تفاوت می شود؟ اینها مباحثی است که در روانشناسی مرگ مورد بحث قرار می گیرید.
    قابل ذکر است که شش نکته در «روانشناسی مرگ» مسلم است. از بعد از جنگ جهانی دوم که خانم «الیزابت کوبلر راس» روانشناسی مرگ را ابداع کرد تا به حال همه روانشناسان مرگ بر سر این شش اصل توافق دارند و تحلیل های آماری هم آنها را ثابت کرده است.1- یکی از آنها که خود خانم «کوبلر راس» آن را بیان کرده است مراحل پنجگانه است وی بیان می کند که فرد از هنگامی که متوجه می شود از بستر بیماری زنده بیرون نمی آید تا وقت مردن (حال این زمان یک ماه باشد تا چندین سال) پنج مرحله را طی می کند. مرحله اول، مرحله انکار است. در این مرحله فرد نمی پذیرد که از این مرحله دیگر جان سالم به در نمی برد. در مرحله دوم که شخص می پذیرد در بستر مرگ قرار دارد، دچار خشم می شود و از روزگار شکوه می کند. در مرحله سوم فردشروع به چانه زنی می کند با خدا یا هرچیزی که به وجودش قایل است، قرار می گذارد که اگر سالم شود، فلان می کند و چنان. در مرحله چهارم فرد دچار افسردگی می شود و در خود فرو می نشیند. نه دعوا می کند و نه گلایه. به قولی یک نوع اوتیزم (نه مانند اوتیزمی که در روانشناسی از آن بحث می کنند) پیدا می کند. در مرحله آخر فرد دیگر دچار تسلیم و گهگاه دچار خشنودی می شود. الیزابت کوبلر راس بعد از 40 سال تحقیق بالینی متوجه شد این پنج مرحله در تمام افراد وجود دارد و کار روانشناس این است که فرد را هرچه زودتر به مرحله پنجم برساند. به غیر از این پنج نکته دیگر هم وجود دارد که واقعیت های مسلم در باب ترس از مرگ است. یکی از مهم ترین ها این است که در دوران کودکی، مرگ بایکوت شده و بچه ها را دور از مرگ نگه می دارند. این امر سبب می شود که ترس از مرگ در افراد رشد کند. «ارنست بکر» روانشناس مرگ و واضع این نظریه استدلال می کند که ترس از مرگ در دوران قرون وسطی کمتر بود، چرا که پدر و مادرها از همان کودکی بچه ها را با واقعیت مرگ آشنا می کردند. راهکاری که وی ارائه می داد این بود که باید مرگ آگاهی را در جامعه شایع کرد تا وحشت مرگ را تقلیل بدهد. سومین واقعیت مسلم مرگ این است که ترس از مرگ در زنان بیش از مردان است. سه تبیین در این رابطه انجام شده است. یکی از این تبیین ها بیان می کند که زنان نسبت به مردان به عواطف و احساسات و هیجانات خودشان بیشتر وفادارند. چون وفادارترند هیچ احساس و عواطف و هیجانی را سرکوب نمی کنند. مردان هم ترس از مرگ دارند اما چون مدام آن را سرکوب می کنند، جلوه بیرونی مانند زنان ندارند واقعیت چهارم این است که برخلاف فهم عرفی، ترس از مرگ با افزایش سن بیشتر نمی شود و تحقیقات روانشناسی مرگ نشان می دهد که افزایش سن و ترس از مرگ رابطه یی معکوس دارند. واقعیت پنجم هم این است که اگر فرد در جنبه های دیگر زندگی دچار کشمکش روانی شود، ترس از مرگ در وی افزایش پیدا می کند. آخرین واقعیت هم این است که هرچه وابستگی فرد به موجودات بیشتر شود، ترس از مرگ در او بیشتر می شود. حال این سوال پیش می آید که چگونه می توان بدون اینکه توجهی به وجود یا عدم وجود زندگی پس از مرگ داشته باشیم ترس از مرگ را کاهش داد؟
    
    مولانا و ترس از مرگ
    به نظر می رسد که مولانا در باب کاهش ترس از مرگ فکر کرده است. هرچند آن را نظام مند بیان نکرده است، اما در مثنوی به هفت عامل (در جاهای مختلف و به صورت پراکنده) اشاره می کند که باعث تقلیل این پدیده می شود.
    
    1- دل «نابستن» به چیزها ترس از مرگ را کاهش می دهد.
    
    2- مولانا و دیگر عرفا مانند غزالی اعتقاد دارند که زیاده روی در استفاده از لذات دنیا ترس از مرگ را افزایش می دهد. در اینجا مولانا در برابر «رولو می» پدر روان درمانی اگزیستانسیال قرار دارد وی بیان می کرد: چنان در جهان زندگی کنید که هرچه خوشی می توانید در جهان بکنید و هرچه خوبی می توانید به جهان بدهید. به زعم «رولو می» این نوع زیستن در جهان ترس از مرگ را کاهش می دهد.
    
    3- دیگر عاملی که مولانا آن را تاثیرگذار در ازدیاد ترس از مرگ می داند، خودشیفتگی است. مولانا توصیه می کند که هرچه می توانید خود را در برابر دیگران فرو بکاهید تا ترس از مرگ در شما کاهش پیدا کند.
    
    4- مولانا به عادت کردن به رنج اشاره می کند و می گوید که رنج های زندگی جزیی از مرگ هستند. اگر با این جزءِ بتوانید کنار بیایید و آشتی کنید با رنج کل هم که مرگ باشد می توانید آشتی کنید.
    
    5- مولانا بین اخلاقی زندگی کردن و ترس از مرگ هم نسبت بر قرار می کند و می گوید هرچی اخلاقی تر زندگی کنید، ترس از مرگ در زندگی شما کاهش پیدا می کند.
    
    6- تا هنگامی که می خواهی نادانسته ها را به دانسته تبدیل کنید و نه اینکه دانسته ها را به کرده، ترس از مرگ در شما کاهش نمی یابد.
    
    7- مولانا معتقد است که عشق به خدا هرچقدر افزایش پیدا کند، ترس از مرگ کاهش می یابد. باور به وجود خدا به تنهایی در تقلیل ترس از مرگ تاثیری ندارد و عشق به خدا است که موجب کاهش این پدیده می شود.
    
    در آخر باید به این نکته اشاره کرد که مولانا از جمله کسانی است که معتقد است باور به وجود جهان دیگرترس از مرگ را کاهش می دهد و هرچقدر این باور قوی تر باشد، ترس بیشتر کاهش پیدا می کند.
    

     یاداشت

پس با باور داشتن به قیامت و ترس از خدا عملمان را خدایی کنیم تا ترس ازما دور شود باور به خدا نجات دهنده است در صورتی که به فرمان او به عنوان جانشین درست عمل کنیم درست زندگی کنیم درست بیاندیشیم درست با پدر ومادر برخورد کنیم درست به احکام او توجه کنیم حق االناس نخوریم دروغ ،ریا،ربا،عوامفریبی،فساد و فحشا،دزدی،اختلاس،وکلا هر چیزی که ضد خدا هست انجام ندهیم مسلما مرگ برای هر کس شیرین خواهد شد.

بیمارستان محک برای بیماران سرطانی کلید خورد(امید اینکه هیچکس به این بیماری مبتلا نشود)



بیمارستان محک برای بیماران سرطانی کلید خورد(امید اینکه هیچکس به این بیماری مبتلا نشود)

تلاش جهانی برای درمان و مهار سرطان مقدس است
سید محمد خاتمی،کلینیک گوش و حلق و بینی بیمارستان محک را افتتاح کرد


اعتماد| رییس دولت اصلاحات همزمان با روز مبعث رسول مکرم اسلام با حضور در بیمارستان محک، کلینیک گوش و حلق و بینی این بیمارستان را افتتاح کرد. ایسنا گزارش داد که سید محمد خاتمی در این بازدید یکی از بهترین کارهای خیر را زمینه سازی برای تحقیقات و فعالیت در عرصه معالجه و مداوای بیماری سرطان به عنوان یک بیماری سخت برشمرد. رییس جمهوری اسبق کشورمان که تلاش جهانی برای درمان و مهار کردن بیماری سرطان را تلاشی مقدس برشمرد با اشاره به فعالیت های موسسه محک تصریح کرد که باید از کسانی که محک و محک ها را ایجاد می کنند سپاسگزار بود. وی در سخنان خود در این مراسم گفت: «جامعه مطلوب و مدینه فاضله جامعه یی است که درآن جرم و بیماری نباشد. در آن جامعه نیازی به قاضی نیست، چون افراد رفتاری دارند که منتهی به جرم نمی شود و نیازی به محاکمه نیست و نیاز به پزشک نیز نیست مگر در مورد مسائل اتفاقی و حادثه مانند افتادن و نظایر آن. یعنی جامعه به نحوی زندگی می کند که بیمار نمی شود. البته در آموزش های اسلامی هم داریم که دو نعمت مجهول عبارتند از سلامت جسم و روان و امنیت زندگی. یعنی انسان ها امن باشند هم برای اندیشیدن و هم برای فکر کردن و هم زندگی کردن و برخورداری برای زندگی خودشان و فرزندان شان و نیز دچار بیماری نباشند. اما واقعیت ها چیز دیگری است. »

یاداشت

به امید اینکه هیچ فردی به چنین بیماری مبتلا نشود البته دولتها در تامین مواد غذایی سالم و مقوی که چاره ساز پیشگیری از بیماریها باشد می توانند نقش به سزایی ایفا کنند(شیر ،مرغ،ماهی نان،انواع روغنها،و.....) یا ایجاد کلینیک های ویژه مجانی یا ارزان جهت پیشگیری و اشنایی برای مبارزه با بیماریهای سخت.

درهمه کشورهای پیشرفته برای مردمشان سرانه سلامتی جهت احیای زندگی شاد و سالم پیش بینی می کنند و حتی افراد و یا خانواده ها پزشک خانگی برای خود دارند اما گویا قرار نیست این بخش از حیات انسان در ایران عمومی بشود تا ما شاهد این همه خسارت جانی و انسانی نباشیم دولت می تواند همچنان که برای اموزش و پرورش در صدی از درامد شرکتها سود ده را به این وزارتخانه اختصاص می دهد همین عمل را برای سلامتی مردم به کار گیرد تا شاهد این همه درد و رنج انسانهای محروم از داشتن ابتدایی ترین ابزارها پزشکی که جان یک انسان را نجات میدهد نباشیم

 پیشرفت هر کشوری در گرو سه ایتم اصلی است( اموزش ،سلامت،مدیریت کارامد)که همه اینها در دولت توانا وکارامد متجلی میباشد.

    

اقتصاد ایران وفساد فراگیری که تاکنون رفع نشده است


اقتصاد ایران وفساد فراگیری که تاکنون رفع نشده است

چرا فساد در اقتصاد ایران فراگیر شده است؟

اقتصاد > اقتصاد سیاسی - فرشاد مومنی

وقتی از منظر ملاحظات توسعه‌ی ملی به فساد نگاه می‌کنیم چند اصل موضوعه وجود دارد که معمولاً در مورد آن‌ها استدلالی نمی‌شود و به عنوان اصول بدیهی پذیرفته شده است و ماجرا این است که به واسطه‌ی ساختار ویژه‌ی نهادی ایران و اقتصاد رانتی آن این بدیهیات اولیه در حد نصاب مورد توجه قرار نگرفته است:

الف) نکته‌ی اول این که در بنیادی‌ترین سطح فساد مالی ریشه در خلأ اطلاعاتی دارد. عدم شفافیت زاد و رشد فساد را تسهیل و تقویت می‌کند و آن را استمرار می‌بخشد. از همین زاویه، باید صمیمانه عرض کنم که هر کوششی در این زمینه یعنی شفاف­سازی فرایندهای تصمیم­گیری و تخصیص منابع سعی مشکور است و بنابراین آن چه از منظر برنامه‌ریزی توسعه اهمیت دارد آن است که کانون‌های اصلی آسیب پذیری نظام ملی در برابر فساد مالی را شناسایی کرده و به جای این‌که با دامن زدن به حاشیه­ها، ابهامات و پیچیدگی‌ها را بیفزاییم آن کانون‌های اساسی را مورد توجه قرار دهیم. در مورد ایران گفته می‌شود 5 کانون اصلی وجود دارد که بسترسازِ بسطِ فساد است. بنابراین، با اذعان به این که فقط رویکردهای پیشگیرانه به فساد می‌تواند مایه نجات کشور باشد، توصیه خاضعانه ما همواره این بوده که این 5 کانون مورد توجه قرار گیرد و فرایندهای تصمیم­گیری و تخصیص منابع در آنها استفاده شود. این 5 کانون عبارتند از:

1-    فرایندهای تصمیم‌گیری و تخصیص منابع در زمینه دلارهای نفتی

2-    فرایندهای تصمیم‌گیری و تخصیص منابع در زمینه تسهیلات بانکی

3-    مجوزهای صادراتی، وارداتی

4-    نحوه اجرا در گمرکات

5-    مناقصه های دولتی

برآورد ما این است که مبارزه‌ی پیشگیرانه با فساد مالی در ایران به شرطی امکان‌پذیر است که این کانون‌ها در مرکز توجه و تمهیدات نهادی شفاف­ساز  پیشگیرانه در مبارزه با فساد قرار گیرد.

شاید برای حضار گرامی شگفت‌انگیز باشد که طی دو دهه‌ی گذشته مناقصه‌های دولتی به طور متوسط، معادل 15% GDP (تولید ناخالص داخلی) کشور بوده است. اکنون زمان بسط موضوع در این جلسه نیست ولی برای آن که برای دوستان تصوری ایجاد شود، در هر سطحی که در هر یک از این زمینه­ها پیش می‌رویم چگونه آثار خود را روی عملکرد اقتصادی و اعتماد عمومی و سلامت اداری منعکس می‌کند، توجه حضار را به این نکته جلب می‌کنم که در همیشه تاریخ در شرایط جنگی به هم ریختگی‌ها و به دنبال آن گستره و عمق فساد مالی افزایش پیدا می‌یابد. این یک مسئله‌ی پژوهشی سرنوشت‌ساز است که ما هر کدام از خود بپرسیم که بر اساس شواهد موجود طی 4 دهه‌ی اخیر در ایران، چرا دوره‌ی جنگ پاک‎ترین دوره در اقتصاد سیاسی ایران بوده است.

در تحلیل‌هایی که صورت گرفته است عمدتاً مسئله را به ویژگی‌های اشخاص و روحیه‌ی اشخاص نسبت داده‌اند اما شخصاًٌ در کارهای پژوهشی انتشار یافته نشان دادم که آن مسائل هم هست اما اصل ماجرا تمهیدی است که ما در سطح نظری به آن می‌گوییم "نوآوری‌های نهادی کاهنده‌ی هزینه‌ی مبادله. " چند تمهید نهادی سرنوشت­ساز که دولت وقت را از فساد مالی در آن زمان نجات داده است از جمله این بوده است که کانون اصلی توزیع اصلی رانت و فساد در ایران یعنی دلارهای نفتی را در زمینه‌ی فرایندهای توزیع و تخصیص منابع شفاف کرده است.

رئیس دولت وقت برای اولین بار و با کمال تأسف تا به امروز برای آخرین بار، نامه‌ای به رئیس مجلس نوشته‌اند و از مجلس تقاضا کرده بودند که به موازات تصمیم‌گیری درباره‌ی نحوه‌ی تخصیص ریال‌های بودجه دولت، دلارهای بودجه دولت نیز با نظر مجلس تعیین تکلیف شود.

 در این جا بعضی از دوستان روی کیفیت مجلس و کیفیت نمایندگان ایراداتی وارد کرده‌اند. در پژوهش توضیح داده شده است که به تدبیر بزرگ تدوین کنندگان قانون اساسی و در رأس آنها آیت­ا... شهید دکتر بهشتی از آن جایی که هر تصمیمی که در ایران از مجلس عبور کند به لزوم شفاف می‌شود. این اقدام دولت وقت، در واقع بزرگ‌ترین واکسیناسیون دیوانسالاری دولتی علیه نظام فساد مالی بوده است؛ و شما وقتی که روندها را می‌بینید ماجرا واقعاً تکان دهنده است.

ب‌)    نکته‌ی دومی که به عنوان اصل موضوعه در مطالعات مربوط به نسبت فساد و توسعه وجود دارد این است که در جنبه اجرایی عملیاتی گفته می‌شود که فساد مالی بیش از هر چیز نوعی عارضه‌ی ناشی از ضعف بنیادین دولت است. از این زاویه بحث‌های قابل اعتنای بسیاری وجود دارد. شخصاً مبارزه با فساد در ایران را به عنوان یک خواسته‌ی حکومتی تشبیه می­کنم که شباهت آن با بحث‌هایی که درباره‌ی بومی‌سازی علوم انسانی می‌شود. حیرت انگیز است هر بار که درباره لوازم و اقتضائات بومی‌سازی علوم انسانی صحبت شده کسانی که خیلی جدی در این زمینه صحبت می‌کردند گفتند ببخشید ما منظورمان این نبود.

 به طور کلی، در سطح نظری گفته می‌شود ضعف بنیادین دولت ریشه در نقایص و ناکارآمدی‌های بازار سیاسی دارد و این ناکارآمدی‌ها هم از منظر نهادی در درجه‌ی اول یک محیط سیاست‌گذاری غیر شفاف و غیر مشارکت‌جو را پدید می‌آورد که کارکرد محوری آن فرصت‌های بی‌شماری است که در اختیار مقامات و گروه‌های ذی‌نفع قرار می‌گیرد. این جزو اصول موضوعه است در مبارزه با فساد و همان طور که اشاره شد آن چیزی که در مورد تجربه‌ی دولت در زمان جنگ خیلی تکان‌دهنده است این است که در سال 1379 سازمان برنامه سابق به عنوان اسناد پشتیبان برنامه‌ی سوم گزارشی را منتشر کرده است با عنوان بهره‌وری در ایران و در آن جا در کمال شگفتی گزارش می‌دهد وقتی که ما شاخص TFP یعنی بهره‌وری کل عوامل تولید را در دوره‌ جنگ با دوره‌ی مشابه پس از جنگ مقایسه می‌کنیم، مشاهده می­شود که به طور متوسط شاخص بهره‌وری کل عوامل تولید در دوره‌ی جنگ 5 برابر دوره پس از جنگ بوده. دوستان می‌دانند کسانی که در سال 79 در سازمان برنامه مسئولیت­های مهم داشتند در زمره منتقدان شناخته شده عملکرد اقتصادی کشور در دوران جنگ بوده و بنابراین خیلی علاقه نداشتند که عملکرد اقتصادی پس از جنگ را بهتر نشان دهند. بنابراین، این واقعیت باید خیلی بزرگ بوده باشد که بشود نادیده گرفته شود. توصیه می‌کنم این گزارش مطالعه شود چرا که در آن مسائلی به عنوان عوامل افت شدید بهره‌وری در دوره پس از جنگ توضیح داده شده که به نظرم برای دولت امروز هم بسیار عبرت‌آموز است.

اما آن چیزی که به لحاظ توسعه‌‌ی ملی اهمیت پیدا می‌کند این است که وقتی مبارزه صادقانه و نظام‌وار و پیش‌گیرنده با فساد در دستور کار قرار می‌گیرد، در بالاترین سطح شما آثار آن را بلافاصله در عملکرد اقتصادی کشور مشاهده می‌کنید. این یکی از شگفتی‌های بزرگ تاریخ اقتصادی ایران است که طی 40 ساله گذشته از نظر قله‌های عملکرد اقتصادی در زمینه متغیرهای کلان، حدود 17 رکورد اتفاق افتاده که از مجموع این 17 رکورد، 14 مورد آن در زمان جنگ واقع شده است؛ دوره‌ای که اهتمام نظام‌وار و برنامه‌ریزی شده برای مبارزه با مسئله‌ی فساد مالی در دستور کار قرار داشته است.

مؤلفه‌ی دوم آن ضعف بنیادین دولت را در سطح نظری به اعتبار محیط نهادی می‌گویند قوه‌ی قضاییه ضعیف.

هر اقتصاددان توسعه‌ی به صورت عمیق مطالعه کرده، بدون استثناء وقتی که راجع به سازوکارهای برون‌رفت از سوء کارکرد اقتصادی صحبت می‌کند می‌گوید کلید بحث، شفاف شدن قوه قضاییه و ارتقای کیفیت عملکرد آن‌هاست. من وارد جزئیات نمی‌شوم. همه‌ی شما را دعوت می‌کنم به جلد 4 از مجموعه کارهای "آندره فونتن" در زمینه‌ی تاریخ جنگ سرد مراجعه کرده و آن را با دقت مطالعه کنید. دوستان می‌دانند که فونتن از برترین استراتژیست‌های دوران جنگ سرد بوده که این کتاب 4 جلدی نیز از برجسته‌ترین آثار وی محسوب می‎شود. در جلد چهارم این مجموعه که عنوانش یکی بدون دیگری است و به زبان فارسی نیز منتشر شده، فونتن، به شکل بسیار عمیقی توضیح می‌دهد که مهم‌ترین عامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ضعف و جانبدار بودن قوه‌ی قضائیه بوده است.

بحث‌هایش واقعاً تکان‌دهنده است. وی می‌گوید که قوه‌ی قضائیه در مورد بعضی از افراد و جرائم، آن چنان سرکوب‌گرانه و خشن برخورد می‌کند که اصلاً قابل تصور نیست؛ اما در مورد تخلفات مالی وابستگان به قدرت به غایت سهل‌انگارانه عمل می‌کند. سپس می‌گوید این مسئله نیروی محرکه‌ی تبدیل شدن اقتصاد اتحاد شوروی به یک اقتصاد مافیایی شد، فقط برای این که تصوری از ابعاد مسئله فعالیت مافیایی در اقتصادی که به لحاظ ایدئولوژیک این ادعا را داشته است که مالکیت خصوصی در آن ممنوع است، توجه شما را به این نکته جلب می‌کنم که برآورد فونتن بر اساس گزارش‌های رسمی شوروی این است که گردش مالی مافیاها در سال‌های پایانی حکومت شوروی از مرز 11% GDP کل اتحاد شوروی هم عبور کرد. پس اگر ما به صورت عالمانه صادقانه و پس از فهم این که چه در هم تنیدگی تمام عیاری بین فساد مالی و سوء عملکرد اقتصادی پیدا کردیم، بعد از آن شفاف سازی‌های 5 گانه و ماجرای مربوط به سیاست‌گذاری غیرشفاف و غیر مشارکت‌جو، یکی از کانون‌های اساسی تمرکز بر اصلاح و کارآمدسازی قوه قضائیه است.

ج‌)     نکته سومی که در تحلیل‌های نهادی در زمینه رابطه فساد مالی و توسعه مورد بحث قرار می‌گیرد؛ دیوان‌سالاری ضعیف دولتی است. خود این مسئله یک موضوع بسیار خطیر و پیچیده ای است با ریشه های تاریخی بسیار عمیق که دوستانی که علاقمند باشند کاری در این زمینه کنند، مؤکداً توصیه می‌کنم دو کتاب را مطالعه کنند.

اول: گزارش توسعه جهانی سال 1997 که با عنوان نقش دولت در جهان متحول منتشر شده و آن پویایی‌ها و پیچیدگی‌های ضعیف شدن یا قوی شدن دیوان‌سالاری دولتی را در مرکز توجه قرار داده است؛ و کتاب مهم­تر و  اساسی‌تر (دوم) : کار درخشان چامسکی است تحت عنوان "دولت‌های فرومانده". چامسکی این کتاب را در اساس برای تبیین رفتارهای دولت آمریکا نوشته است ولی به طرز حیرت‌انگیزی قابلیت کار بست برای دولت‌های رانتی را نیز دارد. از دیدگاه او، دولت‌های فرومانده دولت‌هایی هستند که در قله اختیارات و اقتدار قرار دارند، اما از اختیارات و اقتدار برای پیشبرد اهداف خود عاجزند.

برای این که در مورد نمونه ایرانی این مسئله تصوری داشته باشید، توجه شما را به مصوبه‌ی دولت قبلی در روزهای اول پس از روی کار آمدنشان در سال 1384 جلب می‌کنم. آن‌ها تصویب کرده بودند که به 70 میلیون ایرانی نفری 2 میلیون تومان سهام عدالت داده شود. این رقم که یک جابه‌جایی بی‌سابقه منابع در تاریخ اقتصادی ایران بود، در شرایطی جنبه اجرایی - عملیاتی پیدا کرد که دولت به معنای قوه مجریه، حتی احساس نیاز و الزام به هماهنگی با مجلس هم نداشت. 140 هزار میلیارد تومان، در آن زمان رقمی بیش از 150 میلیارد دلار می‌شد. یعنی آن دولتی که می‌گوید مسئولیت گریزانه و به ناحق که تدارکات‌چی هستم و کاره‌ای نیستم و دستم بسته است، در کادر مفهوم دولت فرومانده وقتی که مورد تحلیل قرار می‌گیرد ملاحظه می‌شود که اجازه دارند با یک نشست و برخاست و بدون دادن دو صفحه گزارش پشتیبان برای این تصمیم، راجع به جا به جایی 150 میلیارد دلار  تصمیم بگیرند. خوشبختانه این تصمیم عمل نشد. دلیلش نیز این بود که چون مطالعه نکرده بودند، وقتی خواستند اجرا کنند، متوجه شدند این میزان دارایی دولتی قابل واگذاری وجود ندارد؛ و هر کس که راجع به ریشه های تشدید توسعه‌نیافتگی در ایران کار کند می‌تواند پیامدهای ایستادگی دولت بر این تصمیم‌گیری غلط را ردگیری نماید تا بتواند به یک جمع بندی به نسبت روشن و قابل قبول در این زمینه برسد.

آن چیزی که به گمان من شاه‌کلید مبارزه با فساد است، از این زاویه‌ی سوم، یعنی نقش دیوان­سالاری ناکارآمد و به غایت آسیب­پذیر در برابر فساد است و متأسفانه طی 25 ساله گذشته به خاطر اشتباهات فاحشی که در عرصه‌ی سیاست‌گذاری اقتصادی اتفاق افتاده ما ضربه‌های بزرگی از ناحیه تشدید عرضه مزبور خوردیم. چون وابستگی به مسیر ایجاد شده است، این مسیر هم چنان هم دارد افتان و خیزان استمرار می‌یابد، این است که این دیوان سالاری ضعیف دولتی، در اثر سیاست‌های اقتصادی تورم‌زا، به طرز غیرمتعارفی آسیب‌پذیری‌اش در برابر فساد مالی افزایش پیدا می‌کند. کلید بحث در این جا اهتمام دولت‌های کوته‌نگر برای تأمین مالی کسری‌های مالی خود از طریق سیاست‌های شوک درمانی است. گزارش‌های رسمی دولتی (همه می‌دانند که دولت‌های رسمی دولتی بسیار محتاطانه نوشته می‌شود و اگر در گزارش‌های رسمی هر اشکالی پذیرفته شد، دیگر می‌شود بر آن قسم خورد. یعنی مشکل چه قدر باید عریان شده باشد که دولت آن را بپذیرد) دولت کوته‌نگر حوصله‌ی آن‌که ترتیبات نهادی را به نحوی سامان دهد که تولید بالنده و با توان رقابت قابل قبول بسط پیدا کند و دولت از طریق مالیات از تولیدکننده‌ها نیازهای مالی‌اش را تأمین کند، ندارد؛ بنابراین، دنبال راه‌های میان‌بر می‌گردد و مهم‌ترین راه میان‌بر در اقتصادهای رانتی دست‌کاری قیمت‌های کلیدی است.

یک روز نرخ ارز، یک روز قیمت حامل‌های انرژی و یک روز نیز ترکیبی از هر دو. آن چیزی که خیلی تکان دهنده است و به نظر من خیلی قابل اعتنا است، این است که گزارش اقتصادی کشور را که هر ساله سازمان برنامه سابق منتشر می‌کند در سال 1373 ملاحظه نمایید، صفحه‌های 34- 37؛ در آن جا آمده است که در حالی که نرخ تورم رسماً برای سال قبل 22.5% بوده شاخص ضمنی هزینه های مصرفی دولت رشد 71 % را نشان می‌دهد. ما در اقتصاد می‌گوییم سیاست‌های تورم زا به اعتباری ام‌الامراض است؛ هم فاجعه‌های انسانی، اجتماعی، زیست محیطی و ... ایجاد می‌کند. این Fact را که بنده گفتم و به نظر خودم هر کس که مسائل توسعه‌ای ایران را بشناسد می‌داند که این چه حرف تکان‌دهنده‌ای است. می‌گوید که با این مردم به فلاکت و افلاس می‌افتند و بنگاه‌ها به ورشکستگی؛ بر اثر سیاست‌های ثبات‌زدا و تورم‌زا آسیب‌پذیری نسبی دولت در برابر سیاست‌های تورم‌زا به طور متوسط 3.5 برابر از آسیب‌پذیری بنگاه‌ها و خانوارها بیش‌تر است. یعنی اگر هر دولتی با توهم کسب درآمد به سمت سیاست‌های ثبات زدا و تورم زا حرکت کند، به غیر از این که اختلال‌های بزرگ در اقتصاد سیاسی کشور و در فرایند توسعه ایجاد می‌کند؛ خود ناکارآمدتر، نامشروع‌تر و به تعبیر چامسکی فرومانده‌تر می‌شود.

شما از این زاویه می‌توانید بی‌شمار مسائل اتفاق افتاده طی سه دهه اخیر تاریخ اقتصادی ایران را تحلیل کنید. می‌توانید به گزارش مهر ماه گذشته‌ی مرکز پژوهش‌های مجلس مراجعه بفرمایید. در این گزارش آمده در 8 ساله دوره‌ی مسئولیت دولت قبلی، در مقایسه با دوره سال­های 1376 تا 1383  اقتصاد ایران برای دستیابی به هر یک واحد رشد اقتصادی 5 برابر دلار نفتی بیشتر هزینه کرده است. یعنی بی‌سابقه‌ترین سطح ترکیب ناکارآمدی و فساد در طی سه دهه اخیر.

د) آخرین نکته‌ای که در این زمینه مطرح کرده و عرایض خود را جمع‌بندی می‌کنم، این است که همگی به خاطر داریم که در سال 1391 در درون طیف حاکم وقت اختلاف شدیدی بروز کرد. عده ای آن ناهنجاری‌های شدیدی را که در اقتصاد ایران ظاهر شده بود به بی‌کفایتی‌های دولت و سوءتدبیرهایش نسبت می‌دادند، و دولتی‌ها که تا قبل از این ماجرا ابراز شادمانی از ماجرای تشدید تحریم‌ها می‌کردند، گفتند که اصلاً کل ماجرای ناهنجاری‌ها و سوء کارکردهای موجود، ریشه در تحریم‌ها دارد. برای این که مسئله توی کادری بیفتد که برای کشور خیری داشته باشد و از جنگ‌های حیدری - نعمتی گروه‌های ذی‌نفع خارج شود، یک گواه رسمی را ارائه کردم که سند لایحه بودجه سال 1391 بود. همگی به یاد داریم وقتی که دولت وقت سند لایحه بودجه 1391 را در اسفند سال 90 به مجلس داد، نماینده‌های مجلس به فوریت دو انتقاد جدی کردند: اول چرا به صورت غیرقانونی این سند دیر به مجلس تقدیم شده است، انتقاد دوم: چرا سهم تحریم‌ها بر روی اقتصاد ایران و مالیه دولت صفر در نظر گرفته شده. این که اشاره شد دولت‌ها متوهم‌اند از طریق شوک درمانی، مالیه آن‌ها بهبود می‌یابد، شما می‌توانید در این مثال نیز گواه روشنی مشاهده نمایید. در سند لایحه بودجه برای این که تراز صوری میان منابع و مصارف دولت ایجاد شود، در آن جا پیش بینی شده بود که دولت از سه محل کسری‌های مالی خود را پوشش دهد تا میان منابع و مصارف تراز برقرار شود. این سه محل عبارت بودند از : 1- وام گیری داخلی 2- وام گیری خارجی 3- انتشار اوراق مشارکت. در ادبیات اقتصاد سیاسی این رویه را با عنوان گروگان‌گیری دولتِ بعدی نام‌گذاری می‌کنیم. یعنی دولت قبلی بدهی‌ها سنگین ایجاد می‌کند، امورات خود را گذرانده، زمان بازپرداخت این‌ها در دوره دولت بعدی است. این خود ماجرایی در اقتصاد سیاسی ایران است که قصد برجسته کردن آن را در این جلسه ندارم. می‌خواهم توجه‌ها را به این موضوع جلب کنم که مجموع این سه رقم در سند لایحه بودجه سال 1391 معادل 2.4 برابر سهم نفت در بودجه عمومی کشور بود. یعنی دولتی که به توهم پول دار شدن و استمرار بی انضباطی‌های مالی به طور همزمان شوک‌های بزرگ به قیمت‌های حامل‌های انرژی و ارز وارد کرد، در فاصله دی ماه 1389 تا اسفند ماه 90 که این سند تهیه شده اوضاع مالی‌اش به این ترتیب رقم خورده. دقت دارید که از بزرگ‌ترین انتقادهایی که حتی طرفداران دولت قبلی به آن می‌کردند، این بود که در این دوره به طرز بی سابقه ای وابستگی اقتصاد ایران و بودجه کشور به نفت را افزایش دادید. اکنون نتیجه بگیرید که فروماندگی دولت در باتلاق کسری مالی باید چه ابعادی پیدا کرده باشد که سهم آن سه منبع برای تأمین مالی نیازهای یک سال دولت 2.4 برابر سهم نفت در بودجه عمومی کشور بوده باشد.

خلاصه کلام این است که رویه‌های متداول در اقتصادهای رانتی برای مبارزه با فساد، رویه‌های شخص محور است؛ کما این که فرایندهای تصمیم‌گیری و تخصیص منابع در اقتصادهای رانتی، شخص محور است. در بنیادی‌ترین سطح، راه برون رفت از این بحران بی سابقه فساد مالی در ایران، این است که ما به ویژه با اولویت در آن 5 محور ابتدای بحث مناسبات نهاد محور را جایگزین مناسبات شخص محور کنیم. در این رابطه نیز برای ایجاد تصور در مخاطبان که چرا وضعیت کار اقتصاد توسعه ایران این چنین گره خورده و چه قدر مهم است که به جای دست و پا زدن و درگیر کردن خود با متغیرهای کم اهمیت، برویم کانون‌های اصلی مسئله را شناسایی کنیم. توجه شما را به این مسئله جلب می‌کنم که طی دو دهه گذشته بودجه کل کشور در ایران به طور متوسط همواره بالای 60%GDP بوده است. یعنی اگر قرار باشد اصلاحی در زمینه فساد مالی در ایران اتفاق افتد، ابتدا باید مالیه دولت را به قاعده کنیم. در مطالعه ای که در دانشکده ما انجام گرفته در این زمینه نکاتی به دست آمده که قابل تأمل است:

1-    بر اساس مفاد قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت حدود 30% از کل اعتبارات جاری و عمرانی کشور قابلیت جابه‌جایی دارد. یعنی رویه های قانونی می­تواند به سهولت با صلاح دیدهای شخصی جایگزین شود. همان شخص محوری در فرایند تخصیص بودجه

2-    طی دو دهه گذشته هر ساله بین 20 تا 30 % کل اعتبارات بودجه عمومی کشور را ردیف‌های متفرقه تشکیل می‌دهد. یعنی ردیف‌هایی که مبتنی بر برنامه نیست و با صلاح دیدهای شخصی افراد می‌توانند تصمیم‌گیری کنند و تخصیص منابع دهند.

3-    درآمدهای اختصاصی دستگاه‌ها که بر اساس قانون محاسبات عمومی کشور باید تا سال 1369 به صفر می‌رسید، طی دو دهه گذشته بین 7 تا 16.5 % سهم در بودجه عمومی کشور داشته. اگر این سه رقم را باهم جمع نماییم مشخص می‌شود بین 57 تا 76% از بودجه عمومی کشور می‌تواند به صورت غیر برنامه‌ای و با صلاح دیدهای شخصی، تخصیص یابد. بنابراین یک بار دیگر مؤلفه‌های سه‌گانه را مرور نموده تا راه‌کارهای مقابله با فساد در ذهن شما مخاطبان گرامی شفاف‌تر و عریان‌تر مرور و مشخص شود.

از جنبه عملیاتی نیز راه­حل بنیادی خروج از دور باطل توسعه نیافتگی در شرایط گسترش و تعمیق فساد مالی طراحی یک برنامه ملی مبارزه با فساد با اولویت و محوریت تمهیدات نهادی پیش­گیرنده از فساد است.

 

تصاویر اسطوره فراموش نشدنی فوتبال مرد دوست داشتنی ایرانیان ناصر خان حجازی




 تصاویر اسطوره فراموش نشدنی فوتبال مرد دوست داشتنی ایرانیان ناصر خان حجازی
 

شرحی بر 62 سال زندگی زنده یاد ناصر حجازی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دوم خرداد امسال، سومین سالروز درگذشت ناصر حجازی بود. دروازه بان و کاپیتان تیم ملی ایران در دهه های 50 و 60 که افتخارات زیادی برای ایران کسب کرد. حالا سه سالی می شود که دومین دروازه‌بان برتر قرن آسیا و دروازه بان تیم ملی ایران در جام جهانی 1978 آرژانتین، پس از دست و پنجه نرم کردن طولانی با بیماری سرطان روز دوم خردادماه سال 1390 در بیمارستان کسری چشمهایش را برای همیشه بست. اما خاطرات شیرین حضور او در دروازه ایران، هیچگاه از ذهن طرفداران فوتبال در ایران پاک نخواهد شد.

مرحوم ناصر حجازی دروازه‌بان اسطوره‌ای فوتبال ایران روز 23 آذرماه سال 1328 دیده به جهان گشود. وی همراه با 4 خواهر و یک برادرش در خانواده‌ای هشت نفری زندگی می‌کرد. او دوره ابتدایی را در دبستان هخامنش و دوره دبیرستان را در دبیرستان‌های سعادت، سینا، سهند و شرق طی کرد. در سال 1350 وارد مدرسه عالی ترجمه شد و بعد از 6 سال به دلیل مسافرت‌های ورزشی موفق شد، لیسانس خود را دریافت کند.

رشته ورزشی اصلی‌ حجازی بسکتبال بود و در 16 سالگی در تیم منتخب دبیرستان ابومسلم بازی می‌کرد و حتی به اردوی تیم جوانان بسکتبال ایران هم دعوت شد. در آن زمان در زمین‌های خاکی واقع در منطقه دامپزشکی، جامی برگزار می‌کردند که حجازی نیز در تیمی به عنوان مهاجم بازی می‌کرد. حجازی روزی با دوستانش به تماشای مسابقات فوتبال منطقه 8 می‌رود و در آنجا تیم منتخب مدرسه‌اش بازی داشت که اتفاقا دروازه‌بان تیم آسیب دیده بود. حسین دستگاه (خبرنگار وقت کیهان ورزشی) که مربی مدرسه بود، وی را صدا می‌زند و پست دروازه‌بانی را به او می‌سپارد.

دو ماه بعد همراه با تیم کیهان ورزشی که بازیکنانی همچون غلام وفاخواه، مهدی مناجاتی و مجید حلوایی را به خدمت داشت راهی گرگان می‌شود تا برای این تیم بازی کند. در گرگان در حالیکه تنها 16 سال داشت، عملکرد خوبی را به نمایش می‌گذارد ولی در نهایت تیمش نتیجه را یک بر صفر واگذار کرد اما این آغازی بود برای دروازه‌بان افسانه‌ای ایران.

حجازی در دوران بازیگری در تیم‌های فوتبال نادر، تاج، شهباز و استقلال بازی کرد و در 17 سالگی توسط رایکوف به تیم فوتبال جوانان کشورمان دعوت شد. همچنین در سال 1348 و در سن 19 سالگی دروازه‌بان اول تیم ملی فوتبال ایران شد و نخستین بازی ملی خود را در 22 شهریور 1348 در آنکارا در مقابل پاکستان انجام داد که با نتیجه 4 بر 2 به نفع ایران پایان یافت. حجازی، آخرین بار سال 1359 و در حالیکه تنها 29 سال داشت و در بازی ایران - کویت درون دروازه تیم ملی قرار گرفت. حجازی تا سال 1359 دروازه‌بان اول ایران بود اما بعد از آن به خاطر قانون 29 ساله‌ها، در اوج دوران ورزشی از تیم ملی کنار گذاشته شد و سرانجام در سال 1365 فوتبال را در 36 سالگی کنار گذاشت.

ضمن اینکه فدراسیون بین‌المللی تاریخ و آمار فوتبال حجازی را دومین دروازه‏‌بان برتر قرن بیستم قاره آسیا پس از محمد الدعایه عربستانی معرفی کرده‌ است، وی همچنین در دوران بازیگری از دو تیم پاریسن ژرمن فرانسه و منچستر یونایتد انگلستان پیشنهاداتی را دریافت و حتی یک ماه هم در تمرین این تیم انگلیسی حضور یافت اما بنا به دلایلی نتوانست به این دو تیم اروپایی برود.

حجازی دارای دو فرزند به نام‌های آتوسا و آتیلا بود که هر دو در زمینه فوتبال فعالیت می‌کنند. آتیلا چند سال در تیم استقلال تهران بازی می‌کرد و آتوسا هم نخستین کاپیتان تیم ملی فوتسال بانوان ایران بود. دامادش (همسر آتوسا) سعید رمضانی هم بازیکن حرفه‌ای فوتبال است و فرزند آنها نیز امیرارسلان نام دارد. در زیر تصاویری خاطره انگیز از مرحوم ناصر حجازی دروازه‌بان اسطوره‌ای تیم استقلال و تیم ملی ایران را بمناسبت سومین سالگرد درگذشت او می‌بینید:


ل

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
عکسی در دوران کودکی (ایستاده از چپ)


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
عکسی فراموش نشدنی در حال خواندن مجله


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
در کنار پسرش آتیلا و دخترش آتوسا


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org
سفر به خانه خدا


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
و عکس تاریخی دیگر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
در دفتر مجله


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
معرفی شدن توسط نصرالله عبداللهی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دروازه‌بان تیم ملی در جام جهانی 1978


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
درون دروازه استقلال به عنوان کاپیتان


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
میرشاد ماجدی در کنار ناصر حجازی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
در ترکیب تیم ملی ایران


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org
و روزهای پایانی دروازه‌بانی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
سرمربی تیم محمدان بنگلادش


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
و عکسی جذاب از دوران جوانی


 

ناصر حجازی و علی فتح‌الله‌زاده


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
صحبت با محمد تقوی به عنوان سرمربی استقلال


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
قهرمانی با تیم استقلال


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
در کنار علی پروین؛ اسطوره‌ سرخابی ها


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
حجازی با خداداد عزیزی زمانی که در تیم بهمن تهران بازی می‌کرد


 

نشست خبری تیم فوتبال استقلال


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دیدار خیریه تیم ملی سال 1998 در شهر رشت


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
تقدیر شدن بوسیله افشین قطبی پیش از برگزاری دربی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
عکس یادگاری با صفر ایرانپاک


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org
حضور در تیم استرادا اسلواکی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
ثبت نام برای ریاست جمهور شدن


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دیدار با سیدحسن خمینی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
آخرین حضورها در ورزشگاه آزادی؛ بازی ایران - تایلند در روز دوازدهم اسفندماه سال 88


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
حضور جمشید مشایخی در منزل حجازی در آخرین روزهای زندگی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
آخرین روزهای زندگی و بستری بودن در بیمارستان کسری


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 

آخرین حضور در ورزشگاه آزادی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
و بر فراز دستان مردم


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org
آخرین حضور درون دروازه


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من آن گلبرگ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
امضای مشایخی روی بنر فیلم ناصر حجازی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
سومین سالگرد مرحوم ناصر حجازی


روحش شاد و همواره یادش گرامی باد


 
 

 

 


__._,_.___

نکات اموزنده از مربی با هوش منچستر یونایتد الکس فرگوسن(2)



کتاب زندگی‌نامه الکس‌فرگوسن سراسر نکات آموزنده، برای فعالان دنیای کسب‌وکار دارد، اما من سعی می‌کنم در این یاداشت به صورت خلاصه به تعدادی از آنها (همراه با ربط‌دادن به فضای کسب‌و‌کار) بپردازم.
مجله درگی:
8- فرگوسن به ما می‌آموزد که اگر نیروی انسانی ارزشمندی دارید که خودش تمایل به جداشدن از سازمان را دارد  تمام پل‌های پشت‌سرش را خراب نکنید (او یا بخاطر شهرت می‌رود یا بخاطر پول) و همیشه یک پل محکم برای بازگشت او باقی بگذارید. این رفتار او را در هنگام مواجه‌شدن کارلوس کی‌روش با پیشنهاد سر‌مربیگری‌ رئال‌مادرید می‌بینیم که او به کی‌روش می‌گوید: "می‌خواهم دو چیز را به تو بگویم یک، نمی‌توانی آن را نادیده بگیری. دو، یک باشگاه واقعاً خوب را ترک می‌کنی. ممکن است بیش از یک سال در رئال مادرید دوام نیاوری، اما تو می‌توانی برای همه عمر با من در منچستر بمانی."

و کارلوس می‌گوید: "می‌دانم. دقیقاً بزرگی این چالش را حس می‌کنم. کی‌روش می‌رود، اما سه ماه بعد خواهان ترک مادرید است، او پشیمان شده است. فرگوسن به اسپانیا می‌رود، در آپارتمان بهترین یار تمام دوران سر‌مربی‌گری‌اش با هم ناهار می‌خورند و به او می‌گوید:" تو نمی‌توانی کار را رها کنی، آن را تا آخر طی کن و سال آینده دوباره به من ملحق شو" رفتار فرگوسن چند نکته را با هم به ما می‌آموزد. یکی قدر‌دان بودن از زحمات کی‌روش، دوم حق معلمی را برای او بجا آوردن و مواظبت‌کردن از اینکه برند کی‌روش بخاطر رها کردن کار قبل‌ از اتمام قرارداد با رئال‌مادرید خراب نشود و سپس جای او را خالی نگه می‌دارد و برای کسی حکم نمی‌زند تا او بر‌گردد.

منبع مرتبط:

مدیریت کسب‌وکار با الکس فرگوسن (1)



من قبلاً اعتقاد داشتم که کسی که از سازمان جدا می‌شود دیگر نباید هیچ‌گاه او را برگرداند. اعتراف می‌کنم اشتباه می‌کردم. توصیه می‌کنم کتاب استخدام بهترین‌ها را بخوانید. استاد و دوست عزیزم دکتر بهزاد ابوالعلایی این کتاب را نوشته‌اند، من آن کتاب را خواندم و نظرم عوض شد. پیشنهاد می‌کنم شما هم کتاب را بخوانید. همچنین بر اساس آموزه‌های فرگوسن پیشنهاد می‌کنم یاوران ارزشمند‌مان را که به هر دلیل نخواسته‌اند با ما کار کنند را رها نکنیم. با ایشان رابطه داشته باشیم، شاید آنها هم به نتیجه برسند که به خانه بازگردند. سازمان زنده است و مانند هر موجود زنده‌ای ورودی و خروجی دارد. عده‌ای به سازمان شما وارد می‌شوند و تا آخر می‌مانند، عده‌ای می‌آیند و پس از مدتی می‌روند و عده ای می‌آیند، می‌روند و دوباره بر‌می‌گردند. این قاعده کار است، اما آنها که همیشه هستند سرمایه‌های دائمی سازمان شما می‌باشند. آنها یار گرمابه و گلستان بنیانگذار بوده‌اند. برای ایشان احترام زیادی قائل شوید، اشتباه نکنیم، منظورم نگه‌داشتن نیروهای ناکارآمد نیست. بلکه منظورم احترام گذاشتن به نیروهای شایسته و قابل، ‌ماندگار است. فرگوسن می‌نویسد: "گاهی شما یک بازیکن را از‌ دست می‌دهید و یکی دیگر با مزایای مشابه را بدست می‌‌آورید. وضعیت هیچ‌وقت ثابت نیست. شما مجموعه‌ای از بازیکنان را تهیه می‌کنید و وقتی که یکی از آنها از دسترس خارج شد،جایش را پر می‌کنید. هدف واحد این بود که در آخر به چه بازیکنی خواهیم رسید.

9- می‌دانیم ارزشمند‌ترین دارایی هر سازمان، پس ‌از منابع انسانی شایسته، برند آن است و برند همان خوش‌نامی و اعتبار است. اما هر برندی از نشانه‌هایی برخوردار است، نظیر رنگ، شعار، لوگو. اما نکته‌ای که من از فرگوسن یاد گرفتم این است که نشانه می‌تواند حتی بخشی از یک رفتار باشد. برای مثال او تأکید می‌کند که در اواخر بازی روی ساعت خود می‌زده است. او می‌گوید: "من در بازیها روی ساعت می‌زدم."

او می‌گوید: "من این کار را برای ترغیب و تحریک کار خودم انجام نمی‌دادم، برای ترساندن تیم مقابل این کار را تکرار می‌کردم. اگر خلاصه‌ای از عملکرد من در پست سر‌مربی‌گری منچستر‌یونایتد را بخواهید، شما را به پانزده دقیقه آخر ارجاع خواهم داد. بعضی‌اوقات خیلی عجیب و غریب می‌شد، انگار که توپ به داخل دروازه مکیده می‌شد."

برند، کل تجربیات مشتریان است. رفتار فرگوسن سبب می‌شد که انگار بازیکنان می‌دانند که قرار است گل بزنند. وجود چنین قابلیتی عالی است. برند‌ها از رفتار تک‌تک افراد سازمان، خصوصاً مدیران ارشد ساخته می‌شوند. به نشانه‌‌ها برای برندینگ قوی همواره توجه داشته باشید. وقتی منچستر‌یونایتد در بازی آخر لیگ پیروز می‌شود، اما چون منچسترسیتی در زمین دیگری حریف خود را برده‌ است، نهایتاً آنها قهرمان لیگ می‌شوند و منچستر یونایتد جام قهرمانی را از دست می‌دهد. در اینجا رفتار فرگوسن قابل توجه است." به بازیکنان گفتم وقتی از در بیرون می‌روید سر‌تان بالا باشد، دلیلی ندارد که شرمنده باشید. هیچ ضعفی نشان ندهید. آنها آن پیام را درک کردند. مصاحبه‌هایشان هم مثبت بود. من آن کاری که لازم بود را انجام دادم، شاد‌باش به سیتی. هیچ مشکلی با این کار نداشتم." این است نمونه‌ای از رفتار برند‌ساز و رشد‌آفرین برند از سوی یک اسطوره مربیگری.

10- درس دیگر مدیریت بحران است. او می‌گوید قابلیت این شغل این است که وقتی اوضاع خراب به نظر می‌رسد، عموم به شما حمله‌ور خواهند شد و فشار رسانه‌ای معمولاً از زمان ابتدای کار وجود دارد. هر‌گاه دوره‌ بدی را طی می‌کردیم، چنین مطلبی را می دیدم: " دوره‌ات تمام شده، فرگوسن ‌وقت رفتن است."  اما شما نباید خودتان را وارد غوغا و هیا‌هوهای پوچ کنید. در یک بحران بهتر است نیروهای‌تان را آرام کنید.

اما همانطور که از آموزه‌های فرگوسن درک می‌کنیم، اول باید خودمان را مدیریت کنیم و خودمان را آرام کنیم و به جملات یأس‌آور دیگران بی‌اعتنا باشیم. بلکه انرژیمان را جمع کنیم و دوباره شروع کنیم.  آنگاه، نفرات هم به فرمانده‌شان نگاه می‌کنند، تأکید می‌کنم، نگذارید هیچگاه دیگران شما را مأیوس کنند. آنها بعضی‌اوقات سعی می‌کنند شما را ناراحت کنند و به مجادله بکشانند، در این اوقات از خودتان بپرسید این چه ثمره‌ای برای من و سازمان خواهد داشت و پاسخ این است هیچ. پس به جلو نگاه کنید و انرژی‌تان را در زمینه پیشرفت به کار بگیرید.
در کتاب "چگونگی اداره کسب وکار در دوران بحران اقتصادی"  یک فصل را به مدیریت بر خود اختصاص داده‌ام و تأکید کرده‌ام در دوران بحران جدید، نباید نزد کارکنان خود را یک شکست خورده دست و پا بسته نشان دهد، بلکه او باید بهترین لباسهایش را بپوشد، آراسته باشد، با کارکنان شوخی کند و خلاصه طوری رفتار کند که این مرحله هم یک جزئی از کسب‌وکار است. آنگاه با متانت شرایط را تشریح کند و از آنها برای بستن کمربند، برای گذر از یک رودخانه متلاطم، راهکار و همراهی بخواهد و تأکید کند که پیروزی و موفقیت‌های آتی در انتظارتان است.

فرگوسن می‌گوید: "بهترین توصیه‌ای که در رابطه با رسانه‌ها به من شد از جانب یکی از دوستان به نام پل‌دوهرتی بود که در آن زمان در Tv Granada کار می‌کرد. پل بچه خوبی بود. یک‌بار بیرون به من گفت: "من کنفرانس خبریت را نگاه کرده‌ام  و می‌خواهم تا چیزی را برایت خاطرنشان کنم .تو اسرار بازی را علنی می‌کنی و تو نگرانی‌هایت را بروز می دهی. به آن آیینه نگاه کن و چهره الکس‌فرگوسن را در آن‌ ببین. بروزدادن دلسردی در برابر رسانه‌ها، کار درستی نیست. نشان‌دادن رنج و عذاب‌هایتان به آنها راهی برای کمک به تیم یا بهبود شانسهایتان برای پیروزی بعدی نیست. پل راست می‌گفت، وقتی او اینچنین توصیه‌ای به من کرد، من داشتم مشکلات شغلی‌ام را نشان می‌دادم. نباید اجازه می‌دادم که یک کنفرانس خبری، به یک اطاقک شکنجه تبدیل شود. من موظف بودم تا شأن باشگاه و هر آنچه انجام می‌دادیم را حفظ کنم."

11- اصل تمرکز را الکس‌فرگوسن بخوبی درک کرده است. تمرکز او بر فوتبال است، نه چیز دیگر. او می‌گوید: "من مرد فوتبالی هستم و تأکید می‌کند هر چند، تعدادی اسب دارم که برای سرگرمی است، اما  تمرکزم بر فوتبال است. و خاطر‌نشان می‌کند نباید از اصل‌ کار دور شوید. فرگوسن می‌گوید: "همه از آنچه در زمین فوتبال رخ می‌دهد مطلع می‌شوند، وقتی روند نزولی شما شروع می‌شود روند آن سریع خواهد بود." او به بازیکنان می‌گوید: "اگر هر یک از حواس‌پرتی‌ها راندمان فوتبالی‌شان را کاهش دهد، مدت چندانی را با تیم نخواهند بود، هنگامی که یکی از بازیکنان درگیر شهرت خارج از زمین فوتبال می‌شود و می‌خواهد با ستاره صحنه رپ امریکا مصاحبه کند، می‌گوید: " ولم ‌کن ریو. آیا او می‌خواهد از تو یک هافبک مرکزی بهتر بسازد ؟"یکی از رموز موفقیت فرگوسن، تمرکز جدی بر حرفه‌اش بود. و ذهن خود را درگیر چند عامل نمی‌کرد.

در کسب‌وکار هم اصل تمرکز، قدرت و تأثیر خود را نشان داده است. ایرادی ندارد شما چند کسب‌وکار داشته باشید، اما این زمانی است که نخواهید همه آنها را یک تنه خودتان مدیریت کنید. شما باید یک هلدینگ قدرتمند متشکل از مدیران ارزشمند داشته باشید، در غیر اینصورت از کسب‌و‌کار خودتان اصلاً دور نشوید. چون از اینجا مانده و از آنجا رانده می‌شوید. من شخصاً عاشق بازار هستم و هر‌قدر هم توان و انرژی داشته باشم، برای تعالی و رشد بازاریابی صرف خواهم کرد .